بچه ها اومدم تجربه سرماخوردگی تو هفته ۲۹بگم بهتون که چی گذشت بر من و چطور خوب شدم😢

من همسرم اول خیلی جزئی سرماخورد سریع رفت دکتر و دارو مصرف کرد و دوتاماسک توخونه میزد و حدالامکان ازهم دوری میکردیم حتی گفت یه مدت برو خونه مامانت ولی من نرفتم،کلا توخونه بودم بیرونم نمیرفتم حتی ولی انگار تو خونه مشترک هرچقدر رعایت کنیم نمیشه

دوسه روز بعد احساس کردم گلوم میخواد درد کنه ولی اصلا شک نکردم شروع سرماخوردگیه فرداش ازخواب بیدار شدم دیدم اره گلوم افتضاحه زنگ زدم همسرم اومد سریع رفتم کلینیک شیفت یه دکتر خیلی خوبی هم بود،اونم معاینه کرد وچون تازه شروعش بود علایمم چیزخاصی ندید و چون من باردار بودم خیلی دارو نداد استامینوفن ساده،اسپری نمک بینی و شربت گل بنفشه برا نرم کردن گلو

اومدم خونه شلغم تو شیشه پختم،اش مخصوص سرماخوردگی سفارش دادم،کلی مرکبات گرفتم،شیروزردچوبه،اب عسل و لیمو،فرنی نشاسته درست کردم،اب نمک قرقره کردم،بخور کردم و خیلی چیزا که فکرشو بکنید انجام دادم که فقط بدتر ازین نشه اوضاع

کامل توی استراحت بودم همسرم نمیزاشت اصلا بلندشم،مامانمم اومد یه روز کامل رسیدگی کرد منتها روووز به روووز من وضعم افتضاح میشد

تصویر
۹ پاسخ

❤️لطفا لایک کنید بالا بمونه❤️

تکرر ادرار داشتم هر پنج دقیقه اون بدتر خسته ام کرده بود تامیخواستم یکم دراز بکشم دوباره میرفتم سرویس،هربارم مقدار اب زیاد و داغ که اگه تازگیا ازمایش ادرار نداده بودم فکرمیکردم عفونت ادراری گرفتم،یه جوری عطسه سرفه میکردم که نافم کاملا بیرون زده بود و سنگ شده بود ابریزش بینی و چشم افتضاح،گلودرد که نگم برات

دلم برا بچه ام کباب میشد بی اختیار فقط اشک میریختم حال روحیم خیلی بد بود هی میگفتم من چرااینطورش شدم چرا باید من نتونم هیچ کاری کنم خلاصه دکترخودمم گفته بود الان دارو برات اثر نداره فقط استراحت کن تا دوره اش بگذره ولی نمیدونست من تو این حد هستم

یه دوستی هم دارم که داروسازه اون حالمو دید چقدر وخیمه گف اینطوری بیشتر به بچه ضربه میزنی از داروخونه اش برام اموکسی سیلین و استامینوفن ساده خارجی اورد چون خیلی وقته مسکن هم نخورده بودم فقط یه روز هر هشت ساعت خوردم اون دوتارو و به طور معجزه آسا اثر کرد و حال من خوب شد الان خیلی کم سرفه و کیپ شدن بینی دارم که باز مامانم بهم میرسه و خداروشکر میکنم حالم خوبه و قدر سلامتیمو میدونم سعی میکنم جایی نرم رفتمم ماسک حتما میزنم شمام حواستونو خیلی جمع کنید واقعا مریضی بدیه

عزیزم واکسن انفولانزا نزدی بودی شما؟

خداروشکر ک پشت سرگذاشتی

بگردم عزیزم خداروشکر که بهتری الان🩵
انشالله دیگه هیچوقت اینطوری نباشی و بیشتر مراقبت کن واقعا نگرانت بودم خصوصیم نمیدونم باگ داره نمیتونستم پیام بدم ..❤️

واکسن زده بودی عزیزم؟

خیلی دوره افتضاحیه میفهمم چی میگی🤦🏼‍♀️ادم نمیدونه نگران خودش باشه یا بچه که تو شکم داره اذیت میشه
انشالله زودتر سرپاشی عزیزم🩷بسلامتی این دوره پشت سر بزاری

منم سرما خوردم تا سفکسیم نخوردم خوب نمیشد دو روز سفکسیم خوردم درست شد

ای وای چه وضعیت سختی گیر کردی😕

دوره اش گذشت

سوال های مرتبط

مامان عسلی مامان عسلی روزهای ابتدایی تولد
با کلی نگرانی اومدم خونه و برای مامانم تعریف کردم که دو دفعه ازمایش دادم و منفی هست جوابم.
دیگه او هم نگران شد و سریع ی متخصص برام نوبت گرفت و رفتم دکتر
دکتر همونجا منو سونو کرد و گفت هم تنبلی تخمدان داری هم کیست🥲
ولی خوشبختانه کیستت خیلی بزرگ نیست و میشه با دارو رفع بشه ولی برای تنبلی باید هم ورزش کنی همم تغذیه‌ات رو درست کنی
خلاصه بهم دارو داد (اگه بابت دارو‌ها سوالی داشتین تو تاپیک بپرسین)
تا دو سه ماه من دارو خوردم. و رفتم دکتر
گفت کیسته رفع شده و فولیکول ازاد هم داری میتونی اقدام کنی
ماه اول اقدام کردم بعد از دو روز تاخیر پریود شدم
ماه دوم سر موعدم پریود شدم
ماه سوم.... ماه چهارم ... ماه پنجم و ماه ششمم گذشت و اثری از بارداری نبود
تا اینکه ماه هفتم کلا خودمو زدم به بیخیالی و یادمه محرم اینا بود میرفتم روضه و مراسم و ... که خودمو درگیر نکنم در این حال رابطه بدون جلوگیری داشتم و اینکه چون محرمم بود نذر حضرت علی‌اصغر کردم تو دلم( قربونش برم حاجت‌روام کرد)😭😭
شب تاسوعا بود خونه پدرشوهرم اینا مراسم بود دختر عمه شوهرم سید هست
اومد پیشم و گفت لیلا بارداری؟؟؟ گفتم نه چطور مگه
گفت من خواب دیدم بارداری و ی دختر داری و ...
گفتم نه

مابقی تاپیک بعد...
مامان علیراد |👼🏻☁️ مامان علیراد |👼🏻☁️ هفته سی‌وهفتم بارداری
سلام از دیروزی که تو بیمارستان گذشت🥲☁️
انشالله گذر هیچکدومتون به بیمارستان نیوفته بعضی از این بیمارستان ها پرستارا یا ماما ها همشون عقده ای بیسواد دورهم جمع شدن آدم واقعا حرصش میگیره!!
~ اینکه من دیروز دوبار کمردرد پریودی گرفتم به فاصله نامنظم مثلا یه بار صبح یه بار هم عصر ، ولی از عصر شکمم سفت میشد بااینکه حرکات بچم خیلی خوب بود و محکم ولی شکمم سفت بود و زیر دلم هم شروع کرد به درد گرفتن ، دیگه نگران شدم و با دکتر درمیون گذاشتم و گفت برو بیمارستان الزهرا معاینه و نوار قلب 🥲
بااینکه خیلی میترسیدم خداروشکر چیزی نبود گفتن دوباره اگه دردت گرفت بیا😮‍💨

رفتم اونجا و بعد پذیرش که به زور میکردن همشون خسته ، گفتن برم رو تخت صاف دراز بکشم تختی که شیب دار هم نبود چند ساعت علاف کردن که اگه یه همکاری خوشش اومد بیاد دستگاه رو وصل کنه درحالیکه همشون اونجا بیکار نشسته بودن!
بعد یه پرستار اومد و دستگاه وصل کرد به تخت حتی شیب هم نداد و رفت اوایل قلب بچه خوب بود ولی بعدش حس کردم شکمم خیلی سفت شد، نفس کشیدنمم سخت بود ، دستگاه یهو صداد داد مامانم و همسرم گفتن ضربان قلب پسرم رسید به ۵۵ یعنی داشت گریم میگرفت ینی چییی!! مامانم رفت دکتر و پرستار صدا کرد پرستار نیومد :)
بعدش دکتر اومد منو به پهلوی چپ برگردوند و ضربانش اوکی شد !
< ادامه کامنت >