سلام همگی بییایین میخوام خاطره زایمانمو بگممم..
۳۹ هفته و ۶ روز بودم بعد ازظهر به خواهرم گفتم بریم بیرون حداقل این روز اخری رو پیاده روی کنم یعنی تا دو سه ساعت کل شهرو من دور زدم بعد دیگ اومدم خوابیدم صب ۹.نیم پاشدم حس کردم زیر دلم درد میکنه دردش خیلی کم بود بعد خوب شدم ۱۰ دیقه بعد باز درد گرفت شد ۵ دیقه یبار دردم ششدید نبود باور نمیکردم درد زایمان اینجوری باشه ولی رفته رفته شدیدتر میشد فقط هم زیر دلم درد میگرف به شوهرم گفتم ک درد دارم جوری گفتم اونم باورش نشد ک شاید وقت زایمانه بعد یهو آب خیلی خیلی زیادی ریخت پایین دردا هم رفته رفته بیشتر میشدن ولی خب جوری نبود ک خیلی اذیت شم خواهر کوچیکم پیشم بود اون زنگ زد خواهر بزرگم من اون تایم میخواستم برم حموم کنم بعد برم بیمارستان ولی دیدم هم اب ازم زیاد میره هم درده داره بیشتر میشه دیگه شوهرم پاشد رفتیم بیمارستان ..همونجوری بدون نوار مانتوم هم روشن اونجا به برگه دادن پر کردم دلدرد هم میگرفت ول میکرد تا رفتم دردم واقعا قابل تحمل بود مث دلدرد پریود بود رفته رفته درد بیشتر میشد رفتم دراز کشبدم اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی از معاینه خیلی میترسیدم ولی یک درصد درد نداشت دیگ نمیدونم بخاطر آبی ک ازم میرفت لیز بود درد نداشت یا برا همه همینطوره
بقیشش پایین👇

البته چند نکته هست بگم ادمها با هم فرق دارن شرایطشون و توان بدنیشون من لاغر بودم لگنم واقعا مناسب بود اصلا یک صدم درصد استرس زایمان نداشتم تو بارداریم و قبلش پیاده روی میکردم بنظرم همه اینا تاثیر داره انشالا ک همه خانما باردار هر دو روش چ سزارین چ طبیعی بهترین روش براشون باشه و زایمان خوبی داشته باشن سوالی داشتیین در خدمتتتم

بعد دیگ رفتم رو ی تخت دیگ اونجا دیگ دردم دیگ داشت خییلی شدید میشد شانس من جمعه بود کسی با من زایمان نمیکرد وگرن با صداهای اونا بیشتر عصبی میشدم ماما اومد سرم زد یه سوندی زد سوند هم اصلا حس نکردم ماما میگفت وقتی درد داری زور بزن وقتی درد نداری نفس بکش واقعا مامای خوب خیلی خوبه اون تایمی ک پیشم بود استرسم کمتر بود میرفت استرسم بیشتر میشد میگفت زور بزن نمیدونم مدفوع کردی یا چیزی اشکالی نداره من استرس اینم داشتم ولی خداروشکر معدم خالی بود😅 مثلا میگفت سر بچه رو میبینم موهاشو میبینم منم زور میزدم البته جیغ هم میزدم فقط زودتر بیاد بیرون دوباره معاینه کرد گفت ۸ سانتی اصلا باورم نشد اینقدر زود ۸ سانت شد بعد گفت پاشو منو برد ی تخت دیگ اونحا خانم زنان اومد باز ی دوبار دیگ زور زدم دیدم ی امپول بیحسی زدن برش زدن اینم درد نداشت خیلی خوشحال شدم ک دیگ راحت شدم بعد بچه رو اورد بیرون پسرم۳.۷۰۰بود حس کردم شکمم هنو پره بعد دیدم یچیز دیگ هم بیرون اوردم جفتو ک اورد بیرون چقدر شکمم خالی شد چقدر حس راحتی میکردم بعد از رب ساعت اومدن بخیه زدن بخیییه هم اصلا برام درد نداشت من ساعت ۱۰ و نیم صب رفتم بیمارستان ساعت ۱۱.۳۰ دقیقا داشتن اذان میگفتن ک بچم بدنیا اومد همونجا ماما میگفت خیلی خوب بود خیلی زود بچت بدنیا اومد شوهرم ک بهش زنگ زدن اصلا باورش نمیشد میگفت همین الان ک رفته بودی بیمارستان
این بو زایمان من

چه خوب ولی منی که مادر نشدم یکم ترس برم داشت ولی با همه وجودم آرزومه که منم این لحظه ها رو تجربه کنم و خیلی زود منم مادر بشم 🥹

الحمدلله ک زایمان راحت و خوبی داشتی
من هر دو زایمانم فیلم ترسناک بود😪

برا من سخت بود فقط مامایی ک اومد بالا سرم عالی بود ولی دکتر شیفت خیلی بد بود خیلی

گلم تو بیمارستان شخصی زایمان کردی یا دولتی

اخه بسلامتی ورزشی چیزی میکردی که راحت بود زایمانت؟

ایشالله زایمان های بعدیتم اینجوری راحت باشه عزیزم مرسی ازتجربت