خدایا بزرگیتو قربون آخه چرا مادرمن باید نباشه من همیشه تنها باشم هم تو بارداریم هم زایمانم تو سخت ترین شرایط زندگیم تنها بودم فقط شوهرم کنارم بود اونم تا ۳ماه بعد زایمانم تو بارداریم کمک حالم بود بااینکه خانواده شوهرم طبقه پایینن خدایاااا خیلی دلم گرفته هرکس باردار میشه حالش بد میشه میره خونه مامانش اونجا بهش مادر میرسه خوب میشه بچه به دنیا میاد میرن ده روز خونه مادر استراحت میکنه مادر بهش میرسه برمیگرده ولی منه بدبخت از بیمارستان اومدم خونه بچمو خودم شستم خودم لباساشو تنش کردم با شکم بخیه خورده خم میشدم میشستمش شوهرمم کمکم میکرد ولی اونم بیچاره بلد نبود میترسید من باید انجام می‌دادم خدایااا ۳روز بعد زایمانم پاشودم خودم کارمو کردم غذامو گذاشتم چشمام پر از التماس بود یه تفر بیاد خونمو جارو بزنه ولی هیچکس بخدا هیچکس همه میومدن خونم یه چند دقیقه میشستن میرفتن هیچکس نگفت کار داری برات انجام بدیم؟؟هیچکس نگفت استراحت کردی بچتو نگه داریم برو بخواب خسته ای ای خدااااااا چقد بی کسی سخته چقد بی مادری سخته خدایااا واسه هیچکس این روزارو نیار😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

۱۷ پاسخ

هی گلم تونداری اینجوری میگی من که دارم بخداقسم توزایمان بگیر تا هرچی فکرش کنی فقط تنها بابچها وشوهرم هیچ وقت مادرم به دردم نخورد بخداقسم سال یه بار هم زنگ‌نمیزنه مردی یا زنده

عزیزم منی که از۸سالگی مادرم فوت کردچی بگم😭😭😭😭

خدارحمت کنه مادرت رو عزیزم واقعا سخته من گاهی وقتا اینقدر ناامید میشم که ب خودکشی فکر میکنم اما تاپیکت می بینم یاددخترم میوفتم که جز من هیچ کسی رو نداره بخاطر همین از خداعمر طولانی میخام برای همه مادرا همیشه میگم تک فرزندی اما دوس دارم درآینده ی دختر دیگه بیارم آخه خواهر خوب نعمته

وای عزیززم خداصبرت بده بی مادری خیلی سخته

مادرتون فوت شدن؟

روح مادرت شاد واقعابی مادر بی کس ترینی،خداالهی هواتوداشته باشه باخوندن متنت یدقه بغض کردم ماسزارینی هاباید خیلی استراحت کنیم‌توولی عین طبیعی سریع همه کارتوخودت کردی وای چقد تحمل کردی،خواهرم نداشتی؟؟؟

اخی بمیرم عزیزم‌والا منم دقیقا مثل شما بودم‌ با این تفاوت که مادرم هست ولی بنده خدا مسنه پادرد کمردرد هزار جور مریضی داره اصلا روم‌نشد نه بگم بیاد پیشم نه من برم پیشش منم همین حس و داشتم ولی گفتم چی بگم که غصه بخوره ناراحت من بشه همه این کارها رو که گفتی خودم تنهایی با شوهرم میکردم اونم خداییش کمکم میکرد ولی بقول شما چیزی سردرنمیاورد این اذیتم میکرد ولی نمیگفتم باز تو ذوقش نخوره 🥹🥹😭😭

منم 16 سالم بود مادرم ازدست دادم الانذ14 ساله که ندارمش چه روزهایی که ندیدم وبه سرم نیومد خدا فقط میدونه شهر غریب دوتا زاییدم کسی نبود بیمارستان لباس بپوشع بچه هام چی بگم برات

واااااقعا درکت میکنم عزیزم بی مادری سخته خودم دوساله مادرم ازدست دادم یروزایی خیلی دلم میگیره چشام پراشک میشه ک مادرم نیست روزایی ک واقعا بهش احتیاج دارم الانم پیامتو خوندم بغض گلومو گرفته
خیلی سخته ک اینجور ادم بی کس باشه خدابهت سلامتی بده خواهر خدا ادمو احتیاج و محتاج بندش نکنه

الهی عزیزم منم تو هر لحظه از زندگیم میگم اگ مامانم بود چی میشد چقد همه چی قشنگتر بود ....تا ابد حسرتش موند رو دلمون 💔🖤
تو خیلی قوی هستی گلم انشالله دخترت بزرگتر میشه همدم رفیقت میشه

عزیزم من پانزده ساله مادر ندارم خواهرام و داداشم و بابام رو هشت ساله ندیدم از شب عروسی به این طرف . انگار از زلزله بم اومدم افسردگی شدید گرفتم و روزی پنج تا قرص اعصاب میخورم

دومین بچته؟غصه نخورمنم مثل خودتم بی مادری خیلی سخته خدا مارو واسه بچه هامون نگه داره اونا حداقل مثلا مابدبختی نکشن من قشنگ میفهمم چی میگی حسرت تک تک این لحظه ها تو دلم موند چه بدتر که مادرم فقط ۳۶سالش بود فوت کرد ومن بچه بزرگ بودم بی مادری خیلی سخته خدا هیچ بچه ای و بی پدرومادرنکنه

من اولای حاملگی رفتم چن روزخونه مادرم بمونم واقعا حالم ازخونم بهم میخورد نه میتونستم غذادرست کنم نه چیزی بخورم خیلی ردزای سختی بود دوروز بوداونجابودم مادرشوهرم زنگ زد گف بااجازه کی رفتی چراشوهرتوتناا گذاشتی شوهرمو پرکرد ازدماغم دراوردن اونقد اذیتم کردن حالم بدمیشد مادرشوهرم پیش شوهرم میگف ادم توبچه اول اصن حاملگی رونمیفهمه بردهمین شوهرم همیشه بهم گف بهونه میاری توهمیشه سردرد داری همیشه مریضی . موقع زایمان مادرشوهرم گف چرارفتی خونع مادرت چرابدوم اجازه من رفتی زلیمان یاخدا چه عذاب دادن بهم این زن برام شده بود شوهر الانم زندگیموجهنم کرده ددیم ازدستش تواتیشم نمیگذرم ازش کاش خداهم نگذره کاش خدا رعدنشه

خواهر نداری بیاد کمکت کنه یا به همسرت بگو پرستار بگیره تو بچه داری کمکت کنه

الهی فداتشم کاش مشهد بودی خودم همش پیشت بودم😔😔😔😔

خدابیامرزه الهی شکربزرگ شده دیگه غصه نخوراونم اون دنیا دلش میگیره😢

واقعا سخته بجز مادر هیشکی نمیتونه ب آدم این کمکارو بکنه .خدا کمکت کنه عزیزم .سزارینی هستی؟؟

سوال های مرتبط

مامان بچهام👧👦 مامان بچهام👧👦 ۳ سالگی
یاد اوایل زایمانم دومم افتادم چقدر روزهای بدی بود هیچ وقت دوست ندارم اون روزها یاداوری کنم ولی گفتم با مادرهایی که شیر به شیر دارن اینجا درددل کنم تا حرف بزنن آروم بشن وقتی زایمان دوم کردم کسی نبود کمکم کنه دخترم اون موقع دوسال خورده اش بود مستقل نشده بود کارهاش من میکردم ولی در کل با وجود برادر جدیدش همکاری میکرد نق نمیزد قانع بود ولی امان از پسرم هفت ماه زندگی نداشتم اعصاب نمونده بود برام با همسرم دعوا بدی کردم همه وسیله های خونه شکوندم با خانواده ها بحثمون در اومد تا چندماه قطع رابطه کرده بودم پسرم از دنیا اومده بود تا هفت ماهگی بکوب گریه میکرد شب روز کارش شده بود فقط گریه کردن با هیچ چیز هیجکس آروم نمیشد من خواب خوراک نداشتم کار خونه تعطیل شده بود حتی همسایه ها میومدن در خونمون میزدن میگفتن این بچه چرا همش گریه میکنه دلمون کباب شد واسش ...‌بهترین فوق تخصص ها بردمش خونه ام شده بود داروخونه چقدر فقط پول دعانویس دادم. ...‌هر کی یه نظری میداد یکی میگفت کولیکه یکی میگفت آلرژی داره یکی میگفت رفلاکس پنهان داره ....اخرش نفهمیدیم چی بود