۹ پاسخ

کی گفته ولیعهد نیست
برا ما از ولیعهدم بالاترن
به منم میگن
ولی اونا ی لحظه بچه رو میبینن ی مادری که با هر مریضی بچه میمیره و زنده میشه رو نمیبینن
کلا هیچ جا نبرش
بگو همینه که هست

بله برای ما ولعیهدن بااین ویروس حتما باید بچمون دور ازجونشون زیر سرم وسوزن بیفتن تااینا بفهمن ور ور نکن

ولی پسر من ولیعهده 🤣🤣خب بچه ی هرکس براش خیلی عزیزه دوست نداره مریض بشه خدایی نکرده
ولی در کل خیلی حساس نباش بیرونتو برو توام مادری احتیاج داری بری بیرون بچه رو ببر بیرون بزار عادت کنه ب هوای بیرون

میگفتی حتما بایذ ولیعهد باشه ک مواظبش باشم؟ چ حرفا

من چند شب پیش مادرشوهرمو دیدم سرماخورده بود اومد گیلدا روببوسه نذاشتم گفتم بزاخوب شین الان نبوسین ازون شب باهام حرف نمیزنه
فدا سر بچم اونا یه لحظه میبوسن منو بچم باید یه مدت درگیر باشیم اخ این بوس نبود کلا

مادر شوهرم به من میگه این قدر پسرم پسرم نکن من ۶ تا دارم همش رو مخه همش میگیرن بوس میکنن

منم بچموجاهای شلوغ نمیبرم امروز خاکسپاری خاله شوهرم هست خواهرشوهرم زنگ زده میگه سرخاک نمیری گفتم ن کسی نیست دیارو بزارم پیشش و سرخاک نمیبرم بچه رو با این همه ویروس دیگه هیچی نگفت

دقیقا ما هم یک عروسی رفتیم و کل خانواده گرفتن
حتی بابام هم گرفت و هنوز ک هنوزه سرفه میکنه
هر دفعه سرفه میکنه من عذاب وجدان میگیرم

متاسفم واسه همچین ادمایی. الکی میگن دوست دارن بچه رو. اگه واقعا دوست داشته باشن نمیبوسن

سوال های مرتبط

مامان نی نی دون مامان نی نی دون ۱۱ ماهگی
داستان تلخ این دو سه روزی که ما داشتیم،
اقا ما چهرشنبه بچم عصر تب کرد به همسرم گفتم پیش پزشکش نوبت بگیره که شب ببریمش دکتر (اخه خس خس سینه و سرفه شدید داشت ترسیدم )
رفتیم بچم بی حال بود و تب داشت، دکتر دید گفت سرما خورده ، و دارو نوشت من ب همسرم گفتم بچه رو بده من ، که ما بریم توی ماشین تا تو داروها رو میگیری…
ماشین توی یه کوچه نسبتا تاریک و بعد از یه پل لعنتی پارک بود که من از پل رد شدم نمیدونستم وسط پل سوراخه پام رفت توی اون سوراخ و خیلی بد زمین خوردیم وای برای یک لحظه نفهمیدم چی شد، تعادلم رو از دست دادم و انگار یکی محکم زده بود بیخ گوشم ..بد زمین خوردیم پسرمم با صورت خورد زمین ، نفهمیدم چقدر شدتش برای بچم زیاد بود اما من فقط جیغ زدم و برگشتم دوباره سمت مطب، همسرم داشت میومد فقط گفتم بچم … اونم گرفتش و دویید سمت مطب
دکتر همه جاش رو‌معاینه کرد و گفت هیچیش نیست و‌جاییش قرمز یا کبود نیست و حال عمومیش خوبه، من که فقط زار میزدم 😕😞 خلاصه ب پیشنهاد خودم بچه رو بردیم اورژانس و دو ساعتی اونجا بودیم و دکترا دیدن و گفتن بچه سالمه و چیزیش نیست، برگشتیم خونه ما از بس شوک بودیم تا صبح نخوابیدیم
و پسرم ساعت پنج صبح در حالی که هنوز تب داشت خیلی بد بالا اورد به صورت جهشی، عصرشم دوباره با اینکه حال نداشت بازم بالا اورد
زنگ زدیم ب دکتر گفتن ب خاطر خلط پشت گلوشه ، و اثرات سرماس
پسرم امشب سومین شبیه که تب داره و امروز کلا تمایل ب خواب داشت،
نگم براتون چقدر داغون شدم و چقدر سرزنش شدم از جانب خودم ، هر ساعت گریه میکنم…ادامهدر کامنت