۵ پاسخ

همیشه رفتی اومدی بهش بگو
ببین چقد راحت میپذیرن

اگه همسرت اوکیه برو.
بعد دوتا بلیط میگرفتید با مادر میرفتید میدونم ادم گاهی ب خلوت نیاز داره.ولی من بودم با مامانم حتما میرفتم چون پایه اس.

بگو نگران نباش بعدشم اهمیت نده کار خودت بگن

حتما برو
تو ی مادر قوی و مستقلی

شوهرت درجریانه؟
اگ اون اوکیه ک برو

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۲ سالگی
سلام خانما
بیاین کمک که دیگه واقعا حس میکنم دارم دیوونه میشم از دست النا
خیلی خیلی اذیت می‌کنه همش به من چسبیده در حدی که هم از جام پامیشم گریه می‌کنه کجا میخوای بری منم ببر یه ظرف می‌خوام بشورم یا غذا درست کنم کل مدت روی پاک میشینه گریه می‌کنه منو بغل کن شب تا صبح صبح تا شب بهم چسبیده الآنم موقع امتحانامه دارم درس میخونم روی پام میشینه میگه درس نمی‌خواد بخونی اصلا سمت شوهرم نمیره تا صبح هزار بار بیدارم می‌کنه پاشو بهم آب بده قمقمه بالا سرشه میگه نه فقط آب تازه تو لیوان زنبوری بعد میگم بگو بابا بده میگه نه فقط مامان بده در حدی که حتی شوهرم میاره میگه نمی‌خورم فقط مامانی بده هرشب تا ساعت ۴یا۵صبح بیداره فقطم میگه تو یه جا بشین مثل صندلی من روتو بشینم دیوونه شدم دیگه هرشب دارم دعواش میکنم و بزور دعوا میخوابونمش آنقدر روانی شدم از دستش که فقط به زور جلوی خودم و میگیرم که نزنمش حتی دستشویی نمیتونم برم از دستش باید تاظهر بشینم که شوهرم بیاد من از دستش فرارکنم برم دستشویی هرچند تا بیام فقط گریه می‌کنه که مامانم کجایی اصلا نمی‌دونم کدوم کارشون بگم دیونه شدم فقط دیشب سه صبح خوابیده ساعت ۶.۳۰صبح بیدار شده یک ساعت پیش دیگه آنقدر هسته شدم بردم گذاشتمش خونه مادرشوهرم گفتم نگهش داریم من یکم درس بخونم دیوونه شدم دیگه فقط دارم دعا میکنم نیارنش پایین چند ساعت از دستش آرامش داشته باشم اینم بگم تقریبا دو سه هفته است از شیر گرفتمش
مامان حسین مامان حسین ۲ سالگی
انقد اینجا تایپک گزاشتم دیگ. واقعا. همه فکر میکنن دیونم. بچم خیلی دوست دارم خیلی ولی بعضی اوقات میگم کاش خدا منو نازا میکرد. دخترخالم میگه ناشکری نکن خیلیا حسرت میخورن برا بچه ولی میگم کاش لاقل من حسرت می‌خوردم ن اینکه. ی دونه داده هم باید اون عذاب بکشه هم من. تایپک قبل زده بودم هیچ کس نفهمیده بود تولد ک گرفته بودم بابام نیومده چرا ک گفته جوش میزنم می‌دونم برا اینکه خجالت نکشه. بخدا منم آدمم چرا خدا بهم رحم نمیکنه من برا این بچه هیچی کم نزاشتم. هنوز. نراشتم گریه کنه ولی بعضی اوقات مثلامروز زدمش. خیلی. نیم ساعت گریه کرد برش نداشتم. انقد دستام می لرزه اینی ک خدا زدش چرا. دست خودمم نیست بچه دوستم یک ساله شده اینستا گزاشتع ببینی مگه اونا چیکار کردن ک من نمیکنم. یکی میگه ببر بهزیستی. مگه میتونم از دلم میاد بچمه. خدایا. دلم نمیخاد حتی خونه مامانم برم های بهم زنگ میزنه راه نیفتاد نمیشینه ن ک عمدی بزنه این حرفارو. نه بی عقله، دوست داشتم من بچم خوراکی بخرم چرا باید راه رفتن. انقد آسون می‌دیدم برا سخت باشه چند وقته میخام برم حرم ولی انگار با خدا هم قهر کردم من امشب می م تا صبح میمونم من هنوز خودم شیشه میدم. مثل ی نوزاد. ۵ ماهه خدایا