قسمت سوم
فقط نکته مهم اینکه زورت محکم و دنباله دار باشع
به منوگفتن پاشو بیا بریم تو اتاق زایمان گفتم من دیگه نمیتونم رفتم بالا خوابیدم پاهامو باز کردم بی حسی زدن بعد نمیدونم چقدر برش زدن چون اصلا هیچ احساسی نداشتم هویی دلم خالی شد دیدم بچه رو آوردن بیرون گذاشتن رو سینم تمام درد و غمم از بین رفت حس باحالی بودد بعدش بخیه زد که اونم اولش اصلا نفهمیدم ولی آخرش یکم اونم اصلا درد نداشت بعدش رفتم اتاق بغل توابیدم بچمم کنارم بود

۲ پاسخ

به سلامتی عزیزم

عزیزم

مقالات مرتبط

شرایط ایمنی مناسب برای اتاق نوزاد
شرایط ایمن و مناسب برای اتاق نوزاد و محیط اطراف
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی

سوال های مرتبط

مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی ۵ ، نینی رو آوردن گذاشتن رو شکمم هیچ حسی نداشتم ، دکترم گفت سرفه کن تا جفتت بیاد ۲ ۳ تا سرفه کردم که جفتم اومد و رسیدیم به بخیه که مردمو و زنده شدم تا بخیه ها رو بزنه با اینکه بی حسی زده بود ولی من خیلی درد داشتم اینم تحمل کردیم تموم شد یه ساعت اینا طول کشید بخیه هام خیلی پارگی داشتم، بعدش من درد خیلی شدید داشتم و همون حس زور رو داشتم ماما اومد معاینه کرد که از درد میمردم آوردن آمپول و شیاف زدن اما اصلا دردم کمتر نشد تا اینکه دوباره دکترم اومد معاینه کرد گفت باید بریم اتاق عمل بخیه هاتو ببینم تا دردشو نفهمی (دکترم ندا شعاری بود ) آوردن سوند برام وصل کردن که هیچی حس نکردم رفتم اورژانسی بردنم اتاق عمل گفتن باید صاف بشینی ولی من نمیتونستم بعد از اون همه بخیه صاف بشینم و واسه همین آمپول بی حسی ترریق نمیشد ۶ ۷ بار زد تا تزریق بشه ، بیهوش نکردن چون آبمیوه اینا خورده بودم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان جوجه نازم❤️ مامان جوجه نازم❤️ ۲ ماهگی
منم با تمام توانم زور میزدم و چون بلد نبودم و خسته میشدم وسط شدت درد زور رو ول میکردم که این کار رو خراب میکرد دوتا دکتر و چهارتا ماما اومده بودن بالای سرم و از اینکه اینقدر من زود پیشرفت کردم تعریف میکردن و خوشحال بودن ...
اونقدر زور زدم با هر روشی که گفت بریم اتاق زایمان و وقتی من انقباضم ول شد بهم کمک کردن بلند شدم رفتم و روی تخت مخصوص رفتم اونجا بهم بی حسی زدن و برش دادن که من هیچی نفهمیدم و اصلا سوزن بی حسی هم که زد درد نداشت و اونجا بهم می‌گفت زور بزن من دستمو به میله ها می‌گرفتم و با تمام توانم زور میزدم و یه ماما از بالا شکمم رو فشار میداد یکی هم پایین وایساده بود و یکی کنارم که یهو بچه اومد بیرون و من اینو فقط از آبی گرمی که ازم خارج شد فهمیدم و هیچ دردی موقع بیرون اومدن بچه نداشتم...
بچه من ساعت ۸:۳۰ توی یه روز بارونی دنیا اومد و من بخیه خوردم و الان درد بخیه رو دارن فقط و دل درد مثل پریودی که قابل تحمل...امیدوارم همتون این حس قشنگ رو تجربه کنید و من پشیمون نیستم از انتخاب زایمان طبیعی🥰🥰
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان رادین مامان رادین روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین ۱ ##
روز ۱۸ بهمن ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان که پسر نازمو به دنیا بیاریم
خیلی استرس داشتم ولی خب خودمو کنترل میکردم
بعد از کارای پذیرش صدام زدن که برم لباس دادن پوشیدم و بردن داخل یه اتاق صدای قلب نینی رو گوش دادن و بعدش سرم زدن واسم یه یک ساعتی طول کشید تا دکترم اومد بعد اومدن سوند وصل کردن که یخورده درد داره همش احساس میکردم الان میافته تموم که شد صدام زدن واسه اتاق عمل رفتم با همسرم و مادرم خداحافظی کردم
بعدش هم داخل اتاق عمل نشستم یه آقا اومد و گفت میخواییم آمپول بی حسی رو بزنیم که اونم اصلا درد نداشت و فوری بعد از زدن آمپول پاهام داغ شد و دراز کشیدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مهرسام💙 مامان مهرسام💙 ۱ ماهگی
و اما
منم زایمان کردم😍
انتخابم طبیعی بود
ولی اورژانسی سزارین شدم
رفتم بستری شم واسه طبیعی
رفتم داخل اتاق زایمان کیسه آبم زدن که دردام شروع شه دیدن مدفوع کرده
دیگه سریع بردن اتاق عمل
و از تجربیاتم بگم
نمیگم آسونه
ولی آسون بگیری واست آسون میگذره
سوند اصلا درد نداشت
بی حسی اصلا درد نداشتم
فقط یکم اول بار که از تخت میای پایین سخته
که اونم قبلش حتما حسابی سوپ ومایعات بخورید
اولین بار که اجازه میدن چیزی بخورین حتما دوتا نسکافه باهم بخورید
من نه سردردگرفتم نه اذیت شدم

انشالله این لحظه قسمت تموووووم چشم انتظارا
بقیه هم بسلامتی نی نی شونو بغل کنن😍😍
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
پارت ۳
خلاصه تشکیل پرونده دادمو آنژیو کت و سوند بهم وصل کردن
منم با کلی خجالت پاهامو باز میکردم روم نمیشد خلاصه به خیر گذشت
اینم بگم که سوند اصلا درد نداشت اصلا فقط یکم حالت سوزش اداره میگیرتت اونم چند دقیقه اول بعدش اوکی میشی
اومدن منو بردن اتاق عمل منم دکترم دیدم بهش گفتم نمیشه یه شلوار بیمارستانی بدین من بپوشم چون قرار شد فردا عملن کنی نه امشب گفت اشکال نداره عزیزم خب یهوویی شده
من نشستم رو تخت یه آقایی اومد آمپول بی حسیو برام زد اممولشم اصلا درد نداشت
وقتی آمپول زد پاهام داغ شد بی حس شدم دیگه دراز کشیدم وقتی لباسو زدن بالا خودمو زدم به خواب که هیچی نگن و سوالی نپرسن 🤣خیلی بد بود الانم یادش میوفتم خندم میگیره
مامان تابان مامان تابان ۱ ماهگی
من رفتم بهیه هام که باز شده بود باز بخیه زدم انقد درد داشت تول با لیزر برش زد و بعد بخیه با اینکه بی حسی زده بود ولی دردش وحشتناک بود ،الانم خیلی درد دارم ،چیکار کنم ایندفعه باز نشه و زود خوب بشم ،خیلی خسته شدم بچمو نمیتونم بغل کنم و دلم خیلی گرفته
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان اِلا مامان اِلا ۳ ماهگی
چند تا نکته بگم اینجا
توی اتاق عمل ماساژ شکمی برام انجام دادن و اصلا درد نداشت بعد اینکه بی حسی از بین رفت هم مورفین زدن باز درد نداشتم فرداش بهم گفتن پاشو راه برو که من اروم اروم با کمک همسرم بلند شدم یکمی اون درد داشت جای بخیه هام میسوخت ولی قابل تحمل بود من کلا دوتا شیاف استفاده کردم بعد عمل چون باقیشو میتونستم تحمل کنم
ولی بعد بدنیا اومدن اِلا بچم دوروز توی بیمارستان بخاطر زردیش بستری بود که خودم بالاسرش موندم اون دوروز اندازه ۱۰۰روز اذیت شدم چون منی ک یکروز زایمان کرده بودم هرروز ۲۰ساعت روی صندلی میشستم و نه خواب داشتم نه خوراک خداروشکر الان اوردیمش خونه
برای همتون ارزو دارم کوچولوهاتون رو سالم و سلامت بغل بگیرین و زایمان راحتی داشته باشین 😘😘
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 2

پرستارا من و آماده کردن ، یکیشون اومد گفت موهای شکمت رو زدی ژیلت هم همراهش بود😅😅 من چون پایین شکمم رو نمیتونستم ببینم درست نزده بودم که خودش تمیز کرد، بعد لباس ابی بیمارستانی هم بهم دادن پوشیدم و گفتن منتظر بمون برای وصل کردن سوند، حقیقتا سوند وصل کردن خیلی خیلی درد داشت، من دستشویی داشتم که نزاشتن برم و گفتن صبرکن میخاییم سوند وصل کنیم، سوند رو وصل کرد و موفع خالی شدن مثانه ام چنان سوزش و دردی حس کردم که فقط جیغ میزدم😐 حقیقتا خیلی درد داشت. بعدش حالا نه میشد بشینی نه بخابی هیچی، همش حس میکردم الانه که بیرون بیاد و اصلا راحت نبودم باهاش ، بعدشم که اومدن دنبالم و بردنم برای اتاق عمل، همین که در اتاق عمل باز شد و تخت رو به روم رو دیدم پاهام شل شد و لرزید. خیلی اتاق وحشتناکی بود ترس داشت، بعدش یه پرستاری بود توی اتاق عمل خیلی خیلی خوش اخلاق بود کلی باهام حرف زد روحیه داد بهم حواسش بهم بود یکم استرسم کمتر شد وقتی فهمیدم یکی هست کنارم، خلاصه رفتم روی تخت نشستم منتظر دکتر بیهوشی، دکتر اومد که آمپول بی حسی رو بزنه بهم همش میترسیدم درد داشته باشه صدبار از پرستار پرسیدم درد داره یانه🤣 که البته اصلا درد نداشت درصورتی که من خیلی از امپول میترسیدم یکم طول کشید زدن آمپول ولی زیاد درد نداشت
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان نفس خانوم مامان نفس خانوم ۲ ماهگی
سلام مامانا گفتم منم بیام یه تجربه کوتاه زایمان براتون بزارم روحیه خوب بدم
من سزارین اختیاری بودم ساعت شش رفتم بیمارستان بستری شدم ان اس تی دادم و سوند رو وصل کردن که اصلا درد نداشت یه سوزش ریز داشت خیلی راحت بود بنظرم اصلا غول نسازید بعد رفتم اتاق عمل ساعت نه همه رفتارشون عالی روحیه دادن بهم تو یه ثانیه امپول بی حسی رو زدن حتی خود امپول هم درد نداشت و اصلا نفهمیدم کی زدن بعد تو یه ثانیه پاهام داغ شد و بی حس شدم دیگه امادم کردن ساعت ۹:۱۵نفسم به دنیا اومد خیلی سریع تو چند دقیقه دیگه مردم برای صدای گریش تا بشورنش لباس تنش کنن بیارنش قلبم رفت براش حتی اندازه یه ثانیه درد نداشتم تا اونموقع دخترمو ک دیدم مردم براش حدودا چهل دقیقه بخیه زدن طول کشید و بعدش رفتم تو ریکاوری تنها قسمت سخت ماجرا فشار دادن شکمم بود اروم فشار میدن ولی درد از داخل زیاده من خونم چون لخته ای میومد گفتن باید تا زمانی که خونت از لخته در بیاد فار بدیم حدودا دوساعت پنج شش بار فشار دادن که مردم از درد ولی هر دفعه بعدش برام مسکن میزدن یکم اروم میشدم تا میومدم برم تو چرت دوباره میپریدن رو دلم بعد چند تا شیاف برام گذاشتن بعد دو ساعت خونم از لخته بودن دراومد و طبیعی شد دیگه اوردنم بخش خداروشکر تو بخششم حالم خوب بود کلا یه شیاف گذاشتم فقط دراز کشیدم کل کارای بچه رو سپردم به مامانم بی استرس خداروشکر همه چی عالی بود درد در کمترین حد یه سرمم وصل کردن که گفت درد داره رحمت جمع میکنه ولی سرعتشو گذاشت رو کند و من هیچی حس نکردم از درد خداروشکر و حاضرم بگم بهترین بود سزارین فوق العادس هزار بار دیگم برگردم سزارین انتخابمه و از ته دل به همه پیشنهاد میکنم این نظر منه البته
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان بردیا مامان بردیا ۲ ماهگی
پارت ۲زایمان طبیعی...
خلاصه منو آماده کردن بهم شیلنگ ادرار وصل کردن
دردامممممم زیاددد زیاد شد گفتم من تحمل ندارم قبل من یکی دیگه رفته بود اتاق عمل.. حس میکردم مدفوع خیلی زیاد دارم .. ولی از معاینه میترسیدم بهشون بگم بیاین منو معاینه کنند درد های زیادی کشیدم بهشون گفتم من حسی میکنم خیلی مدفوع دارم اومدن تو همون درد های زیاد معاینم کردن گفتن ۱۰سانت فولی ..😓بهش فکر می‌کنم دست هام میلرزه..
شیلنگ ادرار در اوردن منو بردن اتاق زایشگاه دیگه زایمان کردم 🥲
گفتم خدایااااا شکرت 💙اصلا دوست نداشتم عملم کنند
دیگه راحت شدم از اون همه درد های زیاد برای همتون دعا کردم 😍
دیگه خلاصه.. بخیه زدن بخیه زدن خیلی درد داشت اصلا نمیذاشتم بهم دست بزنن خیلی درد داشت اونم گذشت خدایا شکرت. 😍 انشالله که همتون بسلامتی زایمان کنید 🤩🌺
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان اشکان وشایان مامان اشکان وشایان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین 😊😐
سلام مامانای عزیز اینده میخواستم تجربه خودم از سزارین دوشنبه انجام دادم بگم اول اینکه تا تاپیک های قبلیم هم گفتم من انقباض داشتم اونم بدون درد وقتی رفتم nstدادم گفتن انقباض دردهای طبیعی درصورتی من چهارشنبه وقت عمل سزارین داشتم دیگه دوشنبه صبح زود رفتم بیمارستان ارجمند کرمان پرونده تشکیل دادم ساعت ۸ رفتم اتاق عمل با اینکه تجربه دوم بود خیلی استرس داشتم وقتی رفتم داخل اتاق عمل دکتر بیهوشی امد منو برد تو اتاق عمل روی تخت منو نشوند یکم باهام حرف زد دوتا پرستارم شونه های منو گرفتن دکتر امپول هارو زد از تحربم بخوام بگم خیلی درد داشت واقعا ولی سعی کردم جیغ نکشم بعد منو خوابودن رو تخت سوند وصل کردن که واقعیتش نفهمیدم فقط یک احساس دستشویی پیدا کردم بعد از اون پرده که کشیده شد جلوم حالت تهو پیدا کردم شروع کردم به اوردن بالا که خانم برام تو سرمم چیزی ریخت خوب شدم و دیگه اصلا چیزی نفهمیدم تا شایان اوردن روی صورتم گذاشتن گریه شدم حدودا تا ۱۰ تو ریکاوری بودم پمپ دردم گرفتم که واقعا نیاز بود شیاف جوابگو اون همه درد نمیده امدم با شایان بیرون تو بخش خصوصی اتاق گرفته بودیم دیگه کم کم دردام داشتن شردع میشدن بیحسی داشت از بین میرفت تازه ۲ بارم شکمم فشار دادن ولی من نفهمیدم و همین الان که خونه یکم زخم بخیهام میسوزه دیگه مشکلی ندارم 😀😀😅
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان گومبولی مامان گومبولی ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۵

حدودا ساعاتی ۸و نیم بود ماما اومد برام سوند وصل کنه درد نداشت فقط یه حس بدی داشت من خودمو سفت کرده بودم ک ماما گفت شل بگیر نمیتونم وصل کنم بعدش ک وصل کرد همش حس می‌کرد دستشویی دارم بعد ۱۰دقیقه گفتن بشین رو ویلچلر بریم اتاق عمل از در اومدیم بیرون دیدم همسرم نیست گفتم میخوام ببینمش رفتیم تو اتاق فقط ورودی اول رو رد کرد من منتظر بودم تا بیاد همسرم بعد ۲دقیقه اومد دستشو گرفتم و گریه می‌کردم گفتم نمیخوام سزارین بشم یکی از پرسنل اتاق عمل کنارم بود گفت چرا نمیخوای سزارین بشی گفتم چون بعدش یه عالمه درد و عوارض داره
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آدرین مامان آدرین ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم
با کلی درد و فشار زیاد بعد ۶ ساعت بسیار سخت بود زایمانم و بچم موقع به دنیا آمدن یکم بی حال بود چون زیاد فشار آوردم هم به خودم هم به بچه ،بچم بی حال بود من خیلی ترسیدم چون بچه گریه نکرد و از پیشم بردن خلاصه تا مونو بخیه میزدن من فقط حال بچم برام مهم بود و گریه می کردم نه از درد ترسیدم چون بچه اصلا گریه نکرد بی حال بود ،بعد صدای بچم و شنیدم از اتاق دیگه یکم خیالم راحت شد ،و وقتی بچم و آوردن کنارم که شیر بدم گریه کردم از خوش حالی ،برای تمام مامان ها هم دعا کردم که به سلامتی زایمان کنن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان 💙.HIRAD.💙 مامان 💙.HIRAD.💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان👣❤️سزارین)بی حسی)38و1 روز)وزن بچه 4 کیلو((((
صبح ساعت 8 عملم بود و من 7 اونجا بودم بهم اتاق دادن و سوند زدن ک درد نداشت مث سوزش کوچیک بود و ان اس تی بعدم بردنم اتاق عمل ک رفتم رو تخت جراحی و اومدن امپول بی حسی زدن
بقیش پاییین👇🏻
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
بعد دیگه لباسای بیمارستان رو پوشیدم و برام سرم وصل کردن رفتم اتاق زایمان اولش خیلی سرحال و خوشحال بودم چون هیچ دردی نداشتم میگفتم زایمانم خیلی راحت و خوبه 😂 نیم ساعتی داخل اتاق زایمان ورزش کردم و
روی تخت خوابیدم تا ساعت ۱:۳۰ ظهر بعد بلند شدم ورزش هارو شروع کردم
باز نیم ساعتی ورزش کردم بعدش غذامو خوردم تا ساعت شد ۲:۳۰ کیسه آبم رو پاره کردن بعدش دوباره بلند شدم‌ورزش کردم حالم خوب بود دردی نداشتم تا ساعت ۵ عصر شد دیگه. کم کم درد داشتم رفتم حموم و زیر دوش آب گرم خیلی خوب بود دردمو خیلی کم میکرد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر