خانما شما مهمونی میرین؟
برای خیلی سواله بقیه چطور با بچه مهمونی میرن یا مهمون داری میکنن.
ما دوبار که بیرون رفتیم با دو سه بار مهمون اومده بعدش به غلط کردن افتادیم کلا تنظیمات بچه میزیزه بهم
بچه شما هم اینطوری ان؟ الان دارم از گردن درد میمیرم از بغل کردن زیاد و فشار عصبی دیروز😭😭😭
اصلااا دلم نمیخاد هیچکی بیاد خونمون یعنی من حساس ام
بخدا زجرش برای منه بچه خوابه یا در حال خواب سر حاش میرن بلند میکن باهاش خرف میزنن دست به دست میکنن بچه هم هیچی نمیگه طفلک
بعد میرن بچه نع شیر میخوره نع می‌خوابه و همش زار زدنش میمونه برای من
هیچی هم نمیشه گفت

من دو بار رفتم پشیمون شدم
اصلا با بچه نمیتونم
هیچی از مهمونی نفهمیدم
فقط خودمو اذیت کردم

دقیقیا برا منم همین اتفاق پیش میاد
اصلا دلم. نمیخاد برم. مهمونی یا کسی بیاد خونمون. بچه ن خاب میره نه شیر میخوره فقط گریه میکنه

منم همین جوریه ام تنظیم خوابش بهم میخوره مخصوصا اگه برم خونه مادرشوهرم که اعتقاد دارن بچه یک ساعت خواب بوده پس دیگه اصلا خوابش نمیاد و بازی میخواد یا پاشو راه اش ببر😐

ولا من گفتم تاتابستان جای نمیریم کسیم نیادبخاطرویروس اتفاقاامروزخاهرشوهرتوماشین دم دربودنیامدتوگفت شایدسرماخوردم گفتم خوردی گفت نه توحساسی گفتم رحمت به پدرت مادرنه چون تودرک داری امامادرش که همون مادرشوهرم همش جنگ داره توبچه رونمیارگفتم تادوماه بعدازعیدم راحتم اینجورشوه م اینجوردوست داره

منم جایی میرم دخترم شیر نمیخوره اذیت میکنه

آره عزیزم دقیقا
ما حتی خونه مامانمم میریم بعدش میاییم خونه خودمون کلا بچه همه چیزش بهم میریزه

کسی اگه میاد سر وقت بیاد طوری نیست
خواهر من ساعت 11 شب یادش میوفته ک بیاد
مثلا امشب خودش میاد فردا شب دخترش میاد بعد یهو پس فردا شب یادشون میوفته دوباره بیان بخدا همه هم نصفه شب
تازه چند وقت پیش شوهرش سرما خورده بود اومدن من و پسرم مریض شدیم دو هفتس بیچاره شدم
باشم گفتم از شما گرفتیم بهش بر خورده جالبیش اینه ک بهش برخورده ولی پا میشه میاد خونمون ولی حالت قهر داره
نمی‌دونم از بیشعوری بعضیا چیکار کنم
تو دوران سختم روزای اپل ک کمک میخواستم حتی یک ساعت پیشم نبود همش تنها بودم حالا هم میخوام صد سال نیاد

باز از مهمونی رفتن بدتر مهمون اومدنه
دختر منم از وقتی به دنیا اومده کسایی که قبلا عید ب عید میومدن خونه‌مون هفته‌ای یبار میان ... هم منو کلافه میکنن هم بچه رو

اتفاقا سفت و محکم بگو. من از وقتی زایمان کردم روم بیشتر شده سر بچه و روتین و راحتیش حرفمو میزنم.

نه دیگه من میگم تایم خابشع لج میکنه اگ نخابه شیرنمیخوره. البته مهمان ک نمیاد، همین زنداداشم فقط کنارمه خونش میاد بابچه ور بره. اگ لج نکنه خب باهاش بازی میکنه. جدیدا خودش متوجه میشه میخابونتش
شوهرمم اگ موقعی ک میخاد بابجه باشه بیاد، میگم اگ خابید بزاربخابه، یعنی تایم خابشه الان.... زور نزن بیدارباشه....

من مهمونی رفتن شب رو کنسل کردم‌. بچه کلافه میشه ساعت خوابش میریزه بهم. اگه کسی بیاد خونم ساده تر از قبل برگزار میکنم. کلا بیان راحت‌تره تا بخوام برم. بچه خونه خودمون به موقع میخوابه و براش آشناست همه چی

از ته ته ته دل من گفتی یعنی