پارت. 8

در حد چندیقه دوباره اوردش پیشم و ایندفعه صورتش سفید بود و لباش قرمزه قرمز
کلی هم مو داشت سرش
حتی خط ریشم داشت بچم😂
اونجا بود ک از نظرم بهترین و خوشگلترین بچه دنیا رو دیده بودم
دوباره بچه رو برداشت برد و چن نفر اومدن سوند رو جدا کردن (اینم بگم سوند گزاشتن و جدا کردنشو من اصن متوجه نشدم و درد انچنانی نداشت)
و منو بردن بیرون رو تخت و بچمو اوردن گفتن پسرت گرسنس حالا شیرش بده
میگفتم نبابا من شیر ندارم شیر از کجام بیارم اخه😂
پرستاره ک مشخص بود خیلیم حرصش گرفته بود گف ینی چی همتون میگین شیر ندارین اومد سر سینه مو فشار داد گف اینا پس چیه همینارو باید بدی بچه بخوره دیگه
و بعدم‌کمکم کرد تا بچه رو شیر دادم
۱و نیم روز تو بیمارستان بودم ۷ تاهم بخیه خوردم از بخیه هام بگم موقعی ک زدن ک من تو ی دنیای دیگه بودم اصن هیچی نفهمیدم روز اول تو بیمارستان موقعی ک میخاستم‌بشینم اذیت بودم وگرنه راه میرفتم راحت
شبش ک هوا یجوری انگاری شرجی بود و هی عرق میکرد بخیه هام اونجا خیلی اذیت بودم وگرنه دیگه چیزی نفهمیدم
بعدم ک اومدیم خونه با اینکه خونمون طبقه چهارمه و بدون اساسنور اونهمه پله رو اومدم بالا🫠😂۱ ماه بعدم‌ک کامل همه بخیه هام افتادن

۱ پاسخ

ممنون عزیزم ... فقط میشه بگی دقیقا کی افتاد بخیه ها.... و چجوری متوجه شدی یعنی دیدی نخا رو؟؟

سوال های مرتبط

مامان حسنا خانم مامان حسنا خانم ۷ ماهگی
تجربه زایمان #پارت دو
دردام شروع شد و من جیغ و داد هی ماما میگفت زور بزن من جیغ میزدم آخه ی ماه استراحت مطلق بودم و بچه از رحم جدا نمی شد دردام خیلی شدید بود دیگه ی سانت آخر مثل جنازه افتاده بودم رو تخت و توان زور زدن نداشتم سر بچم تو مثانه ام بود میگفتن اگر زور نزنی باید مثانه ات را پاره کنیم من واقعا دیگه نمی تونستم یهو دیدم ی پرستار در ابعاد ی غول اومد پرید سر معدم یهو بچه اومد بیرون و من از حال رفتم
خیلی بخیه خوردم از بس بخیه خوردم ترسیده بودم هم درد داشتم نمی تونستم دستشویی کنم شاش بند شدم و تو بیمارستان راه میرفتم ادرار داشتم زیاد کلیه هام درد داشت و نمی تونستم ادرار کنم هی بهم می گفتن برو آب بگیر ب خودت حتی پرستار اومد آب بهم گرفت از ترس شاش بند شده بودم دیگه اومدن سون بهم وصل کردن خودشون تعجب کرده بودن تو نیم ساعت چهار تا سون خالی شد از بس بهم سرم زده بودن کلیه هام پر بود و مثانه ام خالی نمی شد
بد بختی اونجا بود ک شیر نداشتم 😥تا پنج روز شیر نداشتم روز سوم ک تو بیمارستان بودم دیگه خود پرستارا ترسیدن شیر خشک درست کردن ب دخترم دادن زردی گرفت دخترم از بس شیر نداشتم
دو سه روز هم ب خاطر زردی بالاش بستری شد از روز ب دنیا آمدنش تا خونه رفتنم ی هفته بستری شدیم
اومدیم خونه بعد ی هفته خون ریزی شدید گرفتم بخیه هام باز شده بودم دوباره رفتم بیمارستان برا معاینه میخواستم بستریم کنند با رضایت خودم اومدم خونه
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۴ ماهگی
پارت 7

نمیدونم دکتر برش زد یا خودش پاره شد بلافاصله همزمان‌با جیغی ک کشیدم دکتر گف تمامه بچت بدنیا اومد و اسمشو سوال کرد و سریع گزاشتش رو سینم گف اینم اقا امیرعلیتون
ساعت 12:45 دیقه
ی موجود کوچولو و قرمزه قرمز😁

اینجا بود ک ی نفس راحت کشیدم حسی ک اون لحظه ادم تجربه میکنه اصن قابل وصف نیست یهویی کلی حسای مختف میاد سراغ ادم و من با اینکه بین همه اون درد ی لحطه دیدمش فک میکردم‌زمان متوقف شده دردام یادم رفته بود حس میکردم دوست داشتنی ترین چیزیه ک تاحالا داشتمش و دیگه قرار نیست هیشکسو تا این اندازه دوست داشته باشم
بچه رو برداشت از رو شکمم و گف یچنتا سرفه کنی جفتتم اومده بیرون و تمام
همون موقعی ک داشتم سرفه میکردم دیدم دوباره ی امپول دیگه ب رگ دستم جای سرم زدن و دیگه من خابم برد
موقعی ک بیدار شدم ساعت ۳ و نیم بعدظهر بود و دیدم همینجوری تخت با همون پوزیشن بی ادبانه دراز کشیدم😂
سوند هم بهم وصل بود و دیدن من اخرین نفر بودم ک زایمان کردم همونجا گزاشتنم😂
و یهو دیدم ک از اونور اتاق صدای گریه میادد
وایی ک من نتونستم‌خودمو کنترل کنم و دوباره زدم زیر گریه (واقن این حجم ار احساس از کجا میاد اخه)
پرستاره رو صدا زدم گفتم اون بچه منه توروخدا بگو سالمه
پرستاره اومد پیشم ک گف اره سالمه بچت خیلیم حالش خوبه ی پسر خوشگل داری😁
گف الان میگم‌بیان ببرنت بیرون از اینجا بعدم بچتو میاریم پیشت
گفتم ن توروخدا الان بیارش یبار فقط بیینمش
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۴ ماهگی
پارت 6

اینقدری دردم‌شدید شده بود ک اصن نمیتونستم تحمل کنم همش فک میکردم کمرم داره قطع میشه استخونام اینقدی درد میکرد
هی میگفتم تورو خدا منو بردار ببر سزارین کن منو چ ب زایمان طبیعی
گف ن داره سر بچت دیده میشه ما موهاشو میبینم
(اون وسطا یادمه یبار گفتم تورو خدا فشار بده دوباره سرش بره بالا من خیلی درد دارم🤣)
ینی فقط جیغ میزدم و حرف میزدم
یا گیر داده بودم ب اون چیزی ک میزنن رو انگشت اشاره و برا اکسیژن خونه
بهش میگفتم اگ اینو از دستم دربیاری دردام تموم میشه توروخدا اینو باز کن😂😂میگف اون مال اکسیژن خونتع چ ربطی ب درد داره اخه
همون موقع بود ک دکتر گف سریع ویلچر بیارن ببرینش رو تخت زایشگاه
و با همه اونا دردا بزور نشستم رو ویلچر و منو بردن رو تخت
اونجاهم اینقد جیغ زدم و اینقو حرفای چرت و پرت میگفتم ک بعدش یادم میومد میگفتم اون واقن من بودم ینی😅
اینجا دیگه دردام ب اوج خودش رسیده بود و دکتر میگف اگ یذره دیگه زور بزنی بچه میاد بیرون (نگم اون وسط از احساس مدفوعی ک داشتم و نمیتونستم زور بزنم میترسیدم اونجا جلو اونهمه ادم مدفوعم بیاد بیرون)
وقتی ب دکتر گفتم گف ن اون درد زایمانه و بچه داره میاد بیرون نصف سرش اومده ی ذره دیگه زور بزنی ک سرش کامل رد شه میتونیم کمکت کنیم ک بچه رو دربیاریم
مامان نورا😍 مامان نورا😍 ۵ ماهگی
پارت ۴
سریع دکتر بیحسی رو صدا کردن اومد گف افت فشار گرفته همین جور ک داشت حرف میزد من بیهوش شدم نمیدونم ک اونا منو بیهوش کردن یا خودم بیهوش شدم چون حین. عمل هی می اومد میزد تو گوش من میگف بیدار شو حالت خوبه و از این حرفا من فق چشممو باز کردم نگاش کردم ولی نمیتونستم حرف بزنم دوباره بیهوش شدم بعد بازم اومد منو بیدار میکرد گف ببین بچت بدنیا اومده ببینش هردوتاتون سالمین خداروشکر من فقط صدای گریه بچه مو شنیدم و بازم بیهوش شدم داخل ریکاوری رفتم یکم متوجه شدم و بعدشم باز بیهوش شدم تا حدود نیم ساعت یکساعتی شد یادک رف ک بگم من پمپ دردم گرفتم ک خیلی خوب بود و اینک یباری ک داخل اتاق عمل و ریکاوری دل منو فشار دادن من اصلا متوجه نشدم چون بیهوش بودم بعد ک بهوش اومدم گفتم بچه مو بیارین ببینم دلم پر میکشید ک ببینمش همش مبگفتم چرا من باید بیهوش بشم.ک نتونم بچه مو ببینم و قبلشم چون انومالی گفتن ک بچه ات اکوژن روده داره من خیلی خیلی میترسیدم ک بچم سندروم داونی بشه و خداروشکر ک نشد و گفتن صبر کن پرستاربیاد اومد و بچه مو گذاشت رو صورتم من بوسش کردم ولی چون شیر نداشتم بهش شیرخشک دادن
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۴ ماهگی
پسرم ۳۴ روزش بود ک قرار شد ختنش کنیم اونم ب روش حلقه
من رفتم شهرستان خونه مامانم اینا
چون مشهد دست تنها بودم و واقن از پسش برنمیومدم خیلیم میترسیدم
دکتری هم ک برا ختنه اومد بالا سر بچم ی دکتر بسیار با تجربه بود ک همه پسرای شهرمون اون فک کنم ختنه کرده
حتی شوهرمم اون ختنه کرده😂خب خلاصه زنگ زدیم و اومد خونمون
اول ی بیحسی زد ب بچه ک اونجا هیچی نفهمید و اصن گریه نکرد بعد ۱۰ دیقه هم بیحس شد ی قیچی برداشت گزاشت رو الت بچه و هی میکشید میگف نگا درد حس نمیکنه (حالا من اینجوری بودم 😐🥲خب بسه دیگه )
و همین ک فهمیدم میخاد کارشو شروع کنه سریع از خونه رفتم بیرون و اونجا مامانم و بابام و پدرشوهرم و مامانبزرگم بودن
۵ دیقه بعد صدام زدن ک بیا کجا رفتی تموم شد همین ک نزدیک در خونه رسیدم دیدم بچم گریه میکنه الهی بمیرم براش
رفتم داخل دیدم دکتره کارش تموم شده بچم بغل مامانمه و قرمز شده و حتی نفسم نمیکشید از بس گریه کرده بود
بغل مامانم بود و راه میبردنش منم پشت سر مامانم راه میرفتم اشک میریختم هی در گوشش حرف میزدم ولی درد بچم مگه اینجوری بود ک اروم شهه 😬چنباری سینه مو گزاشتم دهنش اصن قبول نمیکرد فقط گریه و گریه
ولی گریه هاش سرجمع ۱ ساعتی بیشتر طول نکشید
تاپیک بعدی مراقبتاشو میگم
مامان علی مامان علی ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۷
من اینجا دیگه هیییییچ . هم خوابم میاد هم گشنمه هم دیگه هیچ دردی حس نمیکردم . جفت رو کشید بیرون حسش میکردم گرم بود . بعدش بخیه زد و دوخت . گفت زیاد بخیه نخوردی نگفت چنتا ولی من میشردم تقریبا ۷تا بود . بعدش چون کم خون بودم و هیچی نخوردم . بالا هم اوردم سرم وصل کردن همونجا رو تخت سرمم تا تموم شد بعدش اروم اروم کمکم کردن از روتخت بیام پایین فرستادنم من و بچم تو اتاق . بچم دیگه خواب بود من هرچی خوراکی داشتم داشتم میخوردم چون ضعف کرده بودم . واقعا همه خوراکیارو خوردم . مامانم و اجیم برام اورده بودن . دادن به پرستار برام بیاره . خرما و اجیل و شیربرنج و ابمیوه و کیک و شیر . ماهی پلو .
بعد نیم ساعت هم اومدن بچه رو بلند کردن ازکنارم بم دادن که باید شیرش بدم . کمکم کرد سینمو دربیارم از روپوش . دیگ ازجلو بسته بود باید که استینمو دربیارم که سینم دربیاد . بزور تونستم بچه رو نگه دارم زیر سینم بلد نبودم شیر بدم . خودش بچه رو گذاشت سینمو گرفت گف همینجوری دستتو بذار زیر سینه که از دهنش در نیاد .
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۴ ماهگی
قسمت دوم


گف روزی سه بار و شبی هم سبار ای پماد و در بسته بزارش تو ابجوش ک باز شه و بعد ک باز شد حلقه رو بگیر و پماد سه قطره بچکون داخلش ک وقتی قطره باز باشه قشنگ میره داخل و حلقه رو بگیر و چنبار اروم بالا پایین کن ک چسبندگی نگیره
و حتی الانم ک ۱ ماه از ختنش گزشته پماد و چرب میکنم ولی روزی یبار اما دیگه نمیازرمش تو ابجوش عادی میریزم رو دستم و چرب میکنم
بعدم ی چنتا گاز استریل بود ک گف موقعی ک حلقش حرکت کنه
)تا سه روز ک اصن نمیفته) از روز ۵ تا ۸ گف منتظر باشین ک بیفته
و همین ک دیدن از کنارش حرکت کرده گاز استریل بزارین ک هم عفونت نکنه همم حلقه ب پوشک گریه نکنه و یهو کشیده بشه
درمورد شستشو هم گف بعد ادرار اب جوشیده سرد شده داشته باشین با ی پنبه و اب ولرم تمیز کنین
بعد مدفوعم هم ک دوباره با اب جوشیده سرد شده بچه رو میشورین و شامپو بچه داخل یذره اب حل کنین بریزن رو حلقش ک عفونت نگیره بازم
اینا مراقبتایی بود ک گف
حلقه بچه من روز پنجم بلند شد روز ۶ افتاد
ب ما گف شب اول بچه رو قنداق کنین ک دست و پا نزنه از روز دوم ب بعد پوشکش کنین
ولی در کل هرچی بیشتر باز باشه خیلی بهتره و زودتر میفته حلقه

اینم تجربه من بود امیدوارم ب دردتون بخوره😁
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۴ ماهگی
#پارت 3#
وقتی رسیدیم بیمارستان رفتیم بلوک زایمان تا کارای بستری و انجام بدیم ک لباسای منو عوض کردنو فرستادن توی بخش و مامانم و شوهرم کارارو انجام میدادم منو بردن توی اتاق ک انژیوکت وصل کرد نو یه خانم دیگه هم بود ک تا وقت عمل کلی باهم حرف زدیم اون خانم ک بچه سومش بود ولی من بچه اولمو استرسم زیاد دیگه ساعت 6 دکتر شد ساعت 8 ک دکتر اومد و من اولین نفر رفتم واسه عمل راستی یادم رفت بگم من واسه این سزارین شدم ک بچم بریچ بود دیگع وقتی رفتم اتاق عمل پرستارا گفتن رفتی سنو ببینی بچه دور نخورده ک تا اون موقع دکتر اومد گفت بچه این خیلی ریزه و ای یو جاره نمیتونه دور بخوره دیگع خیال منم راحت شدو رفتم نشستم تا دکتر اماده شه حالا نمیدونم چرا حالت تهوع داشتم و بالا میاوردم ک رفتم روی تخت تا امادم کنن تا دکتر بیاد بعد ک نشستم یه پرستار اومد تا واسم سوند وصل کنه من شنیده بودم سوند خیلی اذیت میکنه بده ولی خوب اونقدرم بد نبود فقط همون موقع وصل کردن یکم میسوزه وقتی سوندو وصل کردن دکتر بیهوشی اومد تا امپول بی حسی رو بزنه امپولشم اونقدر درد نداره اونم یه سوزش کمی داره و زود تموم میشه وقتی دکتر امپولو زد بهم گفت پاهات داغ شد ک همون لحضه همچین پاهام داغ شد ک فک کردم ک روشون اب جوش ریختن بعد دکتر کمکم کرد ک دراز بکشم دراز ک کشیدم و پاهام بی حس شد دیگه سوند رو هم حس نمیکردم و راحت بودم چون اولش چندشم میشد دیگه سرمم زدن دستگاه فشارم وصل کردن و من اماده بودم تا دکتر بیاد