۶ پاسخ

کابوس شب روز من اینکه پسرم بعد اومدن دومی از لحاظ روحی به هم بریزه

بچه دیگه ای بچه فامیلی یا همسایه ای بگو بیاد باهاش بازی کنه سر گرم بشه طرفت نیاد تا سر پا بشی....نازش گن بوس کن هر حرف قشنگی بلدی بهش بگو ، خیلی دوستت دارم چه قدر دستات نازن تو قلب منی، نفس منی عشق منی همیشه پیش من باش، دختر کوچولوی منی....هرکار یا بازی دوست داره انجام بده ظرف محبتش رو پر کن....

بعد اینکه خییییلی باهاش بازی کردی و محبت کردی و تو بغلت بود ببر سمت نی نی بگو نی نی اومده باهات بازی کنه....بزرگ بشه با هم فوتبال یا.....بازی کنین.....من کوچیکه رو بغل میکردم باهاش قایم با شک بازی میکردم که یعنی داداشی داره پیدات میکنه....یا لب کوچیکه رو میذاشتم رو صورتش صدای بوس درمیاوردم که یعنی داداشی دوستت داره داره بوست میکنه....با دست کوچیکه بزرگه رو ناز میکردم.....اینا خیلی تاثیر داشت

ببین بازم میگم خییییلی محبت کن همش بغل و بوس و قربون صدقه باشه....یه جوری رفتار کن که انگار بچه کوچیک یه چیزیه مثل اسباب بازی یا وسایل خونه که بی اهمیته...میره سمتش حتی به قصد زدن واکنش نشون نده فقط سعی کن حواسش رو پرت کنی.... کنارش بخواب همیشه.....پسر من قبلا اصلا بغلم نمیکرد و یا نمیخواست کنارش بخوابم ولی بعد دنیا اومدن یه دفعه که میخواست بخوابه خودش رو تو بغلم جا کرد که بخوابه....اینقدر دلم براش سوخت که کمبود محبت گرفته بود....

ببین اولش همینجوریه تا عادت کنه ولی هرچی میگه گوش کن زیاد بغلش کن و خییییلی زیاد محیت کن هرطوری میتونی....کارای کوچیکه رو مامانت بکنه و فقط شیر بده و اون موقع هم سعی کن حواسش به چیز دیگه ای پرت باشه...اسباب بازی جدید و اینا زیاد بگیر که سمتت نیاد زیاد تا یکم رو به راه بشی.....منو پسرم شب روزی که زایمان کردم تازه اومدم خونه مجبور کرد روی مبل بشینم و تابش بدم....۴ روزگی بع زایمان مریض شد و بردم بیمارستان نصفه شب با شوهرم....۱۰ روزگی از تاب افتاد بردم بیمارستان تنهایی.....همه این روزا نمیتونستم درست راه برم .....

شما یه خوراکی به هدیه یه کتاب قصه یه اسباب بازی بزار تو دست نینی بگو بیا اینو از پیش نی نی بردار این مال توعه
تا با نی ارتباط برقرار کنه
و اینکه کار های نی نی رو مقداریش که در حد توانش هست به دخترت بسپار مثلا بگو بیا با هم نی نی رو ت گهواره تکون بدیم بگو براش پوشک بیار
بگو نازش کن
بگو بیا بزارمش رو پات خودت مراقبش باش این جوزی کم کم ارتباط دوستانه باهاش برقرار میکنه
وقتی میری بیرون بگو منو نی نی میخوایم بریم برات خرید کنیم موقع برگشت براش یه اسباب بازی خوراکی خمیر بازی چیزی بگیر بگو منو نینی رفتیم اینو برات خریدیم تا حسادت نکنه و بدونه نی نی دوسش داره

سوال های مرتبط

مامان شیدا و شایان❤💙 مامان شیدا و شایان❤💙 ۲ ماهگی