وای دلم فقط برای دخترم میسوخت به حال خودش ولش کرده بودم چون بچه دومم کوچیک تر بود نیاز به رسیدگی داشت مخصوصا دیگه این همش مدام در حال گریه کردن بود دست تنها بودم دخترم موقعی غذا میخورد که ساعت خوابش بود همسرم دوازده ساعت کار میکرد بیرون شبکاری ها یه هفته میرفت من تا ساعت سه شب پسرمو آروم میکردم بخوابه میرفتم سراغ دخترم می دیدم رو فرش تنها بدون بالش پتو خوابش گرفته ...جیگرم کبابه واسش وقتی الان یاد اون موقع ها میوفتم ....دخترم اون موقع ساکت بود ولی الان با داداشش سر وسیله دعوا دارن لج میکنن الان خیلی اوضاعم نسبت به اول بهتر شده ولی باز سختی خودشو داره الان خونه نشین شدم بیرون نمیتونم برم دوتایی کنترلشون واسم سخته ...ولی انگاری هرچی بگذره وضعیت بهتر میشه
چقدر سخت و ترسناک حتی شنیدنشم آدمو میترسونه دیگه وای به حال تو که توی این وضعیت بودی
ان شاءالله از حالا به بعد همه چی واست راحت و عالی بگذره
مادر بودن اگه سخت نبود..که خدا بهشت روزیر پات نمیزاشت عزیز
من سر پسر اولم اینطور بودیم. منو شوهرم. همه وسیله ها رو شکوندیم. ۱۵ سالم بود. خیلی. زجر کشیدم خیلی. گریه و زاری. که الان سرم خراب. شده دیسک گردن شوهرم خیلی کتکم میزد. وقتی پسرم گریه میکرد تا شبش صبه اگه یگ شب خونه خودم بودم شوهرم منو کتک میزد منم جیغ داد هوار همسایه ها میومدن به در زدن. بچه چشه. چرا. زن رو کتک میزنی. هزار دعا نویس هزار دکتر فوق تخصص کودکان. خیلی خیلی روزهای بدی بود خیلی خیلی سختی کشیدم الان هم یادم میفته گریم میگیره شوهرم اون موقع دوسم نداشت. معلوم بود اصلا خوشش از فرم خودمو بچم نمیومد اما الان خیلی وابسته امه خدا رو شکر
من یه بچه دارم دخترم ک دنیا اومد دقیقا اینجوری بود حتی دسشویی نمیتونسم برم خیلی گریه میکرد رفلاکس داشت هیچکی حرفم باورنمیکنه نتونشم درست حسابی عکس بندازم قشنگ ازش باهاش کیف کنم همش خسته بودم بعضی بچه عارو میبنم لنقدارومن حسرت میخورم سریع میخوابن سریع اروغ میزنن صدای گریشونم نمیاد
وای یادآوری روزهای سخنم شد منم بچه ام دوسال فاصلشونه یکیشون بغلم میخابوندم یکیشون روپام.به دخترم به پهلو شیر میدادم پسرم گریه میکرد اون و رو پاهام میذاشتم آروم میشد دوتاشون گریه میکردن منم باهاشون گریه میکردم که نمیدونم به کدوم برسم .خدارو شکر اون روزا گذشت
منم دوتادارم سردومی عذاب الهی کشیدم
منم دلم برا دخترت کباب شد بخاطر همینه دلم نمیاد بچه دوم بیارم الان میگم پسرم اذیت میشه
من اللن پسرم سه سال ونیمش هفته بعد زایمانم دخترم دنیامیاد یعنی وضع منم همین میشع؟؟
منم دخترم دوسال و دوماهض بود پسرم دنیا اومد و واقعا سخته ولی من تابستون هرروز با دخترم دوتایی بیرون میرفتم ک نمود نکنه بهش و فکر کنه دوسش نداریم الآنم میبرمش بعضاً دوتایی ولی از عمق وجود میگم خیلی سختههه
خدا حفظشون کنه واقعا سخته شیر ب شیر بودن بچها
منم دقیقا اوضاعم مثل شماست
کامل درکتون میکنم
دوران وحشتناکیه
اما خب عشقمون شدن
خدابهت یه صبرواعصاب قوی بده بچه هاتم برات حفظ کنه
قصدبچه دوم ندارم ونخواهم داشت
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.