لیا خوابیده بود و منم تو عالم خودم داشتم خیاطی میکردم یهو گوشیم زنگ خورد و ارایشگری که همیشه پیشش موهام کوتاه میکردم زنگ زد گفت یه مدل موی کپ کوتاه میخوام بزنم و دنبال یه مدل جذاب هستم که عکسش تو پیجم بذارم تو هم همیشه این مدل میزنی اگه اوکی هستی الان بیا رایگان بزنم
اخ اخ جذاب که گفت همینجور کیلو کیلو قند تو دلم من اب میشد قلبم چشاش اکلیلی شده بود و کور شده بود و هی میگفت برو خیلی مدل قشنگیه ارایشگر گرونیه فردا پشیمون بشی کلی پول باید بدی بهت رو انداخته دیگه خودت نگیر
داشتم تسلیم میشدم یهو مغزم گفت مگه تو نمیخواستی موهات رو تا سرشونه بلند کنی ؟ حالا چرا واسه درخواست بقیه نظرت عوض شد
مگه تو به خودت قول ندادی که دیگه تصمیم احساسی بابت هیچ شخصی خارج از خانوادت نگیری پس الان چرا دوباره خواسته خودت رو فراموش کردی؟
به خودم اومدم دیدم واقعا دوست ندارم موهام کوتاه کنم گفتم نه و دوستانه تماس قطع شد
این یه نمونه کوچیک از هزار اتفاق روزمره زندگیمونه
ما خیلی جاها بخاطر بقیه پا رو خواسته خودمون گذاشتیم وخودمون رو نادیده گرفتم و الکی به بقیه بها دادیم و بعد که ضربه خوردیم بقیه رو مقصر دونستم با اینکه در اصل ما خودمون مقصریم
ما تصمیم گیرنده اصلی زندگیمون هستیم واجازه میدیم هرکس چقدر بتونه بهمون خوبی یا بدی برسونه
کاش مغزم همیشه همه جا انقدر محکم بهم دستور بده

تصویر
۳۰ پاسخ

هیچی موی بلند نمیشه 🫠

ولی کوتاه هم خیلی بهتون میاد

همین مدل مو تو عکس الان خیلی بهت میاد آفرین منم تصمیم گرفتم همیشه محکم باشم تو تصمیم گیری هام حرفام

آفرین به ارادت👌 منم خیلی درگیر این قضیه ام کاش بتونم محکم باشم تو جواب و تصمیماتم

خیلی بهت اومده خوشگل خانوم😍😍

اولا که عشق من همه جوره جذابه چه با موی کوتاه چه بلند
بعد اینکه افرین به ارادت😍😍

سلام جذاب لعنتی 🧿💋😂 بهترین کارو کردی👏👏👏 راستی فدات برای ایده اینو میذارم انشالا دوست داشتی برای لناجون بدوز 😍

تصویر

قربونت برم من ♥️😍

آره خیلی خوبه نه گفتن توشرایط لازم.منم خیلی خجالتیم شده بخودم گاهی ضررزدم ونه نگفتم

کوتاه قشنگی بلندهم قشنگین
خیلی فرق نداره اما تصمیم خودت مهمه❤️

کوتاه بهت میاد ولی ی بار بذار بلن شه برا تنوع

واقعا هم جذابی😍خوب کردی عزیزم اول خودت دوم خانواده ❤

واای من اصلا قدرت نه گفتن ندارم خیلی بده

همه جوره بهت میاد جذاب خانم ❤ولی بلند بیشتررررررررررر

عزیزم کدوم آرایشگاه هست مو خوب کوتاه میکنع؟؟

من کچل کردم چون که خیلی خیلی موهام میریزه‌
موهام که بلندش شروع میکنه به ریختن
و اینکه من حتی به پدر خودم هم یه جیزی باشه خارج از عقایدم نه میگم
بس که ضربه خوردم بابت بله های الکی

افرین که راحت ن گفتی،من خودمم همینم🤭

کوتاه بهتون خیلی میاد اما الان میبینم همجوره خوشگلی

اینجوری بیشتر بهت میاد البته نظر شخصی منه شاید بعدا خودت دلت بخواد کوتاهون کنه ولی موی بلند یه چیز دیگست ♥️

منم اسمم مهشید هست ،مامان لیا متولد چندی

چقد خوشگلی شما 🥺مهربون و زیبا

چ عکس زیبایی تو این عکس چهرتون نسبت به الان فرق میکنه

دقیقا ارع کاش مغزمون همجا بهمون دستور بده

👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻 مهشید من خیلی تو فکر کوتاه کردن مو هستم امااا متاسفانه یه نفر هیچ جوره راضی نمیشه

واقعا با بها دادن به خودمون بقیه هم بهمون احترام میزارن و بها میدن

شوهر من اصلا قدرت نه گفتن نداره واین اخلاقس دو. ندگی خیلی بهمون ضربه زد
بر عکس من که بدون. رودروایسی نه میگم

الحق که مدل جذاب رو خوب اومده👌👌👌

من که دارم میرم کوتاه کنم هواکه میره روبه گرمی ازموهام متنفرمیشم

جذااااااابببببب🤤🤤🤤 خدا وکیلی موی بلند بیشتر بهت میاد
کاش مغزمنم همیشه محکم بهم دستور بده🧠

دقیقابرای همین حالمون بدمیشه

سوال های مرتبط

مامان راد مامان راد ۲ سالگی
شب همگیتون بخیر

امشب مطلب‌مون واسه ثابت قدمی والدینِ اینکار بیمه‌اتون میکنه تا آخر عمر نسبت به رفتار بچه‌ها🤣🤣
اگر قانونی میزارید ثابت قدم باشید و تغییرش ندین تویه موقعیتهای مختلف،حالا بابا جون اومده، حالا عمه جون اینجاست ،حالا تو مسافرتیم، حالا همین یه بار و …

مثلاً
میخوایم با ماشین بریم بیرون و بچه اجازه جلو نشستن رو نداره در هر شرایطی
و از بچه اصرار و قشقرق به پا کردن،از والدین تکرار تکرار و درخواست
❌تو همچین شرایط باید چیکار کرد؟❌
اول اینکه آرامش خودتو حفظ کن
دو ماشین رو روشن نکن
بعد قانون رو براش توضیح بده هیچ بچه‌ای اجازه نداره صندلی جلو بشینه
و تا وقتی نری عقب ماشین روشن نمیشه(ثابت قدمی یادت نره)
اگر باز هم مقاومت کرد راجبه این بگو که اگر سریعتر اینکارو بکنه به پارک یا خونه مامان جون سریعتر میرسیم و میتونیم بیشتر اونا رو ببینیم، و فلانی و … اتفاقهاییکه قراره اونجا براش بیوفته رو با خوشحالی توصیف کنید
توصیف کردن باعث میشه بچه هم سر ذوق و شوق بیاد و همکاری رو شروع کنه

یادت باشه اگر صداتو ببری بالا و از موضوع قدرت صدا و یا عصبانیت و یا بزرگتر بودنت استفاده کنی بچه میوفته رو دور لج و …ادامه ماجرا

😂😂😂پس صبور باش و اینو همیشه به خودت بگو یه بچه فسقلی نباید بتونه منو عصبانی کنه😂😂😂
و از همه مهمتر اون بچه بزرگه که نسبت همسری باهات داره اونو رو مخش برو بهش بگو همیشه همراهت باشه و پشتت باشه تو تصمیمات
مامان فاطمه زهرا 😍 مامان فاطمه زهرا 😍 ۳ سالگی
سلام سلام با تجربه پوشک گرفتن…
اینجا مینویسم شاید به یک مامان کمک کنه…
من از دو سال و نیمگی دخترم(اینم‌ بگم دختر من خیلی زود حرف افتاد و طبق گفته مربی کلاسش از سن و سالش در مهارت ارتباطی همیشه کمی جلو تر بود اما شبا پوشکش خیس بود پس فهمیدم آماده آماده نیست) …منم فقط در محیط توالت میشستمش که با محیط دستشویی آشنا بشه؛ بهش میگفتم جیش داری موقع شستشو و غالبا میگفت نه؛ گاهی میگفت بله و جیش میکرد… هر موقع جیش میکرد میگفتم پس پوشک نپوشیم و میگفتم جیش داشتی بگو پوشک کنم ( تا بدون استرس با پدیده بدون پوشک بودن آشنا بشه) … هر موقع پی پی داخل پوشک میکرد داخل سرویس که میشستم بهش پی پی رو نشون میدادم و میگفتم خب جای این پی پی داخل توالته بره پیش دوستاش… بعدم میگفتم قربون پی پی کردنت برم؛ من عاشق شستن شما هستم( که بدونه کار بدی نیست و نترسه) خلاصه فردای سه سالگی وقتی اولین پی پی رو کرد بردم سرویس؛ بعد گفتم پوشک نمیکنم جیش داشتی بگو بیایم… دخترم بعد یک ساعت گفت اومدیم اما گفت جیشم نمیاد؛ گفتم ببین( خودم با لباس ایستادم روی دستشویی، و گفتم پشتت رو بکن من رو نبینی، نشستم و آب باز کردم گفتم خب بای بای جیش) دخترم گفت نوبت منه؛ نشست و جیش کرد… و دیگه همه رو گفت … پی پی رو هم خیلی راحت همون روز کرد اونجا … الان بیشتر از ۷ روزه گرفتم… و نه مشکل یبوست پیدا کرد نه خونه رو کثیف کرد… دو سه بار یه دو قطره جیشش رفت اونم بعد چای خوردن اما خودش سریع گفت جیشم یه ذره رفت سریع رفت سرویس و بقیه رو اونجا کرد. خونه هم اصلا کثیف نشد چون شورت آموزشی پاش بود… این چند روز مهمونی هم بردمش اصلا مشکلی نداشت… در مورد شب هم میگم چه کردم 😊 امیدوارم براتون مفید باشه …
مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۳ سالگی
خب ادامه ي فرآبند مهد رفتن نهال
روز سوم :اولش مربي خودش نيومده بود با يه خانم ديگه كه دقيقا نميدونم سمتش چي بود ولي كلا حواسش به همه چيز و همه كس بود اخت گرفته بود بدون اينكه منو نگاه كنه رفت تو اتاقي كه توش بچه ها داشتن بازي ميكردن و يك ساعت اونجا بود (اومد سراغم كه مطمئن بشه هستم يه بغل كوتاه دادم و رفت (يكم سخت رفت )(تا ميشه ارتباط لمسي و چشمي تو مهد بايد كم باشه )
بعدش مربيش اومد با اون هم رفت طبقه ي بالا كتابي كه مثلا براي مهد بود رو نشونش داد كه ارتباطه شكل بگيره
تايم نهاري،نهار نخورد و برگشتبم خونه
روز چهارم :از صبح كه بيدار شد حوصله نداشت اونجا هم برخلاف هميشه همكاري نكرد و نه بالا رفت نه با مربي ارتباط زيادي گرفت
فقط ميومد دور و بر من مدير مهد كتاب داد دستم كه سرگرم كنم خودمو باهاش باز نشست كنارم و مدام كتاب مورد علاقه شو ورق ميزد و هرچي بهشون پيشنهاد ميدادن ميگفت نه !!!
باز نهار نخورد
فردا روز پنجمه و ديگه بايد ثبت نام بشه (مالي )
اميدوارم كه زودتر جذب بشه