سلام خانمها
۷روزه زایمان کردم الان مامانم و شوهرم سر بچه داری دعوا کردن مامانم هم هرچی از دهنش در اومد به شوهرم‌گفت شب ساعت۲بود بعدش دیدم داره اتاق بچمو ویران میکنه میگه سیسمونی که خریدم رو میبرم امروز هم همه‌چیز رو برد فقط تخت و کمد موندن بچمم الان یه دست لباس داره فقط الانم تنهام شوهرمم میره سرکار چیکار کنم به نظرتون

ببین کاری به دعواشون ندارم
ولی کار مامانت خوب نبوده که سیسمونی رو برده
من جات باشم اصلا دیگه اون وسایل رو قبول نمیکنم
با همسرت حرف بزن لباس بره بگیره
بچه و تو چه گناهی داری

سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم من جای توبودم دیگه بامامانم حرف نمیزدم

به مامانت بگو گیرم که شوهرم اشتباه کرد که نکرد خوب بچشه دلش نمیاد اذیت شه تو بخاطر من باید گذشت میکردی حرفی نمیزدی.تویی که برا جگر گوشت دات نسوخت از بقیه چه انتظاری داری تو باید به من احترام بذاری ارزش بدی که پسر مردم هم از تو یاد بگیره نه اینکه منو خورد کنی .چتد قلم وسایل چی بود که بخاطر اون هم خودتو بی ارزش کردی هم منو .بعد اینم انتظار نداشته باش ما احترامتو نگهداریم.به باباتم همین حرفها رو بگو بفهمه کار مامانت اشتباه بوده.
از اینورم به شوهرت بگو اون بزرگتره سه تا بچه بزرگ کرده خوب نوزادو همینجوری بیدار میکنن .ناراحت شدی نباید بی احترامی میکردی .بعدا به خودم میگفتی من بهش گفتم
خودتم ناراحت نکن به فکر بچت باش .با عشق بهش شیر بده .بگو بدرک خودم و بچم مهمیم

چرا همه مامانشو مقصر میدونن شوهرشم نباید به مامانش بی احترامی میکرد بخاطر خانومش و بچش 🫤

آرامش خودتو حفظ کن میدونم سخته ولی آروم باش برای خودتو بچه خوب نیست به خاطر نی نی هم شده باید قوی باشی

چند سال پیش خواهرم زایمان کرده بود روز پجمش بوده دامادمون با مادرش اینها دعوا کرده بود اومد خونه خودشون اون موفق یک حیاط زندگی میکردن هر چی وسایل که مامانم اینها برای سیسمونی گرفته بودن از حیاط پرد کرد حیاطشون مادرش پرش کرده بود لجشو سر خاهر مادر من در آورد خیلی خاطره بدی شد از یاد رفتنی نیست

عزیزم ناراحت نشو شاید از قبلش دوس نداشته سیسمونی بگیره بعد این ماجرا فرصت دستش افتاده. درسته شوهرت نباید دخالت میکرد و کار مامانت هم بتر از اون اشتباه بوده

اکثرا بچه رو اونطور بیدار میکنن سر یه چیز الکی و کوچیک چه افتضاحی به بار اومده واقعت موندم چی بگم مراقب خودت و نینی کوچولوت باش ۹ ماه زحمت کشیدی که یه نینی آروم و سالم داشته باشی حرص نخور غصه نخور شیرت خشک شه آسیب ش به اون طفل معصوم میاد

روز ۴ زایمانم مادرشوهرم باهام دعوا کرد بهم گفت دیوونه ایی مامانم حتی چیزی بهش نگف برگشت بمن حرف گفت مادر شوهرم هر چی از دهنش دراومد بارم کرد مامانم گفت بخاطر تو چیزی نتونستم بگم بهش

باید یکی بیاد کمک ات.مادربزرگی چیزی نداری

اله جاننان
یکم صبور باش
ناهار اینا خوردی
به خودت مسلط باش ول کن همه چیو بچه ات رو بزرگ کن

ناراحت شدم...رفت مامانت؟

سلام عزیزم
چی بگم والااا عجب کاری
عزیزم مواظب خودت و بچت باش خدا خودش کمک حالت باشه
این روزا میگذره روسیاهیش برا اونا میمونه

مامانت اصلا کار خوبی نکرده که وسایلارو برداشته برده
من باشم‌اگه بازم پس بیاره قبول نمیکنم

مامانت واقعا نمونس. سر چی دعوا کرد؟

برا منم یه مسئله درست هفتمین روزگی پسرم اتفاق افتاد
شیرمم خشک شد چن روز بعدش
فقط میتونم بگم خیییییلی سخت بود
ولی الان که امیر علی داره یکسالش میشه خدا رو شکر همش گذشت و حل شد
فقط بیچاره ما مادرای تازه زایمان کرده
همه چی گردن خودم بود و به شدت بهم سخت گذشت خییییییلی
ولی دوووم اوردم
خدا فقط قوتشو بهت بده و صبرشو
ینی بعدش قشنگ افسرده شده بودم
ایشالا برا شما زود حل شه سخت نشه برات

قبل رفتن همسرت بره حداقل 3دست لباس بخره

یا خدا.... چی کشیدی تو

مامانت ازبچم عقلش کمتره ینی صدررحمت به مادرشوهر پس ینی چی سیسمونی برد چجوری روش شد

واااا یعنی چی آخه
مامانت نباید این کارو میکرد بخاطر تو
تنهایی ک منم تنهام از روز چهارم..دیگه مجبوریم خودمون کارامونو انجام بدیم

عجب مادر سنگ دلی داری، مامان منم یا همسرم بحثش شد ولی به خاطر من کاری نکرد

واقعا راست میگی؟یعنی واقعا اینکارارو کرد مامانت مامان ماهلین؟؟

یعنی هیچ درکی ندارن که یه خانم تازه زایمان کرده حالش خوب نیست کوتاه بیان؟؟