مامانا یه سوال من مادرشوهرم از قبل بارداری همیشه میگفت بچه دار شدید میگفت بچه دار شدید بیاید بچه تونو بذارید اینجا برید من بزرگش میکنم هردفعه. یا وقتی زایمان کردم از خونم نمیرفت مامانم تک و تنها باید برا کلی ادم میپخت و میشست اوایل هی میگفت من چرا سه روز این بچه رو ندیدم بعد از یکسالگی هی گیر میداد ب شوهرم بیارش از ظهر اینجا یا چند ماه پیشم هی میگفت نوه ی فلانی تا سرش رو بالشت مادربزرگش نباشه اصلا خوابش نمیبره. باورتون میشه اوایل زایمان دپرس بودم قاطی کرده بودم همش ب همسرم میگفتم بهنام مامانت میخواد بچه رو از ما بگیره. (دیدم مادرشوهرای اینمدلی مخصوصا نوه اول) الان دوباره دو سه روز پیش(تاپیک قبلیم) کل زندگیشو بچم ریخت بهم که خودش برچسب بیش فعالی زد بهش دوباره امروز زنگ زده ناهار بیا گفتم مریضه گفت عیب نداره بیا گفتم مهمون دارم باز گفت حالا ی ساعت بیا دیوانه شدم از دستش. کلا خیلی باهاش صمیمی نیستم یکم باهاش حرف میزنم سال ب دوازده ماه ب من زنگ نمیزنن برا خواسته هاش ب من رو میندازه. نمیدونم چجوری باید متوجه شد ک بچه با پدرومادرش باید باشه. تو رو خدا نیاید بگید چقدر خوب و مهربونه خونمونه سالای اول زندگی مون با دخالت ها و وابستگیهاش به پسرش حالا هم نوه اش تو شیشه کرد

۳ پاسخ

کار خودتو بکن محل نده برات هم مهم نباشه ابدا

یعنی اگه منم نزدیک مادرشوهر بودم همین اتفاق میوفتاد 😐
چرا الان هر بار باید دخترمو ببرم خونه خواهر شوهرم تا بیرون از خونه به کارام برسم 😂

چه قدر منی

سوال های مرتبط

مامان نی نی گل مامان نی نی گل ۲ سالگی
شما هم با بچه های بین ۲ تا ۳ سال جایی میرین مکافات دارید؟ یا فقط من اینجوریم؟ از زمانی که تو مهمونی هستیم باید دنبالش بدوییم تا اخرشب میوه رو میریزه تخمه رو میریزه کیک رو دستمالی کرد برنج خیس کرده رو ریخت بیرون. از همه بدتر یسر با کله میفتاد رو شکم پای عمو و زنعموش هرچقدر بهش میگفتم بیا بغلش کردم جیغ میزد که نمیام اون بدبختا هم هیچی نمیگفتن اومد بره بالا از میز پاشو فشار تو شکم اون یکی عموش اون بیچاره هم هیچی نگفت شوهر نفهمم نشسته یا گوشی بازی یا غیبت اینو اون. منم با کارای بچه داشتم روانی میشدم از ی طرفی هم پسرم هرکی میاد طرفش جیغ میزنه عاشقه زنعموشه هی میگفتم بیا بریم دستشویی چسبیده بود ب اون هی بوسش میکرد ما داشتیم میرفتیم خونه چسبیده بود ب اون بنده خدا رو کلافه کرده بود محل به مادربزرگ و عمش نمیداد خواهرشوهرم اومد بغلش کنه بوسش کنه یه ربع جیغ زد و گریه کرد چرا این دست ب من زده. یعمی فقط باعث ابرو ادم میشه این بچه. به شوهرم میگم تو که میبینی بچت چیه چرا پانمیشی؟ بنظرتون زیادی شیطون نیست؟ تا چه سنی طبیعی اینکارا؟ هیچی هم نمیخوره فقط تو خونه مردم همه چیو پخش و پلا میکنه
مامان نی نی گل مامان نی نی گل ۲ سالگی
واقعا نمیدونم از دست پسرم چیکار کنم همش با گریه و جیغ میخواد ب خواسته ش برسه مثلا امروز تازه از خونه بازی اومده نمیذاره لباساشو دربیارم هرچی گولش میزنم جیغ ک من میخوام برم درو باز کردم میگم بابا نیس رفت، لباس منو کشید طرف در بیرون بیا بریم هی گفتم لباس بیرون تنم نیس بابا هم که نیست دوباره برا دفعه سوم‌و چهارمش در طول روز. اینقدر گریه کرد منم هی تحمل کردم اخرش دیگ جیغ و دادم بلند شد یعنی مثل دیوونه ها شده بودم کردم.خودمو بچه همه رو سرزنش کردم. نیم ساعت گریه کردم از دستش اخر ازش معذرت خواهی کردم ک دعواش کردم.فقط یکساعت رفتم حموم ظهری،صدای جیغ جیغ هاش میومد یعنی نیم ساعتم استراحت و ارامش ندارم یعنی هر روز همینه ها به بهانه های مختلف
نمیدونم چ غلطی بکنم با این بچه ی شیطون و لجباز با اعصاب داغون خودم که ذره ذره دارم نابود میشم.
احساس میکنم نمیتونم تربیتش کنم ن ازم حرف شنوی داره همش باهام لجبازی داره ی دمپایی پام میکنم جیغ میزنه چرا پات کردی شروع میکنه جیغ و داد گریه چرا صندلی رو جابجا کردی گریه های شدیدا..
حتی نمیتونم از پوشک بگیرمش
نمیدونم واقعا همه ی مادرا اینجورین یا فقط منم
مامان جوجه هام مامان جوجه هام ۲ سالگی
خانوما میخام ی چند دقیقه وقتتون بدید ب من ونظرتونو بهم بگید یا اگه تجربش داشتید فقط نخونید و رد بشید ج بدید اینروزا گهواره تا از درد و دلات نگی کسی ج نمیده...من دوقلو پسردارم دوروزه دارم پوشک میگیرم ازشون روز اول افتضاح بودن امروز یکی قلام ساعت ۴عصر بود جیش کرد تو شلوارش منم یکم‌ صدام بلند کردم ن درحدی ک بچه بترسه فقط گفتم مامان جون دیگه تو شلوارت جیش نکن بگی نگی داشت میرفت بغض کنه حواسشون پرت کردم رفتیم ت دسشویی چشمتون روز بد نبینه این بچه از ساعت ۴ تا ساعت ۶ونیم تو دسشویی بود مدام میگفت نگاه کن پی پی کردم هی بااشاره میگفت درست بلدنیس حرف بزنه وحتی توی این دوساعت و نیم س بار‌ پی پی‌کرد و ۵بارشم جیش کرد اصلا ماتم برد نمیدونم این بچه چش شده بود ینی اگه جیش و پی پی‌هم نداشت اون هی میخاس دسشویی باشه باهزار بدبختی آوردمش تو حال آخه سرویس بیرون از حاله وبیشتر از این میترسیدم سرمابخوره واااقعا خودمم کمر واسم‌نمونده بود خیلی اذیتم کرد فقط میخاس دسشویی باشه دیگه ی نیم‌ساعتی خوب بود داشت بازی می‌کرد بهش گفتم‌ آرمان مامان جیش داری دیدم شلوارش خیسه هیچی‌نگفتم خودش یهو زد زیر گریه منم گفتم اشکال نداره و بوسش‌کردم اون فقط گریه میکرد گفتم‌بریم دسشویی عیبی‌نداره گفت نه نه باگریه ینی از ساعت ۸ونیم تا همین ده دیقه پیش‌ک‌خوابوندمش گریه میکرد انقد بی قرار بود هی میگفت بغلم کن دستشم مدام رو دودولشه حتی الان ک خوابیده ی دستش عقبش گذاشته ی دستشم جلوش خیلی نگران شدم اصن مشخصه داره دیوونه میشه هم دلش میخواد بره هم‌نمیخاد چیکارکنم من صبحم میدونم همین اش و کاسه دارم....
مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۲ سالگی
سلام مجدد
اون سری از دوستانی که با من بارداربودن و زایمان کردن بیاین ببینم در چه حالین بچه هاتون چطورن اذیتتون نمیکنن؟؟
نوزادتون چطور ارومن یا نه ؟

من که بعد از ده روز امروز رو تنهایی سپری کردم با دوتا گل پسرم
خداروهزاران مرتبه شکر تاالان که اوکی بودیم نوزادم که معمولا شب کاره بیدار میشه روزا خوابه و‌من میتونم کارامو بکنم‌‌..
ارسلانم نسبت ب من واکنش و حساسیتی نشون نمیده البته من خیلی هواسم هست ک یوقت رفتاری نداشته باشم...
بیشتر روی باباش واطرافیان زومه تا میان سروقت نوزادم شروع میکنه ب نگاه کردن و چرت و‌پرت گفتن الکی‌حرف میزنه ک هواسشونو پرت کنه البته من به همه گوش زد میکنم ک هواستون ب رفتارتون باشه...
فقط ارسلان یه بدی ک داشت توی این ده روز این بود ک جیشوو با من نمیومد تا میگفت جیش دارم من بلند میشدم‌میگفت نه مامان معصومه (مامانم)
یا نه بابا
یا دایی ابوالفضل (داداش)کوچیکم که ۱۵سالشه اونم اینجا میموند
تا اینها دیر به هم میگشتن ارسلان جیششو تو شلوارش ول میداد😒
زندگیمون نجس بود تو این ده روز قشنک به کثافت کشوند ولی امروز ک باهم تنها بودیم جیششو میگفت و میومد باهام ....باز باباش ک‌اومد دوباره همون اشو همون کاسه....
مامان آقا آرهان مامان آقا آرهان ۲ سالگی
سلام مامانای با تجربه
عزیزان پسرم دو سال و نیم شده قبلا دوبار سعی کردم در حد دو روز پوشک و ازش بگیرم ولی اصلا همکاری نمیکرد اصلا ولی بعد دو سال و نیم دیدم خودش پوشک نمیزاره بپوشم گفتم باشه نپوش ولی بگو بهم جیش داری اوایل تو خونه اصلا نمیگفت جیش و ولی بیرون میرفتیم یا مهمانی میگف سریع میبردمش دستشویی اینم بگم از همون اول جز روز اول بقیه روزا مدفوع و میگفت سریع میبردمش دستشویی الان نزدیک یک ماه شاید بیشتر شده اصلا به هیچ عنوان دیگ نمیگه ن جیش ن مدفوع هردو زد تموم شد میگه و برا دستشویی رفتن هم خیلی مقاومت میکنه کلا از دو ماه میخواست دوسالش تموم بشه کتاب داستان فیلم نقاشی و این کارا هم انجام دادم ولی باز مقاومت میکنه الان ک دیگ نمیشه پوشکش کنم نمیدونم چیکار کنم راهکار بدین لطفا .جایزه و برچسب و نقاشی رو بادکنک و اینا همه انجام دادم فائده نداشت نمیدونم متوجه نمیشه جیش داره نمیگه یا متوجه میشه ولی از قصد نمیگه خیلس خسته شدم از نظر روحی خیلی تو فشارم لطفا کمکم کنید چیکارش کنم☹😔
مامان دوتا پسرام مامان دوتا پسرام ۲ سالگی
سلام و عرض ادب

اقا این بچه من بغلی شده چ‌خاکی ب سرم بریزم بخدا من فقط برای شیردادن‌و اروغ گیری بغلش میکنم یسره دهنش بازه بغلش میکنی ساکت میشه تو بغل میخابه رو زمین میزاری بیدار میشه
ینی من دوروزه نتونستم ب ارسلان طفلک صبحانه بدم همش شیر و کیک و موز بهش میدم صبحها بس ک این بچه نق نق میکنه یا شیر میدم یا جیش عوض میکنم یا اروغ میگیرم دو سه روزه ساعت یک و نیم ظهر وقت میکنم غذا درست کنم من همیشه غذام تا ساعت یک و نیم حاضر بودو خورده بودیم😕🥴
خدایی خیلی سخت داره میگذره بیشتر ازاین بابت سحته برام ک وقتی برای ارسلان نمیمونه هرچند ک خیلی خیلی خیلییی زیاد دارم تلاشمو میکنم ک براش کم کاری نکنم و وقت بزارم ولی بازم حس ناکافی بودن دارم🥲😕
حالا جدای از این همه ناله امروز وسط این درگیری هام داشتم به این فکر میکردم
که چقدر از زمانی که بچه دوم اومده عمیقا دارم احساس خوشبختی میکنم نمیدونم اونهایی ک تو شرایط منن هم همین فکرو میکنن یا نه
هیچوقت فکرشو نمیکردم بتونم کارای دوتا بوه رو هندل کنم
یا به سرو وضع زندگیم برسم من فکر میکنم ی خوبی که بوه پشت سرهم داره اینه ک تو ب بی خابی های شبانه عادت کرذی و الان بیدارخوابی برات سخت نیست و اینکه خیلی با تجربه تر از بچه اول شدی و میتونی راحت از پس کاراش بربیای و بیشتر از بزرگ کردن بچه سر درمیاری و بهت لذت میده ...بچه اول ادم همش در استرسه چون نابلده ..