۷ پاسخ

بسلامتی عزیزم
از دکتر راضی بودین همچی خوب بود؟

عزیزم چیشد که سزارین کردی؟ آخه تو تاپیک های قبلت راجب پاره شدن کیسه آب و اینا پرسیدی فکر کردم طبیعی هستی

به سلامتی مبارک باشه💞💕🌹🤗

سوند اذیتت نکرد؟

بسلامتی عزیزم

قدم نو رسیده مبارک و تنت سالم مامان نبات و مرسی برای نکته هات❤️

عزیزم مبارک باشه
سزارین اختیاری.بودی دکتر کی بود?

سوال های مرتبط

مامان Arta🧿 مامان Arta🧿 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان3💞😍🙌

بردنم ریکاوری یه سالن بزرگ که من تنها فقط اونجا بودم
دونفر پرستار که یکی پیش پسرم لود یکی هم کنار من و میگفت پاتو تکون بده تا ببرمت بخش منم تلاش میکردم ولی حسی نداشت پام
به پرستار گفتم بچم و آورد بهش شیر دادم توی ریکاوری
ساعت 7 منو بردن با بچم بخش توی راهرو شوهرم و خواهر شوهرم ودیدم دست براشون تکون دادم اومدن پیشم و ما قرار بود اتاق خصوصی بگیریم ولی بخاطر اینکه خورده بودم زمین بخش قبول نکردن و گفتن فقط اتاق روبرو ایستگاه پرستاری که خداراشکر دونفر بیشتر نبودیم
اونجا برام شیاف زدن
لباسم وعوض کردن
مرتب زیر انداز خودشون تعویض میکردن
و واقعا راضی بودم از پرستارها
تا ساعت 12 ظهر گفتن مایعات بخور، کیسه ادرار جدا کرد، پرستار اومد واز تخت اومدم پایین یه کم درد داره ولی باشیاف قابل تحمل بود
قدم زدم،شروع کردم مایعات خوردن و هرلحظه درد داشتم شیاف میزدم،هرچقدر راه بری حالت بهتر میشه، و مایعات و نسکافه من زیاد خوردم، با اینکه سرم تکون دادم و حرف زدم بعدش دردی نداشتم،تا سه روز بعدش مایعات کم کردم یه خورده سردرد گرفتم ولی بازم شروع کردم مایعات خوردن و خوب شدم،
به نظر من مایعات زیاد بخوری بعد از بی‌حسی و اینکه مرتب شیاف مسکن بزنید بی‌حسی خیلی بهتر از بیهوشی بود برای من،و خیلی راضی بودم💞🙌😍
خدایاشکرت
انشالله همه مامانهای گل با دلخوش نینی هاتون بغل بگیرن برای همگی دعا کردم🍓🩵
مامان قند عسلم🫀 مامان قند عسلم🫀 ۲ ماهگی
#تجربه #سزارین میگم اگه واقعا میتونید برید سزارین بشید دریغ نکنید من هیچ درکی از زایمان نداشتم و حس میکردم همش زایمان طبیعی سخت تره من تمام تلاشمو کردم که سزارین اختیاری بشم و چند تا دکتر عوض کردم تااینکه بالاخره توی ۳۶هفته ۳روز ی دکتر پیدا کردم و قبول کرد که من رو سزارین کنه دقیقا ۳۷هفته و ۶روز بودم که داشتم اشپزی میکردم یهو حس کردم ی چیزی ازم ریخت به اندازه یه مشت اب سفید بود متوجه شدم کیسه ابه ولی مطمئن نبودم زنگ زدم شوهرم تا سریع خودشو برسونه دفع دوم هم این اتفاق افتاد ولی دفعه سوم یکمی بیشتر شد دیگه مطمئن شدم که خودشه زنگ زدم مامانم و گفتم سریع حاضر شو تا بریم بیمارستان دیگه رفتیمو کارامو انجام دادیم رو تخت دراز کشیدم و تمام تخت پر از اب شده بود چون دیگه کامل کیسه ابم انگار تخلیه شد من هیچ دردی نداشتم ساعت ۶ونیم که رفتیم بیمارستان تازه ساعت ۸دردای من شرو شد وای نگم براتون که چقدررررر دردناک و وحشتناک بودن اون دردها اصلا داشتم از حال میرفتم خلاصه خیلی زجر اور و قابل تحمل بود تااینکه دکترم ساعت ۹ونیم اومد و من رو بردن اتاق عمل
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۲ ماهگی
پارت پنجم زایمان سزارین 😍 ✨
حدودا یه ساعت گذشت تو ریکاوری و من همچنان میلرزیدم و تازه متوجه واضح اطراف میشدم یکم موندیم و اومدن ببرت تو بخش وقتی رسیدم صدای گریه دخترم همه جارو برداشته بود و گرسنه بود مامانم زود بهش شیرخشک داد و آروم شد اومدم حالم خوب بود و حرف میزدم کمی و چون خفه میشدم تکون میخوردم و بلند میشدم و همین باعث شد فرداش گردن درد بگیرم کم کم که بی حسی رفت دردام شدید شروع شد و شکمم تیر می‌کشید و و جای بخیه تم درد میکرد بهم شیاف داده بودن اما دردی دوا نکرد اونقدر درد کرد و نالیدم اومدن مخدر زدن به سرم و دردام کم شد و کمی آروم شدم اما خب درد میکرد همه جام دیگه شروع کردم خودم شیاف گذاشتم و هر دوساعت تمدید میکردم و اصلا دیگه اینطوری درد نداشتم گفتن که شکمت کار نمیکنه تند تند میزاری اما شکمم کار کرد و خیلی شل بیرون اومدم آخر شب خداروشکر شیاف برده بودن وگرنه نمیدادن و میگفتن هر 6 ساعت من پاهامو ورزش دادم قبل راه رفتن این باعث شد زودتر از همه راه برم و سرحال شم ساعت 9 گفتن مایعات بخورید که کم کم چایی اینا خوردم تما استفراغم شروع شد و با اون بخیه میکشت آدمو که بعد کلی ساعت دکترم اومد دید حالم بده گفت چرا آمپول نزدید که بالا نیاره امگول زدن و من بهتر شدم هی راه میرفتم و نسکافه میخوردم و چایی کم رنگ با خرما کمپوت نخوردم چون دوست نداشتم اما به جاش آبمیوه طبیعی میخوردم دیگه صبح شد و همه در حال ناله اما من خیلی آروم بودم
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب دوستان اومدم براتون تعریف کنم
من چون بچم خونرسانیش کم شده بود .شنبه اول دی بستری شدم ساعت ۱۱ظهر .دیگه اومدن برام سرم فشار وصل کردن. خیلی درد کمی داشتم دیگه سرم رو قطع کردن دو ساعت بهم استراحت دادن تا ساعت ۵ونیم .دکترم اومد معاینه کرد گفت باید شیاف بزاریم برات تا دردم شروع بشه. دیگه اومدن شیاف گذاشتن از ساعت ۷شب بود دردام شروع شد میگرفت درد و ول میداد. ۵دقیقه ای یک بار بود معاینمم که میکردن ۱.۵بودم همش . تا اینکه داشتم قدم میزدم ساعت ۸و۲۰دقیقه بود یهویی یه چیزی گف تق😐کیسه ابم پاره شد واااای خدا تازه از اون موقع بود که دردام زیاد شد .یعنی اون زمانی که دردم‌ میگرفت خیلیییی دردناک بود. چند دقیقه ای که درد ول میکرد فکر میکردم خوب شدم که یهو دوباره درد میومد. خلاصه اینکه خیلییی درد کشیدم تا ساعت ۱۱شب شده بودم سه سانت. نا امید بودم کلا .جیغ میزدم .گریه میکردم . میگفتم منو بفرستین سزارین غلط کردم.😑بس که درد داشتم و معاینه کردناشون دردناک بود . اپیدورال هم از ۴سانت میزدن. ولی من بس بی قراری کردم زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت براش اپیدورال بزنین با همون سه سانت. دیگه من انقد اذیت بووودم هی میپرسیدم کی میرسه دکتر بیهوشیییی به سختی تحمل کردم . البته یک ساعت شد تا دکتر اومد و من تو این یک ساعت شدم ۴سانت .بلاخره دکتر اومد ساعت ۱۲و۲۰دقیقه بود. سوزن اپیدورال رو وصل کرد تو کمرم .یه سوزش کمی داشت موقع وصل کردنش بعدشم دیگه عادی بود. خلاصه سوزن رو که زد و بی دردی رو تزریق کرد. وااای عالییییی بود یهویییییی همه دردام تموم شدن باورم نمیشد خیلی خوب بود برای من که آستانه تحمل دردم پایین بود.
بقیشو تاپیک بعد میگم