۱۴ پاسخ

من حای شما باشم خونه تکونی نمیکنم تا اعصابم راحتتر باشه

منم تا یه هفته پیش مثل شما فکر میکردم ولی وقتی رفتم خونه پدرشوهرم شماله یه ده روزی موندم هم حیاط دارن هم باغ و مرغ سگ و اینا و بچه دور ور پسرم بود شاید باورت نشه ولی هیچوقت مثل این یه هفته زندگی نکردم.کاری بهم نداشت غذاشو میخورد یکبارم تو شلوارش جیش نکرد نق و نوق اصلا موقع خواب خود به خود سرِ دقیقه ای چشاش بسته میشد از خستگی🤣چقد حرف زدنش بهتر شد...کلا میخام بگم بچهای الان بد قلق نیسن فقط تنهان فقط تو خونن ما فکر میکنیم یکساعت میبریم پارک باید دیگه حالشون عوض شه...من به شخصه تغییر رفتار پسرمو دیدم..ولی الان که برگشتم مجددا برگست به ورژن آپارتمانی یه چیزی شبیه همینایی که گفتی🤣🤣🤣😭😭😭

عزیزم شما مادر یک بچه ی کوچیک ۲سال و تیمه هستی به نظرم هیچ نیازی نیست خونه ت برق بزنه و انقدر دغدغه ی خ نه تکونی داشته باشی باور کن بازی و سرگرم کردن بچه هامون و سلامت روانشون از داشتن یک خونه تمیز خیلی مهم تره،سعی کن حساسیتت رو کنار بزاری عزیزم،اینجوری خودت هم آرامش بیشتری داری

بچه رو ول کن ماشالا چه آشپزخونه تمیزی داری مامان

مث دختر من 😭😭😭😭

من امسال انجام نمیدم اصلا نمیشه

ماشالله دخترت قد بلنده.قد و وزنش چنده

مامان ریحانه ریحانه جان میره برای خودش بازی کنه؟

بگو کارگر بیاد خونتو تمیز کنه اعصابت راحت باش۶

فک کنم تو سن همین هستن چون پسر منم همینه از بس جیغ میکشم سرم درد میکنه 🤦

اوه دفیقا ب همه چی کار داره غیر اسباب بازی

عزیزم کمکی بگیر کارای سختتو انجام بده بقیه ش رو هم خودت یواش یواش میکنی

من فک میکردم تا۳ سالگی لجبازی میکنن!!دخترمن دوساله ونیمشه همش سازمخالفه.همش میگه نههههه...نمیخواااام😊

منم با دوتاش دهنم سرویس شده😞
اصلا به تمیزکاری فکر نمیکنم

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۲ سالگی
درد و دل

دو و نیم ساله از زندگی افتادم
دو ساله زندگیم پاشیده
همه ی سختی ها و مشکلات رو خودم تنهایی به دوش میکشم
هم زن خونه ام هم مرد خونه ام هم مادرم هم همبازی بچمم
از درست کردن لوله آب فاضلاب بخاری بگیر تا خرید خونه قسط دادن غذا پختن
دو ساله هم پدر بچمم هم مادرش
تمام وقتم هزینه م محبتم عشقم همه چیم برا دخترمه
اول اونه دوم اونه بعد خودم
ینی به عشق دخترم اینهمه مشکلات رو تحمل میکنم به امید بزرگ شدنش موفق شدنش
نه تنها دخترم بلکه خاهرمه رفیقمه هم خونمه هم سفره مه همه چیمه
ولی بچم هیچ اذیتی رو ازم دریغ نمیکنه
فقط و فقط از میزنم نق میزنه گریه می‌کنه زندگی رو به کامم تلخ کرده
میخابه گریه می‌کنه
بیدار میشه گریه می‌کنه
گشنشه گریه می‌کنه
سیره گریه می‌کنه
موقع بازی گریه می‌کنه
تو حموم دسشویی گریه می‌کنه
هرجا و هرجوری که فکرشو بکنید گریه می‌کنه
غذاش خابش بازی ش همه چیش به موقع س
حرف میزنع فقط کلمه ینی هرچی بپرسم جواب میده خودش خودجوش هیچی نمیگه
این گریه ش خسته م کرده
دوست دارم بذارم برم از اینجا
امشب تصمیم گرفتم نسبت بهش بیخیال و بی تفاوت باشم به همه چیش محبتمو توجه م رو کم کنم بهش
بلکه درست شد بلکه ترسید از نبودنم و گریه ش رو ترک کرد
خسته م بخدا خسته م
بند بند وجودم داره از همدیگه جدا میشه از خستگی روحیم فقط
تروخدا منو این شب عزیز دعا کنید بتونم صبر و تحمل داشته باشم تروخدا برا دخترم دعا کنید این گریه ش از سرش بیوفته
مامانایی که منو میشناسید برا زندگیم دعا کنید