پارت 6

اینقدری دردم‌شدید شده بود ک اصن نمیتونستم تحمل کنم همش فک میکردم کمرم داره قطع میشه استخونام اینقدی درد میکرد
هی میگفتم تورو خدا منو بردار ببر سزارین کن منو چ ب زایمان طبیعی
گف ن داره سر بچت دیده میشه ما موهاشو میبینم
(اون وسطا یادمه یبار گفتم تورو خدا فشار بده دوباره سرش بره بالا من خیلی درد دارم🤣)
ینی فقط جیغ میزدم و حرف میزدم
یا گیر داده بودم ب اون چیزی ک میزنن رو انگشت اشاره و برا اکسیژن خونه
بهش میگفتم اگ اینو از دستم دربیاری دردام تموم میشه توروخدا اینو باز کن😂😂میگف اون مال اکسیژن خونتع چ ربطی ب درد داره اخه
همون موقع بود ک دکتر گف سریع ویلچر بیارن ببرینش رو تخت زایشگاه
و با همه اونا دردا بزور نشستم رو ویلچر و منو بردن رو تخت
اونجاهم اینقد جیغ زدم و اینقو حرفای چرت و پرت میگفتم ک بعدش یادم میومد میگفتم اون واقن من بودم ینی😅
اینجا دیگه دردام ب اوج خودش رسیده بود و دکتر میگف اگ یذره دیگه زور بزنی بچه میاد بیرون (نگم اون وسط از احساس مدفوعی ک داشتم و نمیتونستم زور بزنم میترسیدم اونجا جلو اونهمه ادم مدفوعم بیاد بیرون)
وقتی ب دکتر گفتم گف ن اون درد زایمانه و بچه داره میاد بیرون نصف سرش اومده ی ذره دیگه زور بزنی ک سرش کامل رد شه میتونیم کمکت کنیم ک بچه رو دربیاریم

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۲ ماهگی
پارت 7

نمیدونم دکتر برش زد یا خودش پاره شد بلافاصله همزمان‌با جیغی ک کشیدم دکتر گف تمامه بچت بدنیا اومد و اسمشو سوال کرد و سریع گزاشتش رو سینم گف اینم اقا امیرعلیتون
ساعت 12:45 دیقه
ی موجود کوچولو و قرمزه قرمز😁

اینجا بود ک ی نفس راحت کشیدم حسی ک اون لحظه ادم تجربه میکنه اصن قابل وصف نیست یهویی کلی حسای مختف میاد سراغ ادم و من با اینکه بین همه اون درد ی لحطه دیدمش فک میکردم‌زمان متوقف شده دردام یادم رفته بود حس میکردم دوست داشتنی ترین چیزیه ک تاحالا داشتمش و دیگه قرار نیست هیشکسو تا این اندازه دوست داشته باشم
بچه رو برداشت از رو شکمم و گف یچنتا سرفه کنی جفتتم اومده بیرون و تمام
همون موقعی ک داشتم سرفه میکردم دیدم دوباره ی امپول دیگه ب رگ دستم جای سرم زدن و دیگه من خابم برد
موقعی ک بیدار شدم ساعت ۳ و نیم بعدظهر بود و دیدم همینجوری تخت با همون پوزیشن بی ادبانه دراز کشیدم😂
سوند هم بهم وصل بود و دیدن من اخرین نفر بودم ک زایمان کردم همونجا گزاشتنم😂
و یهو دیدم ک از اونور اتاق صدای گریه میادد
وایی ک من نتونستم‌خودمو کنترل کنم و دوباره زدم زیر گریه (واقن این حجم ار احساس از کجا میاد اخه)
پرستاره رو صدا زدم گفتم اون بچه منه توروخدا بگو سالمه
پرستاره اومد پیشم ک گف اره سالمه بچت خیلیم حالش خوبه ی پسر خوشگل داری😁
گف الان میگم‌بیان ببرنت بیرون از اینجا بعدم بچتو میاریم پیشت
گفتم ن توروخدا الان بیارش یبار فقط بیینمش
مامان مارال👧🤰 مامان مارال👧🤰 ۴ ماهگی
پارت سوم زایمان طبیعی
شروع کرد مامام ب ورزش دادنم برا گاز کاهش درد با دستگاه تنفس اورد وقتی ک دردم کمتربود دستگاه تنفس وصل بود ک نفس کم نیارم دردام ک شروع میشد بهم میگف چطور زور بزنم و گاز کاهش دردو جلودهن میگرف ک دردم کمترشه بهم ابمیوه و اب میداد همش تو لیوانمو دعامیخوند میداد بخورم دستامومیگرفت میگف تو میتونی باز گف پاشو رو تخت مث حالت دشویی ایرانی بشین....خلاصه انواع ورزشارو میگف بهم پا ب پام همرا بود...هر پرستاری میومد میگف معاینش کنم ببینم امادس مامام میگف ن نیازی نیست خودم صداتون میزنم همش میگف نیلوفر ب حرفام گوش بدی زود تر راحت میشی و دخترتو بغل میگیری ی ۴۰دقیقه گذشت.پرستارو صدازد بیا معاینش کن شده بودم ۹ سانت و بهم گف نگا من پیشتم تا سر بچه رو نبینم اجازه نمیدم کسی بیاد بالاسرت انقد زور زدنو همکاری ک دیدم گف افرین نیلوفر دارم موهاشو میبینم تو میتونی سریع پرستارو دکترو صدا زد اومدن و فقط زور اخرو زدم ک حس کردم ی چیزی از بدنم کنده شد ک یهو صدا بچه اومد مامام گرفتش گزاشتش رو شکمم گف نگا دیدی گفتم تو میتونی افرین بیا اینم دخترت.تا بغلش کردم اشکام سرازیرشد شروع کردم ب گریه و میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت.‌..بچه روبردن برا وزنو اماده کردنش مامام بالاسرم بود گف نگا تو الان پاک ترین موجودی تپهم مث بچه الان انگار افریده شدی هردعایی بکنی براورده میشه باهم دغاکردیم ...دکتر برا بخیه اومد ماما گف ترخدا یواش اذیت نشه اخه شکم اولیه..
مامان مارال👧🤰 مامان مارال👧🤰 ۴ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه تا صبح چشامو رو هم نزاشتم فقط ب خودم میپیچیدم ن دراز میکشیدم ن میتونستم بشینم فقط ی حوله دستم بود موقع دردم شروع میشد تو دهنم میگرفتم جیغ میکشیدم و پتورو چنگ میزدم...تارسید ب ساعت ۹ صبح و همچنان دردام بیشتر میشد و غیرقابل تحکل طوری ک اشکم در میومد دیگه دزدام شده بوده هر ۲دقیقه ۴۰ ثانیه بعضی وقتا باز میشد ۲۰ثانیه ب ماما گفتم گف ن هنوز زوده باید تایم دردت بیشتر بشه کم نباید بشه.براخودت میگم نرو ک اذیت میشی شکم اولی هم هستی...گف وقتی درد نداری قر بده دردت ک شروع شد مث دشویی ایرانی بشین ..خلاصه ک درد میکشیدمو درد
دلم ضعف میرفت ولی چیزی نمیتونستم بخورم...هم استرس و هم ترس تموم بدنمو فرا گرفته بود دیگ مامانمو میدیدم رنگ ب روش نبود انقد ک استرس داشت همش دست شوهرمو مامانمو چنگ میزدم از درد....دیگه تایمام داشت برابر میشد ک ساعت ۱۰ صبح کیسه ابم پاره شد سریع زنگ زدیم ب مامام گف حتمن همین الان برو زایشگاه منم دارم میام ولی حتمن بهم خبربده چندسانتی چون تا ب ۴ثانت نرسی منو راه نمیدن...ازدرد ب خودم میپیچیدم تو ماشین تارسیدیم زایشگاه رو صندلی نشسته بودم ی عالمه مریض بود ک قراربود معاینه بشن یا کیسه ابشون پاره شده بود یاک لکه بینی داشتن منم ک فقط ب خودم میپیچیدم اخر پرستاره دید خیلی اذیتم گف تو بیا رفتم گف ۶ سانتی برو اتاق کنارلباساتو عوض کن بستری میشی.مامانم سریع زنگ زد ب ماما ک بیان ۶سانته گف توراهم.تامنو بردن تو اتاق مامام اومد....چقد خوب بود ک بالاسرم بود اجازه نمیداد ک هرکی برسه معابنه کنه یک پرستاربود اومد معاینه کرد گف ۶ونیم سانته اون رفت
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
ساعت ۷ باز دوباره ماماهمراهم گفت بیا ورزش کنیم اما من نمیتونستم دردم خیلی زیاد شده بود گفت پس بیا بریم دوش آب گرم بگیر
دوش آبگرم گرفتم و زیر دوش ورزش کردم و اومدیم برام کیسه اب گرم گذاشت رو کمرم به حالتی که من سجده وایستاده بودم و باسنمو چپ و راست تکون میدادم
بعد اون دیگه شده بودم ۸ سانت ساعت ۷:۳۰ بود فکنم خیلی بهم فشار میومد احساس زور دادن داشتم اما میگفتن نباید زور بزنی بهت فشار میاد فوت کن اصلا زور نزن
دیگه معاینه کردن و من خیلی خسته شده بودم همش میگفتم کی بدنیا میاد خسته شدم دیگه ماماهمراهم گفت همین پایینه موهاشو داریم میبینیم موهای خیلی مشکی داری برعکس خودت که انقدر بوری 😂بچت مشکیه دستتو بده تا موهاشو حس کنی ولی من میترسیدم دست بزنم گفتم نه نمیخام😂😂
دیگه هروقت که درد میگرفتم میگفتن زور بزن پاهامو میگرفتم و زور میزدم چون نمیتونستم ورزش کنم باز دوباره رفتم زیر دوش آبگرم و اومدم برام کیسه آبگرم گذاشت رو کمرم و دوباره تکون دادن باسن به چپ و راست بعدش دوباره زور زدن ....
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
آنقدر دردام زیاد و با فاصله کم بود ک دیگه گریه میکردم که چرا نمیزام زودتر راحت بشم دیگ رفتم تو حموم رو صندلی برعکس نشستم و زور میزدم
یعنی جوری به بدنت فشار میاد که تو زور بزنی ک انگار کل اعضای بدنت از هم جدا میشه محکم صندلی رو فشار میدادم‌دندونم رو دندون و انگار که مغز سرم میخواست بیاد بیرون گوشم بزنه بیرون خیلی فشار میاد به بدن واقعا خیلی سخت بود
دیگه تخت رو آماده کرده بودن و رفتم خوابیدم پاهامو گرفتن بالا خودمم زیر رونم رو گرفتم و زور زدم
دکتر هم اومد و اون قسمت پرینه رو برش زد اما اصلا متوجه نشدم آنقدر ک‌دردا زیاده متوجه نمیشی من خودم داشتم میدیدم منتظر دردش بودم‌دیدم اصلا انگار ن‌ انگار
بعد چهار تا از ماماهای شیفت اومدن دوتاشون اومدن بالای تخت با دستاشون رو شکممو فشار دادن منم خودم زور میزدم اومدم زور دوم رو بزنم دیدم بچم دست دکتره داره نافشو میبره😂😂😂 حتی بچه وقتی اومد متوجه نشدم مثلا بعضیا متوجه مبشن سر بچه که میاد درد دارن یا بعضی ها سر بچه رو حس نمیکنن شونه هاش رو حس میکنن
مامان مارال👧🤰 مامان مارال👧🤰 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول....
۲و۳ روزی بود لکه های صورتی میدیدم ورزشامم ۱ هفته ای بود انجام میدادم با پیاده روی.براخودم ماماهمراه گرفته بودم هرموقع سوال داشتم بهش میگفتم بهش گفتم لکه میبینم خطرداره گف ن ولی خیلی خوبه داری ب زایمان نزدیک میشی رحمت داره جابازمیکنه و نرم میشه ب ورزشا و پیاده رویت ادامه بده بخصوص پیاده روی...خلاصه این ۲و۳روزگذشت تا رسید ب ۱۷آبان ماه ک ازصبحش حالم یجوری بود لگنم دردمیکرد ولی همچنان پیادروی و ورزش میکردم تا ساعتای ۹ شب شد دیدم دردام مث دردای پریودی هعی میگیره ول میکنه باز ب ماما گفتم گف طبیعیع براخودت تایم بگیر ببین منظمه..تایم گرفتم ۵دقیقه خوب بود باز اندازه ۱۰ثانیه میگرفت ماما گف هنوز زوده اگ دردات ب هم نزدیک شد بهم خبربده خلاصه هعی پیچیدم ب خودم هعی قولنج و دلدردو کمردرد..تاساعتای ۱ونیم شب ک دردام از نظرخودم غیرقابل تحمل بود مامانم میگف فک کنم دیگه وقتشه تایمام هر ۴ دقیقه ۳۰ ثانیه بود ب ماما گفتم گف بزار بشه ۲ دقیقه ۴۰ثانیه...گفتم دیگه نمیتونم خیلی درد دارم..گف پس برو بیمارستان ولی اذیتت میکنن...خلاصه ساعت ۲بود رفتم زایشگاه نوارقلب گرفتن معاینه کردن گفتن ۲ سانتی برو خونه هنوز کارداری ...ب ماما گفتم گف نگا کاری کن همه درداتو تو خونه بخور اخه هرچی دیرتربری زایشگاه براخودت بهتره کمتراذیت میشی اونطوری اگ زود بری همش دست میاد داخل بدنت ک معاینت کنن....
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۲ ماهگی
پارت. 8

در حد چندیقه دوباره اوردش پیشم و ایندفعه صورتش سفید بود و لباش قرمزه قرمز
کلی هم مو داشت سرش
حتی خط ریشم داشت بچم😂
اونجا بود ک از نظرم بهترین و خوشگلترین بچه دنیا رو دیده بودم
دوباره بچه رو برداشت برد و چن نفر اومدن سوند رو جدا کردن (اینم بگم سوند گزاشتن و جدا کردنشو من اصن متوجه نشدم و درد انچنانی نداشت)
و منو بردن بیرون رو تخت و بچمو اوردن گفتن پسرت گرسنس حالا شیرش بده
میگفتم نبابا من شیر ندارم شیر از کجام بیارم اخه😂
پرستاره ک مشخص بود خیلیم حرصش گرفته بود گف ینی چی همتون میگین شیر ندارین اومد سر سینه مو فشار داد گف اینا پس چیه همینارو باید بدی بچه بخوره دیگه
و بعدم‌کمکم کرد تا بچه رو شیر دادم
۱و نیم روز تو بیمارستان بودم ۷ تاهم بخیه خوردم از بخیه هام بگم موقعی ک زدن ک من تو ی دنیای دیگه بودم اصن هیچی نفهمیدم روز اول تو بیمارستان موقعی ک میخاستم‌بشینم اذیت بودم وگرنه راه میرفتم راحت
شبش ک هوا یجوری انگاری شرجی بود و هی عرق میکرد بخیه هام اونجا خیلی اذیت بودم وگرنه دیگه چیزی نفهمیدم
بعدم ک اومدیم خونه با اینکه خونمون طبقه چهارمه و بدون اساسنور اونهمه پله رو اومدم بالا🫠😂۱ ماه بعدم‌ک کامل همه بخیه هام افتادن
مامان علی مامان علی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت۶
دیگه دوتا پرستار روبروم بودن . یکی بم گف هر وقت احساس مدفوع داشتی بم بگو . بعد ۱۰ دیقه حس مدفوع اومد بش گفتم احساس دفع دارم . اون هی معاینه میکرد . گف سرش داره میاد . با دردات زور بزن زور محکم . بازور زدن نفسم خییییلی تنگ میشد . یعنی زور طولانی نمیشه بدم . تانصفش نفسم بند میومد دوباره شروع میکردم . موقع زور زدن بچه داخل حرکت میاد اروم اروم میاد بیرون ولی هیچی حس نمیکنید انگار یبوسته . تو فک میکنی درنمیاد ولی خودش بیرون میاد اروم اروم .
پرستار هی دستشو میذاست داخل حرکت میداد . حس میکردم زیر سر بچه رو باز میکرد که بیشتر بیاد بیرون یعنی راهشو گشاد میکرد . ولی این قسمتش درد ندات اصلا . واژنتونو حس نمیکنید . دردتون فقط تو کمره . تقریبا ۱۰ یا ۱۵ تا زور محکم دادم . بعد گفت به به بچت موهاش بلنده 😅 . خوشحال شدم نه بخاطر بچه . بخاطر اینکه فهمیدم دیگه بیرون اومد . بعد دو دیقه اخرین زور دیگه بچه رو کشید . پشت سرش هم خون زیاااااد و خونابه گرررررم ریخت . بچه رو گذاشت رو شکمم گفت مبارکه اینم بچت .
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۲ ماهگی