تجربه زایمان سزارین پارت ۱
سلام سلام😁 من اومدم با تجربه زایمان سزارین..من خیلی گشتم و با کلی وسواس دکترم رو تهران انتخاب کردم دکتر لیلا سعیدی که گل‌ه گل یعنی هرچی از خوبی و تخصص این دکتر بگم کم گفتم.. ولی چون راهم دور بود و صد و خورده ای کیلو متر فاصله داشت باهام دوماهی یبار میرفتم تا اینکه سری اخر ک رفتم ۴ ساعت و نیم تو راه بودیم تا برسیم خونه و واااقعا مردم تو ترافیک گفتم دیگه نمیرم یه دکتر تو همین کرج پیدا میکنم میرم… تا اینکه ی بنده خدایی دکتر میترا عمرانی رو معرفی کرد بهم منم. تحقیق کردم راجبش دیدم اکثر نظرات این بود که دکتر خوبیه علم و تخصصش عالیه ولی اخلاق نداره منم ب اونی ک معرفی کرده بود گفتم گفت نه اخلاقش خوبه منم رفتم پیشش سری اول یکم غر زد ک چرا الان اومدی و قبولت نمیکنم و هفتت بالاست(۲۸هفته) و بعد کلی غر فهمید همشهری‌ایم قبول کرد و دیدم خیلی ریزبینه و ب همه چی حواسش هست گفتم خب خوبه تا اینکه هرسری من رفتم ویزیت پیشش با چشم خیس میومدم بیرون انقد ک زبونش زهر بود و اخلاقش سگ بود و بی شخصیت بود

۴ پاسخ

اخلاق دکتر خیلی روی مریض تاثیر داره

دکتر منم کارش عاااالی بود ولی اخلاقش تو آفساید بود😂میخواست نامه سزارین بده یه دور تخریبم کرد حالمو گرفت بعد نامه داد ولی روز عمل خوش اخلاق بود

مثلا‌چی‌میگفت؟
دکتر لیلا سعیدی عالیه من‌پیجشو دارم معلومه دکتر خوبیه منم برای زایمانم‌میخاستم برم پیشش قسمت نبود دیقه آخر دکترم وبیمارستانمو عوض کردم
۲۸ هفته که دیرنیست من ۳۷ هفته دکتروبیمارستان انتخاب کردم😂

اخه الهی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان مهرسا مامان مهرسا ۴ ماهگی
خاطرات زایمان_سزارین
پارت اول🥰
سلام بچه ها منم طبق رسم همیشگی گهواره میخوام خاطره ی زایمان سزارینمو براتون بگم ....
از اونجایی که رحمم دوشاخه بود و زایمان طبیعی برام خیلی سخت بود زایمان اولم با کلی رشوه و زیر میزی سزارین شد و این هم باز چون سزارین قبلی بودم باید سزارین میشدم و تو بیمارستان دولتی باید سزارین میشدم ولی از اونجایی ک من خیلی بد شانسم پیش همه ی دکترای بیمارستان دولتی رفتم ویزیت شرم و هیچ کدوم قبول نکردن منو سزارین کنن چنتاشون میگفت من عمل رحم دوشاخه برام خیلی سخته یعنی تابحال عمل نکردم تجربه نداریم یکیش میگفت بیمار کم خونه بیمارستان دولتی امکان انتقال خون رو نداره و هززززاااااررررر تا بهونه ی دیگه ......
تا بالاخره ب دکتر خودم رسیدم دکترمم گفت کلا سزارین نمیکنم دیگه اشکم درومده بود پیش منشیش گریه کردم گفتم الان چیکار کنم گفت ببین ی مقداری پول برام بزن تا راضیش کنم دیگه ما پولو زدیم و پیام داد ک دکترو راضی کردم بیا نامه‌ ی سزارینتو بگیر ...
رفتم و گفت ۱۳م برو بیمارستان نیمه دولتی رفتم و گفت شب بیا و بستری شو‌....

تا قسمت بعد .....
مامان اهورا مامان اهورا ۴ ماهگی
#تجربه_سزارین_یک
چون تو این مدت کلی تجربه زایمان خوندم داخل گهواره و بهم کمک کرد میخوام تجربه سزارینم رو بگم شاید برا کسی مفید باشه
#پارت یک سزارین
من ماه های آخر بارداری کلی گشتم تایه دکتر پیدا کردم که سزارین اختیاری انجام بده برام و یه بیمارستان خوب و قیمت معقول چون دکتر خودم راضی به سز نمیشد 
خلاصه که دکترم  رو پیدا کردم و چند هفته آخر رو رفتم پیشش
قرار بر این شد ۳۸ هفته و ۵ روز سزارین بشم و یه تاریح رو با همسرم انتخاب کنم ما ۱۹ آذر رو انتخاب کرده بودیم  و اون موقع ۳۵ هفته و ۵ روز بودم
یه مراقب رفتم بهداشت تو این بین که گفتن شکمت زیاد اومده پایین و تقریبا تا هفته های آینده زایمان میکنی و چون زایمان من طبیعی بود کلی ترسیدم که نکنه قبل سز اختیاری درد طبیعی بیاد سراغم و به همین خاطر هفته بعدش یه نوبت دیگه پیش دکتر گرفتم و رفتم بهش گفتم
گفت اگه شکمت اومده پایین نشونه نزدیگ شدن به زایمانه پس ۳۸ هفته و ۵ روز خیلی دیره خواست معاینه لگنی انجام بده که من نزاشتم چون حس میکردم با معاینه دهانه رحمم بزودی باز میشع خلاصه که تاریخ سز رو گذاشتیم ۳۸ هفته و یک روز۱۵ آذر
ادامه تو تاپیک بعدی
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
چند‌دقیقه بعد اون انقباضام مرتب شد هر بار دردش بیشتر میشد اما قابل تحمل بود
ساعت هفت دردم دیگه بالا گرفت منم بی تجربه نمیدونستم حالا اولشه دکتر اومد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم گفت طبیعیه داری زایمان میکنی😂
معاینم کرد گفت پیشرفتت خوب بوده ۴ سانتی منم گفتم هنوز چهار سانتم؟؟؟گفت اره منم دیگه واقعا فشار رو مثانه و کلیه اینام بود گفتم دستشویی دارم گفت سر بچس داره میاد پایین گفتم نه باید برم دستشویی دستگاه اینارو باز کردن سرمو قط کردن رفتم سرویس کلی ادرار داشتم خالی کردم دستشویی شماره دو هم با زور خالی کردم که سر زایمان کثیف کاری نشه
یهو تو سرویس انقباض بدی منو گرفت جیغ زدم دکتر اومد فوری کمکم کرد رفتم رو تخت همه چیو وصل کرد تا شد ساعت ۸ صبح دردام خیلیییییی شدت گرفته بود گریه میکردم دکتر اومد رو سرم گفت میخوای زایمان کنی الان وقت گریه کردن نیست کلی التماسش کردم گفتم خیلی درد دارم یه کاری بکن کلییی گریه و داد و بیداد معاینم کرد گفت عااالیه ۶ سانتی دید التماس میکنم یه مسکن زد تو سرمم و رفت....
مامان ویهان💙 مامان ویهان💙 ۱ ماهگی
#تجربه من از زایمان
#پارت اول
بالاخره بعد هفت روز اومدم تجربمو از زایمان بگم🤭
از 36هفته شروع کردم به ورزش و استفاده از گل مغربی و دوش آب گرم روزی دو دفعه دوش آب گرم میگرفتم 38هفته 4روز رفتم واسه معاینه دکترم ک معاینم کرد گف دهانه رحمت کاملا بستس اینو که گف انگار روی من یه سطل آب یخ ریختن خلاصه اومدم خونه تحرکم و ورزشمو بیشتر کردم تا چهل هفته که روز زایمانم رسید شبش کلی ورزش کرده بودمو پیاده روی فراوون تو دلم امید داشتم که شاید حداقلش دو سانت دهانه رحمم باز شده باشه ولی اینم بگم من هیچ دردی نداشتم حتی یه ذره
13اسفند تاریخ زایمانم بود صبح ساعت 10صبح رفتم بیمارستان گفتم تاریخ زایمانمه فرستادنم پیش ماما ازم یسری سوالا کرد گف دردی چیزی داری گفتم نه فق بچم تکون نمیخوره گف از کی گفتم از دیشب بعدش معاینم کردن گفتن دهانه رحمت بستس یعنی من مردم یه مامای دیگ رو صدا زدن اونم اومد معاینه کرد و گف بستس و بعد معاینه منو فرستادن ان اس اتی تموم که شد بهم گفتن ان اس تی خوبه و من بازم گفتم من تکونای بچمو حس نمیکنم گفتن پس برو سریع سونو فرستادنم سونو اونجا در حال انجام سونو بود دکتر ک بهم گف بچت تکون نمیخوره چن تا سرفه کن چن تا سرفه کردم چهارمین سرفم بود که یه تکون ریز خورد دکتر بهم گف همین کافیه و ثبتش میکنم گفتم یعنی چی شما به من گفتید بچت تکون نمیخوره سرفه کن تا تکون بخوره اینا رو نمیخایید ثیت کنید گف نه همین تکونش کافیه از یطرفم بهم گف آبریزش داری گفتم نه
گف مایع دور جنین خیلی کم شده منم با خودم گفتم خب حتما مینویسه تو سونو اینا رو ولی وقتی رفتم سونو رو به ماما زایشگاه نشون دادم گف هم تکونای بچت خوبه هم مایع دورش


اینو بخونید تا پارت بعدی رو بنویسم♥🤭
مامان مریم ومحمد💙💖 مامان مریم ومحمد💙💖 ۳ ماهگی
(پارت چهارم)

فضای اتاق عمل سرد بود با کلی وسیله و دم و دستگاه خیلی هم بزرگ بود دکتر بیهوشی اومد پرستار کمکم کرد بشینم ک آمپول بی‌حسی رو بزنه برام دکتر بیهوشی بهم گفت ک سرمو خم کنم و بچسبونم ب قفسه‌ ی سینم پاهامو  صاف کنم و دستامو بزارم رو زانو منم همیم کارو کردم و خودش آمپول رو تو نخاع زد ک دردش معمولی بود مثل بقیه ی امپولا بعد کمکم کردن دراز کشیدم امپولش خیلی زود تاثیر گذاشت زودی پاهامو بی‌حس کرد دکتر بیهوشی وقتی آمپول رو زد رفت فقط دکترم و پرستارا کنارم موندن
دوتا سرم تو دوتا دستام گذاشتن بعد دوتا چراغ خیلی بزرگ آوردن بالا شکمم ک کن وقتی ب چراغا نگا کردم قشگن دیدم دکتر داره شکممو پتادین میزنه از معدم تارون پام قرمز پتادینی بود من این منظره رو دیدم حالم بد شد حالت تهوع گفتم اوناهم متوجه شدن من از چراغ دید دارم پرده گذاشتن ک نبینم ولی من همچنان حالم بد بود ک دوتا آمپول زدن تو سرم ک حالت تهوعم کم شه ک دکتر شروع کرد ب عمل انجام دادن ک من اصلا متوجه نشدم چون بیحسیش خیلی قوی بود ک یکم دیگه صدای گریه ی پسرمو شنیدم باورم نمی‌شود درش آوردن دیدم پرستاره داره تمیزش میکنه ک ببینمش ولی من بین خواب و بیداری بودم حالم زیاد خوش نبود ک پرستاره اومد صورت پسرمو گذاشت رو صورتم اونجا بود کردم دنیا رو بهم دادن....
مامان سلما مامان سلما ۳ ماهگی
#تجربه _زایمان_طبیعی
پارت یک

سلام دوستان
من اومدم تجربه زایمانم و بزارم فقط یکم طولانیه

اول بگم که تو هفته ۲۸ که بودم جنین تو موقعیت زایمان قرار گرفته بود و دکتر گفت اگه تا یک ماه هم تو شکمت بمونه خیلی خوبه کلی شیاف و آمپول پروژسترون مصرف کردم و شکر خدا خیلی بیشتر از یک ماه موند
دوباره تو ۳۲ هفته برای چک طول سرویکس رفتم بهتر شده بود ولی مایع دور جنین یهو کاهش پیدا کرده بود از ۱۱ شده بود ۷ و دوباره دکتر احتمال زایمان زودرس داد گفت هردو روز باید برم نوار قلب
تو ۳۴ هفته رفتم مایعش بهتر شده بود وزنشم ۲۳۰۰ خوب بود خلاصه همه چی اوکی بود ولی دکترم گفت تا اتمام ۳۷ هفته باید به استراحت ادامه بدی و کار سنگین نکنی منم تا ۳۷ تموم شد شروع کردم پیاده روی
تو ۳۷ هفته و ۴ روز رفتم سونو دکتر گفت وزن بچه پایینه و رشد چشمگیری نداشته باید بری سونو داپلر اگه مشکلی داشته بدنیا بیاریش که خداروشکر مشکل خونرسانی نداشت
خلاصه دکتر گفت بیا معاینه ات کنم برای وضعیت لگنت وقتی معاینه کرد با تعجب گفت درد نداری ؟؟ گفتم نه گفت دهانه رحمت دو سانت باز شده دوباره گفت استراحت کن بچه هرچی بیشتر بمونه بهتره
من اومدم خونه و دیدم یهو افتادم سر خونریزی دوباره رفتم مطب اولش دکتر گفت بعد معاینه لکه بینی طبیعیه
من گفتم درحد پریود خونریزی دارم گفت خب بیا دوباره معاینه ات کنم
دوباره معاینه کرد گفت آره خونریزی داری ربطی هم به معاینه نداره صدای قلب نینی هم گوش داد گفت ضربانش خوبه برو خونه فردا بیا بیمارستان من خودم شیفتم تا نوار قلب بگیریم
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴

خیلی ناراحت شدم از لحن دکترم من فقط بخاطر اون میخواستم بیام این بیمارستان ولی با این کارش نا امیدم کرد شوهرم گفت هرجی تو بگی پول ایناش مهم نیست خودت انتخواب کن چکار کنیم گفتم استخاره بگیر استخاره گرفت و بیمارستان تخت جمشید بد اومد زنگ زد دوسش ک بچش دوماه پیش میلاد بدنیا اومد بود و خیلی راضی بود کفت میتونیم بریم کفت داداش اونجا حداقل باید از ۳۰ هفته پرونده تشکیل بدی ولی چون کیسه آبه شاید اورژانسی قبول کنن خلاصه ب امید خدا راه افتادیم سمت بیمارستان میلاد زنگ زدیم به مامانم اینا گفتم و گفتم وسیله هام جمع کنن
بچه حتما حتما از هفته ۳۰ وسیله خودتون و بچتون جمع کنید ک‌ مثل من نشید
تا برسیم تهران کلی طول کشید خیلی ترافیک بود وقتی رسیدیم رفتم اورژانس مامایی و بهشون گفتم کیسه آبم ترکید فرستادن اتاق دکتر زنان اونروز و دکتر منو معاینه کرد گفت اوه هنوز یک سانتم نیسی تا فردا میزایی برو بستری شو
اومدم بیرون وسیله هام دادم مامانم اینام و ی لباس بهم دادن و رفتم تو اتاق زایمان هیچی بجز خوراکی نمیتونسم ببرم تو گفتم حداقل گوشیم بزارید بیارم ورزش هام تو اون گفتن نه هیچی خودت فقط رفتم تو زایشگاه اولش خیلی حس بدی داشتم یاد شب اول قبر افتادم ک هیچی همراهم نبود 😂
بهم یه اتاق جداکونه دادن که خیلی تمیز و عالی بود عالی تر تخت جمشید
بزرگ تمیز حموم دستشویی خصوصی توپ و گاز بیهوشی و همچی و یدونه ماما همراه یه اتاق داشت ک از اول تا آخر ماما تو اتاق بود