تجربه ختنه پارت ۲
بعد بچه رو از ما گرفتن و بردند داخل اتاق و گفتن طول عمل کاملا خوابه نگران نباشید اگرم بعد از بی حسی بیدار بشه صدام میکنن برم دخل شیرش بدم دوباره میخوابه. همینم شد من پشت در بودم دیدم صدای گریش بلند شد گفتن فعلا فقط سری رو زدیم کاری انجام نمیدیم تا وقتی بیداره بیا شیرش بده. شیرش که دادم دوباره گفتن بیرون منتطر بمونم و ازونموقع تا وقتی پرستار اوردش بیرون دیگه هیچ صدایی نیومد
یکی دوبار هم که در باز شد دیدم رو تخت خوابیده و دارن کار انجام میدن دکتر و پرستار
من مدام منتظر بودم صدای گریه یا جیغ از نوزادا و نوزاد خودم بشنوم اما خداروسکر هیچکدوم اذیت نشدن و گریه نمیکردن🥺
ویتی اوردنش بیرون بردنمون تو یه اتاق و گفتن پوشکش کنمو شیرش بدم تا بیان پانسانشو چک کنن اگر مشکلی نبود ببریمش خونه
اون لحطه بچم یه ناله های بیجون و ریزی میکرد و دست و پا میزد اما به محض اینکه به سینه گرفتمش دوباره اروم شد و خوابید

منشی اومد پانسمانشو چک کرد گفت عالیه و دوباره مراقبت های بعدو برام توصیح داد و همزان با سرنگ بهش اب جوشیده سزد شده میداد گفت برای اینه که مواد از بدنش زودتر بره بیرون.
پسر من بعد از سه چهار ساعت که اثر مواد بی حسی از بدنش رفت در حد ناله کردن نارومی کرد که خداروشکر صرفا با شیر خوردن اروم میشد و حتی نیاز نبود بهش استامینوفن بدم
در حدی که چون هنوز مواد تو بدنش بود پوشکو اخر شب ساعت ۱۲ و ۱ باز کردیم دیدیم اولین جیششم کرده و باورمون نمیشد چون طبق گفته های بقیه انتظار داشتم کلی جیغ بزنه و نارومی کنه
)مراقبت ها پارت بعد)

۲ پاسخ

میشه اگه پارت بعدی رو گذاشتی لایک کنی بیام بخونم

منم میخوام پسرم رو ببرم ختنه همه میگن حلقه خوبه و راحت تره
موندم کدوم انتخاب کنم

سوال های مرتبط

مامان سلما وفندوق مامان سلما وفندوق ۲ ماهگی
مامانای زیبا و صبور اومدم براتون از تجربه ختنه بگم برای اونایی که هنوز گل پسراشونو ختنه نکردن منم مثل همهی مامانا استرس وحشتناک داشتم از بس همه بد میگفتن در موردش و گریه های بعدش😒😣پسری رو با شوهرو مامانم و داداشم بردیم😅اول امپول بی حسی که زد دو بار زدن گریه یکرد یه ذره دستشو گرفتم براش لالایی که دوست داشت گذاشتم اروم شد بعد بی حسی دکتر شروع کرد اصلااااااااا متوجه نشد حتی وسطاش خوابید 🥹🫀دیگه تموم شد پانسمان کرد اومدیم خونه من همچنان استرس از ادرار اولش میترسیدم دیگه تا اوردیمش خوابید چون قبل بردن بهش استامینوفن داد بودم اوردم بقیه داروهایی که دکتر داد دادم بهش شیرشم دادم خوابید بعد که بیدار شد بازش کردم دیدم دیش کرده و خداروشکر اصلا گریه نکرد و بازهم دفعه دوم سوم هم ادرار کرد متوجه نشدم بچه الان سه روز میگذره شکر خدا ارومه مثل قبلا انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و من خداروشکر میکنم که نه بچه نه خودم هیچکدوم اذیت نشدیم 🥹😍😍😍😍البته وقتی بی حسی دکتر زد یه ده دقیقه بیست دقیقه صبر کزد بعد باباش گفت یه ده دقیقه دیگه بیشتر باشه انجام ندین تا خوب بی حس بشه 😂😂چون استرس داشتیم 😉😅😅😅
مامان رادوین👩🏻‍🍼 مامان رادوین👩🏻‍🍼 ۳ ماهگی
تجربه ختنه پارت ۳ (مراقبت)
برای مراقبت ها بهمون گفت که باید هرشب سر یه ساعت مشخص تا پنج شب بهش شربت سفکسیم بدیم/تا ۴ ۵ روز هر دوساعت پوشکشو عوض کنیم و پمادی که داده بودن بزنیم و چرب کنیم بعد از ۵ روز هردفه پوشکشو عوض کردیم اونم بزنیم/تا سه روز حموم نبریمش و فقط با اب خالی بشوریم
مهم ترین نکته: اگر بعد از چهار ساعت که اثر اون قطره خواب اور و امپول بی حسی از بدن نوزاد رفت نا ارومی کرد اووول بهش شیر بدید.اگر اروم شد که هیچی ولی اگر تا دو مرحله بهش شیر دادید و اروم نشد اونموقع میتونید ۴ ساعت یه بار بهش استامینوفن بدید. و در نهایت هم بعد از یک ماه باید دوباره ببریدش برای معاینه و چکاپ نهایی
از دکتر و رفتار پرستار و به خصوص منشی خیلی راضی بودم
به شدت با درک و خوش برخورد بودند
یه شماره تلفن بهتو میدن که ۲۴ ساعته جواب هر یوالی داشته باشید میدن بعد از ختنه و این عااااالیه
هرچیزی یادتو نرفته باشه ۱۰ بارم بپرسید با حوصله جوابتونو میدادن
در نهایت الان روز هفتم ختنه پسرمه و با اینکه دوتا بخیه هنوز مونده اما ظاهرش کاااملا نرمال شده و اصلا اذیت نیست
مامان لبخندم🩷🧸 مامان لبخندم🩷🧸 ۵ ماهگی
بالاخره ماهم از غول واکسن دوماهگی گذر کردیم😮‍💨🤕
نرگس نازم مامان قربونت بره بعد واکسن یه کوچولو گریه کرد سریع بهش شیر دادم با جغجغه سرگرمش کردم آروم شد همونجا هم استا دادم بعدش رفتیم خونه مادرشوهرم نرگس بی حال شده بود رنگ پوستشم تیره و زرد شد رو پام خوابید پایین میذاشتم بیدار میشد در صورتی که قبلا اینجوری نبود به سه ساعت تب کردناش شروع شد لباسش و کم کردم هر یک ساعت هم کمپرس سرد میذاشتم تا شب فقط خواب بود و تب می‌کرد ما هم مواظب بودیم که خنک نگهش داریم خلاصه نصف شب دیگه درد پاهاش شروع شد همش گریه میکرد منم بیدار بودم دیگه کلافه شده بودم که چجوری آرومش کنم بعد دو ساعت دوباره رو پام خوابید منم پریودم کمرم داغون شد فرداش سرحال شده بود ولی همچنان یکم تب می‌کرد از بعدازظهر دوباره گریه ها شروع شد وقتی حوله گرم میذاشتم رو پاش آروم میشد تا شب داستان همین بود منم دیگه کلافه و عصبانی از کمردردم دیگه شب شوهرم به دادم رسید جاروبرقی روشن کردیم خوابید دوباره از درد بیدار شد حوله گرم و دیگه از روپاش برنداشتم گذاشتم بمونه تا صبح خداروشکر سه ساعت پشت هم خوابید دیگه تب هم نکرد ولی دو روز پرماجرا برای من بود پر از خستگی و استرس انقد حواسم پرت تب نکردنش بود که یادم رفت نوارم تموم شده صبح مجبور شدم پوشک نرگس و بذارم🥴
بمونه به یادگاری از اولین تجربه واکسن نرگس خانوم🩷💛💉
67 روزگی واکسن دوماهگی🍂
مامان فنچ مامان فنچ ۵ ماهگی
تجربه سزارین 3

نهایتا تو هفته 33 از بیمارستان شیراز مرخص شدم با آب دور جنین 7 و برگشتم بندرعباس و رفتم پیش دکتر خودم و گفت دیگه صلاح نیست بچه رو نگه داری و ممکنه آسیب ببینه و برای 34 هفته و یک روز ختم بارداری داد.

تنها شانسی که آورده بودم این بود که بچه بریچ بود و نچرخیده بود و سزارین اجباری بودم.

دکترم واقعا فرشته بود و باهام راه اومد و وقتی فهمید استرس عمل رو دارم گفت ساعت 9 صبح بیا بیمارستان تا 9 و نیم عملت کنم که خیلی تو محیط بیمارستان استرس نگیری ❤️

ازش خواستم سوند رو هم تو اتاق عمل بذارن که قبول کرد،خلاصه اینکه 8 مهر ماه ساعت 9 رفتم بیمارستان و و آزمایش های مورد نیاز رو گرفتن و تا حاضر شدم برم اتاق عمل شد ساعت 10 و 30، وارد اتاق عمل شدم، همه با روی خوش و مهربون منتظرم بودن، دوتا خانوم اومدن برام سوند گذاشتند و خب واقعا این مرحله برای من دردناک بود و بعد دکتر بیهوشی اومد و بهم گفت بشینم تا بی حسم کنه، امپول بی حسی اصلا درد نداشت ،فقط یه حس بد داشت، من بعد بی حسی بشدت بی قرار شدم و همش میگفتم بیهوشم کنید، اما دکترم گفت اول بچه رو ببین بعد میگم داروی خواب آور بهت بزنن، پسرم ساعت 10 و 45 به دنیا اومد و مستقیم بردنش nicu 😢

و منم رفتم ریکاوری، چون بی حس بودم درد نداشتم اما بشدت بی قرار بودم و همش میگفتم یه کار کنید من بخوابم ، درخواست پمپ درد دادم و دکترم هم برام یه مسکن قوی نوشت که بلافاصله بعد تزریقش بی قراریم کم شد و رفتم تو حالت خواب و بیداری،
یبار توی ریکاوری ماساژ رحمی گرفتم که با اینکه هنوز بی حس بودم اما وحشتناک درد داشت و یه جیغ بلند زدم 😶 و بعد هم منتقل شدم به بخش و اونجا هم درد هام رو شیاف و پمپ درد کنترل میکردم.
مامان علی مامان علی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۷
من اینجا دیگه هیییییچ . هم خوابم میاد هم گشنمه هم دیگه هیچ دردی حس نمیکردم . جفت رو کشید بیرون حسش میکردم گرم بود . بعدش بخیه زد و دوخت . گفت زیاد بخیه نخوردی نگفت چنتا ولی من میشردم تقریبا ۷تا بود . بعدش چون کم خون بودم و هیچی نخوردم . بالا هم اوردم سرم وصل کردن همونجا رو تخت سرمم تا تموم شد بعدش اروم اروم کمکم کردن از روتخت بیام پایین فرستادنم من و بچم تو اتاق . بچم دیگه خواب بود من هرچی خوراکی داشتم داشتم میخوردم چون ضعف کرده بودم . واقعا همه خوراکیارو خوردم . مامانم و اجیم برام اورده بودن . دادن به پرستار برام بیاره . خرما و اجیل و شیربرنج و ابمیوه و کیک و شیر . ماهی پلو .
بعد نیم ساعت هم اومدن بچه رو بلند کردن ازکنارم بم دادن که باید شیرش بدم . کمکم کرد سینمو دربیارم از روپوش . دیگ ازجلو بسته بود باید که استینمو دربیارم که سینم دربیاد . بزور تونستم بچه رو نگه دارم زیر سینم بلد نبودم شیر بدم . خودش بچه رو گذاشت سینمو گرفت گف همینجوری دستتو بذار زیر سینه که از دهنش در نیاد .
مامان رادوین👩🏻‍🍼 مامان رادوین👩🏻‍🍼 ۳ ماهگی
تجربه ختنه
(اگر مثل من استرس ختنه کوچولوتو داری بخون حتما)
بعد از تحقیقات فراوان تصمیم گرفتم سنتی یا همون به روش جراحی پسرمو ختنه کنیم.(شماهم حتنا تحقیق کنین قبلش به خصوص درباره مراقبت های بعدش)
بهترین دکتری که تو سطح اصفهان تنستم پیدا کنم دکتر جزینی بود(علی جزینی متخصص و فوق تخصص جراحی کودک و نوزاد)
اول که تلفنی یه نوبت برای معاینه گرفتم(جلسه اول معاینه میکنه دکتر)
روزی که بردیمش بچه رو چک کرد یه سری نکات درباره جراحی و مراقبت های بعدش گفت و برای چند روز بعد بهمون نوبت جراحی داد
جراحی داخل خود مطب انجام میشه(روزای زوج برای معااینه و فرد مخصوص جراحی هاست)
روز جراحی بهمون گفتن بچه رو شیر بدیم و خواب ببریم و همین کارو کردیم. وقتی رفتید مطب باید یه پک ختنه از همون داروخونه روبه رو مطب تهیه کنید(خودشون بهتون میگن) که هزنیش تقریبا ۵۰۰ تومن شد و ببرید مطب.
اونجا بچه رو گفت باید حداقل نیم ساعت از شیر خوردنش گذشته باشه و بعد بیدارش کردیمو یه قطره منشی مطب بهش داد که خیلی مزش بد بود و همه بچه ها گریه میکردن اما به محض خوردنش اروم اروم خوابشون میبرد و بعد از ۱۰ دقیقه خوابشون عمیق میشد. بعدم یه پماد بالای آلتش زد و گفت یکم منتظر بشینیم
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
دیگه اوردنم جلو در اتاق عمل همسرمو صدا زدن گفتن خدافظی کن و بریم که من تا همسرمو دیدم زدم زیرگریه که همسرم گفت گریه نکن قراره بری با دخترمون برگردی و یه لحظه ام از پشت در مامانمو دیدم و بردنم دیگه اونجا تازه فهمیدم استرس یعنی چییی فقط گریه میکردم ولی خدایی کادر اتاق عمل خیلی باهام شوخی میکردن دستیار دکتر یه پسر جوون بود گفت چرا گریه میکنی گفتم استرس دارم گفت استرس نداشته باش دیگه از رو ویلچر بلندم کردن گفتن بشین رو تخت اتاق عمل بلند که شدم انداره دوتا پارچ ازم اب ریخت که همون پسره گفت وای سوند دراومد بعد پرستاره گفت نه کیسه ابش پاره شد پسره به من نگاه کرد و گفت نترس منم کیسه ابم پاره شده اونجا دیگه خندیدم همون لحظه دکترم درو باز کرد سلام کرد با من یه بای بای کرد رفت لباساشو بپوشه نگاه کردم به ساعت دقیق ساعت چهار بود دیگه پرده و وصل کردن متخصص بیهوشی گفت دستاتو بزار رو زانوت سرتم قشنگ بده پایین طوری که چونت بچسبه به سینت و خودتو شل کن اصلا تکون نخور من فک میکردم چقدر بیحسی درد داره اصلاااا متوجه نشدم یهو گفت درازبکش
مامان فندوق 💙💙🩷 مامان فندوق 💙💙🩷 ۳ ماهگی
پارت نهم
خبری از پرستاره نشد بچم بقل کردم و سعی کردم سِرُم در بیارم ببرمش پیش پذیرش که یهو دیدم صدا گریه کردنش قطع شد نگاه کردم دیدم صورتش کبود و نفسش یه لحظه گرقت الهی براش بمیرم😭😭 جیغ زدم داد زدم گفتم پرستار کمک بچم بچم
یهو همه پرستار ها ریختن تو اتاق بچه گرفتن منو بیرون کردن من میزدم تو سرم و اشک میریختم بدنم میلرزید شوک بدی بهم وارد شد الهی برای هیچ مادری این لحظه ها پیش نیاد بعد یساعت منو بردن پیش بچم براش دستگاه اکسیژن گذاشته بودن و گفتن فعلا نباید شیر بهش بدی ۲ روز شیر ندادم و دو بار دیگه اونجوری شد اکسیژنش پایین بود
جیگرم براش کباب بود ولی خداروشکر میکنم که بستریش کردم چون دفعه دوم مخالف بودم میگفتم ن ببرمش خونه
این بار آنتی‌بیوتیک های خیلی قوی بهش زدن بچم آب شد آنقدر لاغر و ضعیف شده بی اشتها شده 😔
بااینکه من تمام این مدت ازون مادر های حساس بودم و خیلی مراقبت میکردم با این حال اینجوری شد بچم
جواب کشت خونش هم اومد خداروشکر منفی بود به دکتر گفتم پس آزمایش هاش خوبه چرا تب میکنه چرا سرفه چرا آنتی‌بیوتیک میزنید گفت چون ما خودمون تشخیص دادیم ک عفونت داره