سوال های مرتبط

مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
خلاصه که من یه شام سبک خوردم و شروع کردم به ورزش روی توپ و دوش آب گرم و اسکات زیر دوش و ورزش‌های زایمانی. تا بعد از نماز صبح که دیگه انقباض هام حدودا ۵ دقیقه شده بود. ماما همراهم گفت عالیه برو بیمارستان با وضعیت معاینه دیشب احتمالا ۵ سانت بیشتر شدی و برو بزنم خبر بده. رفتم بیمارستان معاینه کردن همون دو سانت بودم😐 خلاصه نوار قلب گرفتن پرستار شیفت اومد گفت وای نوار قلب بچه خیلی بده و یه خط صافه و برو یچزی بخور دوباره بیا. اغا من ترسیدم و دردام کلا قطع شد😫 یعنی انقباضات منظم ۵ دقیقه یا ۳ دقیقه شده بود ربع ساعتی یبار. دوباره نوار قلب گرفتن اوکی بود. میخواستم برم خونه پرستار زنگ زد به دکترم و دکتر گفت نرو خونه و اگر سیر زایمان پیشرفت نکرد ساعت ۱۲ ظهر به بعد امپول فشار بگیر. من تا ساعت ۱۲ مرتب داشتم ورزش میکردم با وجود درد و بعد که امپول فشار زدن بازم معاینه کردن همون دو سانت بودم. خلاصه زنگ زدم به ماما همراهم که بیاد کمک. وقتی اومد انقباض ها به دو دقیقه رسیده بود و از درد اشک میریختم. ولی دائم درحال ورزش و خرما خوردن و اینا بودم. دکترمم این بین اومد بهم سر زد و کیسه آب رو پاره کرد که پیشرفت کنم ولی دریغ. اینقدر خسته شده بودم که روی توپ ورزش میکردم چشمام می‌رفت. خلاصه حدودای ساعت ۴ اینقدر درد داشتم که التماس میکردم اپیدورال بزنن دیگ برای بار هزارم معاینه کردن سه سانت شده بودم و میگفتن تا قبل ۴ سانت نمیزنن ولی من خیلی اصرار کروم و قبول کردن. وقتی اپیدورال زدن یه نیم ساعت خوابیدم و بعدش دوباره پا شدم ورزش کنم. دکتر و تمام ماماها متعجب بودن که بچه اینقدر پایینه وضعیتش اینقدر خوبه ولی دهانه رحم باز نمیشه.
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم طبیعی - سزارین
دوشنبه صبح دکترم اومد معاینه تحریکی برام انجام داد چون فقط یک سانت باز شده بودم. تا حدود ساعت دوازده ظهر هرچی معاینم کردن فقط دو سانت دهانه رحمم باز شده بود در صورتی که دردهام پشت هم و شدید شده بود. هرچی هم بهشون گفتم برام ایپیدورال بزنین قبول نکردن چون به چهار سانت نرسید. با دکتر که تماس گرفتن گفت کیسه آبو پاره کنن، وقتی پاره کردن متوجه شدن بچه مدفوع کرده ولی همچنان اصرار داشتن به زایمان طبیعی. ماما که معاینم کرد گفت سر بچه هنوز بالاست ولی یه چیزی حس میکنم که نمیدونم چیه، به سر پرستارشون گفت اونم معاینم کرد گفت دست بچست که قبل از سرشه
دوباره ماما معاینم کرد، بعد دکتر شیفت رو صدا کردن اونم اومد معاینم کرد و گفت دستشو جا به جا کردم و زدم کنار.دوباره ماما معاینم کرد. با هر بار معاینه هم به هم دیگه میگفتن باید سزارین بشه ولی باز همچنان معاینه میکردن. من که دیگه از درد فقط جیغ میزدم و گریه میکردم. آخه فکر کن نیم ساعت در حال معاینه شدن باشی. انگار طبیعی زایمان کرده باشم. به دکترم خبر دادن گفت آمادش کنین برای سزارین.
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی قسمت سوم
دیگه تا ساعت 4 و نیم 5 بعد از ظهر دردا رو زیر دوش تحمل کردم، دیگه واقعا نمیتونستم دوباره حاضر شدیم رفتیم زایشگاه، معاینه شدم ، 4 الی 5 سانت بستریم کردن، وای انگار دنیا رو بهم دادن، خیلی خوشحال شدم، دردا یادم رفت اصلا، تو زایشگاه خوش و خرم بودم ،ورزش میکردم رو توپ بودم، انقباض که داشتم تحمل میکردم، تا اینکه زنگ زدن به دکترم گفتن این خیلی خوشه😁😁😁دکترم گفت یک آمپول فشار بزنید تا من بیام ، آمپول فشار که زدن تازه فهمیدم درد یعنی چی، موقع انقباضا صدام دیگه میرفت بالا و داد میزدم، گفتم این چی بود به من زدید من خوب بودم که😬😬
خیلی داد میزدم گاز اوردن برام دو سه بار تنفس کردم بعد پرتش کردم اونور گفتم این چیه نمیخوام هیچ تاثیری نداشت گفتم من وریدی میخوام، معاینه شدم، این دفعه هفت سانت بودم، ماما با یک وسیله کیسه آبم رو ترکوند، دردا همینطور بدتر میشد گفتم تورو خدا وریدی بزنید ولی هی میپیچوندن فهمیدم دکترم اجازه نداده
مامان هدیه خدا❤️ مامان هدیه خدا❤️ روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا منم بالاخره ۱۲ اسفند ماه زایمان کردم. اومدم از تجربم بگم. البته الان پسرم بستریه چون یکم تنفسش تند شده بود و دارو بهش دادن باید چندروزی بمونه.
من ۱۱ اسفند معاینه شدم ۳ سانت دهانه رحمم باز بود از بعد معاینه دردام شروع شد تا فردا صبحش که رفتم دکتر و ۴ سانت شدم و دکترم گفت برو بستری شو. ماماهمراهم گفت ساعت ۶ غروب بیا و تا میتونی ورزش کن و دوش ابگرم بگیر منم تو این چندساعت با وجود انقباضای وحشتناک ورزش و پیاده روی میکردم تا ۶ و نیم که بستری شدم. بهم سرم وصل کردن و دیگه دردام زیادتر شدن و ماماهمراهم بهم میگفت موقع انقباض اسکات برم و موقع استراحت کمرمو قر بدم اونم پشتمو ماساژ میداد. بعد دکترم اومد و هرسری خود دکتر یا ماماهمراهم معاینه میکردن در عرض یکساعت و نیم دکترم گفت ۸ سانت شدی. دیگه دردام به حدی شد که نمیتونستم رو پاهام وایسم و ناچارن جیغ میزدم از درد و انقباضا به حدی وحشتناک بود که نمیشه گفت. موقع هر انقباض ماما دستشو میزاشت داخل و میگفت به انگشتام زور بده و این بدترین حس بود. تا اینکه بهم گفت بچه داره میاد. دکترم سریع اومد و لباس پوشید و دیگه باقی کارارو خودش کرد. ماماهمراهم به شکمم با دست فشار میاورد و منم زور میزدم با وجود درد وحشتناکی که داشتم بچه که اومد بیرون دردام تموم شد. دکترم به خاطر اینکه لگنم خیلی باز بود برش نداد ولی بچم ۳ کیلو و ۸۵۰ بود و موقع بیرون اومدن یکم پاره شدم که دکترم خیلی قشنگ بخیه زد. از زایمانم خیلی راضی بودم دکترم واقعا عالی بود واقعا کمکم کرد و ماماهمراهم هم در تمام مدت کنارم بود. امیدوارم که همه مامانا زایمان خوبی داشته باشن.
مامان آرین مامان آرین ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
پارت دوم : خلاصه فرداش با کلی استرس رفتم زایشگاه و بعد از اینکه کلی دکترم با ماماها چک و چونه زد منو بستری کرد که با دهانه رحم یک سانت و بدون درد زایمان طبیعی کنم .همه میگفتن تو نباید بستری میشدی چرا دکتر اینکارو کرده ولی دکتره گفت من خودم کلا سخت نمی‌گیرم .
من حتی یک روز زودتر از تاریخ سونو ان تی ساعت هشت شب بستری شدم و تا صبح قرص زیر زبونی گرفتم . اصلا دهانه رحمم باز نمیشد و همون یک سانت موندم . واقعا تو زایشگاه ترسیده بودم چون خیلی جیغ می‌کشیدن و از لحاظ روانی کاملا خودمو باختم ولی دردام قابل کنترل بود ولی بازم در همون حالت به دکتر گفتم اگه امکانش هست منو ببرین سزارین .
دکتر گفت دلیلی وجود نداره ولی تا صبح صبر میکنیم اگه نتونستی میبرم سزارین . من تا صبح دردام قابل تحمل بود ولی ساعت هشت و نیم ماما اومد و کیسه ابمو زد و آمپول فشار وصل کرد که بعدش دردام هر سه دقیقه شد و خیلی وحشتناک . اونجا بود که دیگه به التماس کردن افتادم و گفتن فقط دو سانت باز شدی 🥴
دکتر میگفت باید یه دلیلی باشه بفرستم سزارین بذار ماماهای شیفت عوض شن من با بقیه چک و چونه میزنم . منم فقط به این امید که تموم میشه و میرم سزارین داشتم میگذروندم .
بالاخره شیفت عوض شد و مامای جدید اومد و با کلی حرف زدن دکتر و بررسی مدارک و ... گفت حالا یکم بهت زمان میدیم ببینیم چی میشه 🤦
ادامه پارت بعد
مامان آریا کوچولو🩵 مامان آریا کوچولو🩵 ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمان طبیعی: درد شدید داشتم بعد پاره شدن کیسه آب تنها تو اتاق بودم داشتم سکته میکردم همش زنگ میزدم شوهرم گریه میکردم لحظه ب لحظه دردام شدید تر میشد ۳۰ ثانیه انقباض داشتم ۲۰ ثانیه آروم بودم اولاش راه میرفتم کنترل میشد هر بارم معاینه میکردن پیشرفت نداشتم دیگ ناامید شدم ورزش نکردم تا اینکه دکتر خودم اومد معاینه کرد گفت نزدیک ۴ سانتی خوشحال شدم دکترم رفت ...باز ماما ها اومدن گفتن نه ۲ سانت و نیمی ‌...فشار جسمی ی طرف فشار روحی هم ی طرف دیگ...دیگ ناامید بودم از همچی فشار زیاد بود انقباضات شدیدتر شده بود دیگ هوا داشت تاریک میشد تا اینکه ماماهمراهم اومد شروع کرد ب ورزش دادن خیلی سختم بود اما هر چی گفت انجام دادم طی یک ساعت خیلی پیشرفت کردم دردام غیر قابل تحمل بود دکترمم اومد شیاف برام گذاشتن ورزشم دادن منم همش التماس میکردم سزارینم کنن شوهرمم میگف سزارین کنید پولشو میدم اما دکترم میگفت تا اینجا زحمت کشیده حیفه...دردام اصلا قابل توصیف کردن نیس داشتم جون میدادم تا اینکه ساعتای ۹ شب بود گفتن تقریبا فول شدی سرشم پایین اومده
مامان محیا کوچولو مامان محیا کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
خوب از اولش بگم من من ۳۶ هفته ماما گرفتم و ورزش هامو داد گفت از ۳۸ شروع کن سرویکس آن کمه منم تا ۳۸ کار میکردم اصلا استراحت نبودم از اول تا آخر تا ۳۸ شدم رفتم معاینه لگن دکترم گفت عالیه لگنت دو سانتم باز شدی شیاف برام نوشت گفت برو یک هفته دیگه بیا منم آمدم خونه ورزشهامو شروع کردم با مادرم میترسبدم آخر شب دردم بگیره کسی آن نیست مارو ببره مادرم تا صبح بیدار رو سرم دیگه صبح شد من درد داشتم در حد پریودی ولی کم و بیش دیگه جونم بگه براتون ورزشها رو میکردم و هر هفته دوبارهم میرفتم ان اس تی به خاطر دو دور بند ناف گردن بچه ام ۳۸ هفته ۳ روز بود صبح ساعت پنچ صبح شوهرم آمد از سرکار خونه منو درد گرفته بود ولی ول میکرد منم دیگه گفتم ماه درده دیگه خوابیدم درد هام کن شدن ظهر برا آن اس تی رفتیم بیمارستان ماما گفت خوب نیست بستری شو برو وسایل هاشو بیار شاید زایمان کرد من آماده شدم مادرم رفت خونه وسایل هامو بیاره منم رفتم آن اس تی که هر می‌آمد و معاینه میکرد همون دو سانت بودم آمپول فشار زدن
بیا پارت بعدی ................