تجربه زایمان طبیعی پارت۶
دیگه دوتا پرستار روبروم بودن . یکی بم گف هر وقت احساس مدفوع داشتی بم بگو . بعد ۱۰ دیقه حس مدفوع اومد بش گفتم احساس دفع دارم . اون هی معاینه میکرد . گف سرش داره میاد . با دردات زور بزن زور محکم . بازور زدن نفسم خییییلی تنگ میشد . یعنی زور طولانی نمیشه بدم . تانصفش نفسم بند میومد دوباره شروع میکردم . موقع زور زدن بچه داخل حرکت میاد اروم اروم میاد بیرون ولی هیچی حس نمیکنید انگار یبوسته . تو فک میکنی درنمیاد ولی خودش بیرون میاد اروم اروم .
پرستار هی دستشو میذاست داخل حرکت میداد . حس میکردم زیر سر بچه رو باز میکرد که بیشتر بیاد بیرون یعنی راهشو گشاد میکرد . ولی این قسمتش درد ندات اصلا . واژنتونو حس نمیکنید . دردتون فقط تو کمره . تقریبا ۱۰ یا ۱۵ تا زور محکم دادم . بعد گفت به به بچت موهاش بلنده 😅 . خوشحال شدم نه بخاطر بچه . بخاطر اینکه فهمیدم دیگه بیرون اومد . بعد دو دیقه اخرین زور دیگه بچه رو کشید . پشت سرش هم خون زیاااااد و خونابه گرررررم ریخت . بچه رو گذاشت رو شکمم گفت مبارکه اینم بچت .

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۹ ماهگی
پارت سوم
تا نیم ساعت فقط زور میزدم پاهامم با دستام گرفته بودم بعدش ماما اومد گفت الان باید خیلی همکاری بکنی همه چیز ب خودت بستگی داره منم گفتم باش ولی نمیتونستم خیلی زورای پر قدرتی میزدم ولی بازم می‌گفت کمه با قدرت بیشتر یه بار دیگه تلاشم کردم ولی نشد گفتم نمیتونم بهم گفت بچت بد جایی هستش داره حالش بد میشه کمک کن گفتم نمبتونم صدا زد یه ماما دیگه رو اون زیر پاش یه چیزی کذاشت اومد بالا سرم دستاش مشت کرد با دوتا دستش محکم میزد رو سینم خیلی وحشتناک میزد منم زور میزدم نفسم میرفت با اینکه ماسک اکسیژن داشتم اون مامایی که رو سینم میزد گفت خسته شدم دیگه نمیتونم اون یکی ماما برش زد منو فقط متوجه برش پوستم شدم از داخل بی حس بودم ولی متوجه شدم ک خیلی برش زد بعدش دوباره شروع کردن با مشت رو سینم و منم زور میزدم بچه سرش اومد بیرون بدنش ک کشید بیرون کل دردام تموم شد آروم آروم شدم بچه رو گذاشت رو سینم واقعاً نمیدونم چه حسی داشتم بچم نگاه نکردم گفتم بخاطرت مردمو زنده شدم فقط محکم نگهشداشته بودم بعدش بچه رو برداشت برد جفت آورد بیرون ولی من خونریزی کردم
مامان سید حسین مامان سید حسین ۵ ماهگی
پارت اخر
چند دقیقه بعدش هم فول شدم و حس زوررررر شدید داشتم.. کاملا متوجه میشدم بچه اومده پایین و داره میاد.
حتی نیاز به زور من نبود انگار بدنم زور میداد😂
ماماهمراهم گفت تا موقعی که بگه زور های محکم و قوی بدم منم خیلی خوب و طولانی زور میزدم.. خیلیم حس خوب و جالبی داشت واقعا😁😂
بعدش دیگه وقتی سر بچه رو دیدن ماماهمراهم گفت فقط فوت کنم.. میگفتم بخدا من زور نمیزنم خودش داره زور میزنه🤣
گفت اون که خودش زور داره اشکال نداره.. تو زور اضافه نزن فقط فوت کن و منم همین کارو کردم.
بعد هم یکم برش دادن و بچه اومد بیرون و شروع کرد گریه کردن.
آخ نگم که چه حس خوبیه بچه که میاد بیرون🤤یعنی بخاطر حس دوباره اون لحظه هم شده دوباره بچه‌دار می‌شم.
بچه رو بهم نشون دادن با خودم گفتم دیگه تموم شد.. دیگه نینیت به دنیا اومد و کنارته.. خیلی خیلی حس فوقالعاده‌ای بود.تمام وجودم حس خوبی داشت.

پسرمو تمیز کردن گذاشتن رو تخت نوزاد و
اونم چند دقیقه بازی کرد و اینطرف و اونطرف رو نگاه کرد و بعدش سریعا خوابش برد😂
موقع بخیه زدنام ماما بهم شربت و خرما داد و گفت بخورم.. اصلا کلی جون گرفتم.. چون به دوتا دستامم سرم وصل بود ماماهمراهم خرما میذاشت دهنم و هسته‌ش رو هم میگفت از تو دهنم بدم به دستش.. خیلی خجالت کشیدم ولی انقد مهربون بود جوری رفتار می‌کرد آدم ذره ای معذب نشه.
وقتی بخیه زدنم رو تموم کردن پسرمو گذاشتن کنارم.. ماماهمراهم کمکم کرد کام بچه‌م رو با تربت و آب زمزم که برده بودم باز کردم و برای اولین بار شیرش دادم🥺
این بود تجربه زایمان من
مامان آرتین💙 مامان آرتین💙 ۲ ماهگی
زایمان پارت7
خوب بعد دوباره ساعت3معاینه کردن کفتن 4 سانتی هنوز منو میگی میگفتم خدا زود زایمان کنم دیگه تحمل ندارم ولی همین ک دردام قطع میشد اروم میشدم ساعتای چهار شدم 7سانت و دیگه ساعت پنج خیلی احساس زور بهم میومد بدون اینکه بخام زور میزدم داد زدم گفتم دارم زور میزنم فک کنم بچه داره میاد ماما اومد گف افرین زور بزن سر بچه رو میبینم انقد خوشحال شدم و تلاش میکردم دردام ک شروع میشد با تمام وجود زور میزدم بعد ماما دکتر صدا کرد گف بیاین دیگ وقتشه منو بردن روی تخت مخصوص زایمان و بعد چند تا زور دیدم ماما میگه وااای چه پسری خوش اومدی 🥹🥹بدنم یخ شد یهو حس کردم سبک شدم بیحال بودم خسته بودم گیج بودم و حس شیرینی بود تموم دردام تموم شده بود تا صدای بچه رو شنیدم گفتم جاانممم مامان گذاشتنش روی سینم داغ بود بچه گریه میکرد منم نازش میکردم و برای همه اقدامی ها دعا کردم و باردارا اشکم میومد بچم اروم شده بود دیگه جفتمم کشیدن بیرون بچه رو بردن لباس بپوشونن نوبت بخیه بود بخیه هم اصلا درد نداشت بی حسی برام زدن داخلی سه چهار تا خوردم بیرونی هم چهار تا منو برش ندادن خودش برش خورده بود بیرونی هارو یکم حس کردم ولی دردش قابل تحمل بود دیگه بخیه هم خوردم شکمم ک انقد ازش غول ساختن فشار میدن اصلا درد نداشت فشارم نمیدناا دستشونو میزارن حالت چرخشی ماساژ میدن دیگه من خیلی حس خوبی داشتم راحت شده بودم بعد دوسه دیقه بلند شدم راه رفتم به بچم شیر دادم مامانم اومد بردنم بخش انقد مامانم خوشحال بود قربون صدقه منو بچه میرف دیگ بردنم توبخش و تموم شد این حس قشنگ رو برا همه خانوما ارزو میکنم 💙🥹🥹🥹آرتین کوجولو من روز 27ابان ساعت پنج و نیم صبح به دنیا اومد♥♥🥹
مامان ارسلان مامان ارسلان ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴🙂❤️❤️
دکترم گفت مثانه خیلی پایین و جلو سر بچه رو میگیره باید ادرار کنی گفتمش ادرار ندارم گفت چرا مثانه خیلی پر بعد نمیدونم چی بود بهم وصل کردن و ادرار رو کشیدن بیرون گفت حالا زور بده زور میدادم ۱۰سانت شده بودم گفت تا میتونی زور بده فکر کن یبوست شدی محکم زور بده خیلی زور دادم بعد گفت بریم اتاق زایمان رفتیم اتاق زایمان رو تخت زایمان خابیدم بعد یکی از پرستارا شکممو فشار میداد ومن زور میدادم تا اینکه دکترم بهش گفت دیگه کمکش نکن میخام ببینم چقدر زور داره شروع کردم زور دادن دوتا فشار محکم دادن و پسرم اومد بیرون اینجا خیلی احساس سبکی داشتم و باورم نمیشد از پسش یر اومد ولی هنو اتفاق اصلی و ترسناک روبرو نشده بودم تا اینکه شروع کرد بخیه زدن به پرستار که بغلش بود گفت ببین گوشت چطور جدا میشه گوشت واژنم خیلی بی جون بود و گوشت همراه با سوزن بخیه کنده میشد و نمیتونستن بخیه بزنن ۴۵ دقیقه فقد داشت بخیه میزد و با کلی بی حسی ولی درد داشتم بازم تا اینکه این کابوس تموم‌ شد و منو بردن ریکاوری ....
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
آنقدر دردام زیاد و با فاصله کم بود ک دیگه گریه میکردم که چرا نمیزام زودتر راحت بشم دیگ رفتم تو حموم رو صندلی برعکس نشستم و زور میزدم
یعنی جوری به بدنت فشار میاد که تو زور بزنی ک انگار کل اعضای بدنت از هم جدا میشه محکم صندلی رو فشار میدادم‌دندونم رو دندون و انگار که مغز سرم میخواست بیاد بیرون گوشم بزنه بیرون خیلی فشار میاد به بدن واقعا خیلی سخت بود
دیگه تخت رو آماده کرده بودن و رفتم خوابیدم پاهامو گرفتن بالا خودمم زیر رونم رو گرفتم و زور زدم
دکتر هم اومد و اون قسمت پرینه رو برش زد اما اصلا متوجه نشدم آنقدر ک‌دردا زیاده متوجه نمیشی من خودم داشتم میدیدم منتظر دردش بودم‌دیدم اصلا انگار ن‌ انگار
بعد چهار تا از ماماهای شیفت اومدن دوتاشون اومدن بالای تخت با دستاشون رو شکممو فشار دادن منم خودم زور میزدم اومدم زور دوم رو بزنم دیدم بچم دست دکتره داره نافشو میبره😂😂😂 حتی بچه وقتی اومد متوجه نشدم مثلا بعضیا متوجه مبشن سر بچه که میاد درد دارن یا بعضی ها سر بچه رو حس نمیکنن شونه هاش رو حس میکنن
مامان ارسلان🤎 مامان ارسلان🤎 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۵

دردام شروع میشد هی زور میزدم دکتر میگفت زورتو داری میندازی به گلوت قشنگ زور بزن ولی من متاسفانه از ترس اینکه مدفوع کنم درست حسابی زور نمیزدم تا اینکه دکتر گفت بچت داره خفه میشه منم با تمام وجودم زور زدم اون لحظه دیگه هیچی برام مهم نبود دکتر گفت موهاشو دارم میبینما به شوهرم گفت بابااا بیا ببین موهاشو خلاصه دیدم یچیز آبکی ریخت اونجام بعد قیچی زد ، اصلا درد نداشت فقط یلحظه داغ شد ولی اصلا نفهمیدم دوباره یه زور محکم زدم و تماااام همه ی دردام تموم شد یه صدای دلنشین اومد که قلبم داشت از جاش کنده میشد ، آره صدای گریه هاش بود ، انگار تو بهشت بودم ، دادنش بغلم انگار نه انگار قبلش چقدر درد کشیدم همش فراموشم شد . بچه رو گرفتن بردن ، شوهرمم رفت بیرون بعد شروع کرد بخیه زدن ، بچه های داخلی رو نفهمیدم ولی بخیه های بیرونی رو یذره متوجه میشدم انگار مورچه گاز بگیره اونجوری بود ، بعد بخیه هم شکممو فشار دادن که کلیییی خون ازم ریخت بیرون ، صادقانه بخوام بگم این فشار شکم خیلیییی اذیتم کرد خیلی درد داشت واقعا ، ۲ ۳ بار اینکارو کردن
حالا کلی بخوایم بگیم کل درد زایمان زیاد بود ولی کاملا قابل تحمل بود فقط اخرش که بچه میخواد بیاد بیرون اوج دردشه اونم اگه خوب زور بزنی زود تموم میشه میره
خداروشکر پروسه زایمانم خیلی کوتاه بود ۲ ظهر بستری شدم ۳ و ۵۵ دیقه زایمان کردم
امیدوارم همه ی مامانا راااحت زایمان کنن
مامان هلنا مامان هلنا ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 4

ماماهمراهم گفت بچه تا ساعت چار به دنیا میاد ماما ها گفتن انشالله تا صبح نکشه ساعت ی رب به دوازده احساس فشار داشتم و دردام قابل تحمل که به ماماهمراه گفتم گفت اومدن معاینه کردن گفت خیلی خوب داری پیش میری شدی هفت سانت و من خیلی خوشحال که به به شدم هفت سانت باز از تخت اومدم پایین با ماما همراه رفتیم کمرمو ماساژ داد حالت دستشویی ایرانی نشستم زمین یکمی ورزش کردیم ساعت دوازده بود دیدم واقعا احساس میگنم بچه داره میاد بیرون ماما همراهم گفت برو رو تخت گفتم نمیتونم بزور کمک کرد و رفتم رو تخت درد داشتم فشار زیاد گفت اومدن معایه کردن و گفتن فول شدی اصلا خیلی عجیبه تا ماما ها بیان شد ساعت دوازده ربع و من ماسک بیدردی گرفتم چون درد داشتم و یکمی دوست داشتم تجربش کنم(مریضم خودتونید)هی میگفتن زور بزن ماسک انداختم اونور گفتم نمیبینید مگه دارم زور میزنم دیگه بیشتر از این نمیتونم زور بزنم ساعت دوازده نیم بود ماماهمراه گفت زور بزن موهای بچه داره دیده میشه گفتم اگه موهاش دیده میشه چرا نمیکشیدش بیرون بعد در اون حالت درد فشار با خودم گفتم اخ جون بچم مو دارع کچل نیست 😂😑(بازم مریض خودتونید )زور میومدم و بچه بیرون نمیومد دوازده سی پنج دقیقه بود احساس سوزش داشتم دیدم بله اونجامو زدن پاره کردن گفتن زور بزن بچه اومد من زور دادم و بچه اومد بیرون خیلی حس خوبی بود وقتی دست پاهاش میومد بیرون 😂😑ساعت دوازده چهل دقیقه بدنیا اومد من دردام انگاری نیست شد
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۴ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان Helen👶🏻 مامان Helen👶🏻 ۸ ماهگی
قسمت 5
اومد معاینه کرد گفت 9 سانت شدی دیگه وقتشه، مامانمو بیرون کردن
گفتم توروخدا بزارین بمونه، گفتن نه نمیشه، حالم بد بود یه دکتر دیگه هم اومد، دو تا دکتر و چهار پنج تا پرستار اومدن رحمم کامل باز شده بود ولی بچم نمیومد پایین، دوتاشون افتادن رو شکمم با ارنج و با دست شکممو فشار میدادن و میگفتن زور بزن، دنده هام داشت میشکست میگفتن مجبوریم
هی اونا فشار میدادن منم زور میزدم، دکتر میگفت زور بزن موهاشو میبینم، ولی نمیدونم چی شد یهو دردام داشت تموم میشد، دیگه اصلا نمیتونستم نه زور بزنم نه هیچی انگار داشت خوابم میبرد، ضربان قلب بچه م اومد پایین، دکتر گفت زود باش بچت داره خفه میشه وقت نداری ضربانش اومده پایین الانم نمیشه که ببریم اتاق عمل، دست خودم نبود جون نداشتم زور بزنم، یه امپول سریع اوردن زدن دکتره گفت داره خفه میشه بچش 😢
شنیدم یکیشون گفت اینم مثل اون یکی نره 😑
تا اینو گفت ترسیدن دیگه برام مهم نبود خودم چم میشه، یه دفعه چندتا زور محکم زدم، بچم اومد ولی صداش نمیومد، انقد سرشو کشیده بودن سرش مثل یه خربزه دراز شده بود کل بدنش کبود بود انقد زدن به پشت و به پاهاش تا صداش در اومد یه لحضه گذاشتنش رو سینه م فوری بردنش بیرون، خیلی ترسیدم چیزیش بشه ترس از دست دادنشو داشتم فقط ایت الکرسی میخوندم خودمو یادم رفت دیگه
مامان ارسلان🤎 مامان ارسلان🤎 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴

همینجوری افتاده بودم رو تخت عین جنازه داشتم درد میکشیدم زیرم خیس و خونی که دیدم شوهرم اومد تو اتاق عین چیییی خوشحال شده بودم بنده خدا حالو روزمو دید فقط دستمو گرفته بود و قوت قلب میداد قربون صدقه میرفت بوسم میکرد ، بعد دکتر بعد از اینکه شوهرم اومد گفت برو بشین دستشویی تا میتونییییی زور بزن فقط شوهرم جلو در دستشویی وایساده بود سرممو نگه داشته بود منم فقط زور میزدم مثل اینکه یبوست داشته باشی فقط زور بزنی ، بین اون زورایی که میزدم ببخشید همینجوری مدفوع میکردم شکمم قشنگ خالی شد اونجا ، حالا از شوهرمم دارم خجالت میکشم میگم تروخدا برو بیرون درو ببند خجالت میکشم 😂بنده خدا یه دستش تو دستشویی مونده بود سرمو نگه داشته بود 🤣🤣🤣 خلاصه هیچی دکتر گفت بیا بخواب رو تخت ، خوابیدم دکتر میگفت از اینجا به بعد فقط به خودت بستگی داره میتونی ۱۰ دیقه دیگه بدنیا بیاریش و میتونی ۲ ساعت دیگه بدنیا بیاریش پس قشنگگگگ زور بزن هر وقت دردت گرفت زور بزن آروم شدی استراحت کن
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
ساعت ۷ باز دوباره ماماهمراهم گفت بیا ورزش کنیم اما من نمیتونستم دردم خیلی زیاد شده بود گفت پس بیا بریم دوش آب گرم بگیر
دوش آبگرم گرفتم و زیر دوش ورزش کردم و اومدیم برام کیسه اب گرم گذاشت رو کمرم به حالتی که من سجده وایستاده بودم و باسنمو چپ و راست تکون میدادم
بعد اون دیگه شده بودم ۸ سانت ساعت ۷:۳۰ بود فکنم خیلی بهم فشار میومد احساس زور دادن داشتم اما میگفتن نباید زور بزنی بهت فشار میاد فوت کن اصلا زور نزن
دیگه معاینه کردن و من خیلی خسته شده بودم همش میگفتم کی بدنیا میاد خسته شدم دیگه ماماهمراهم گفت همین پایینه موهاشو داریم میبینیم موهای خیلی مشکی داری برعکس خودت که انقدر بوری 😂بچت مشکیه دستتو بده تا موهاشو حس کنی ولی من میترسیدم دست بزنم گفتم نه نمیخام😂😂
دیگه هروقت که درد میگرفتم میگفتن زور بزن پاهامو میگرفتم و زور میزدم چون نمیتونستم ورزش کنم باز دوباره رفتم زیر دوش آبگرم و اومدم برام کیسه آبگرم گذاشت رو کمرم و دوباره تکون دادن باسن به چپ و راست بعدش دوباره زور زدن ....