۹ پاسخ

اقتضای سن شون هس مثل همون موقع ها که شبا گریه میکردن نمیذاشتن تاصبح بخابیم اینم میگذره فقط باید صبور باشیم

فکر کنم مال سنشون خیلی چشم سفید شدن

پسرمنم میخوادچهارسالش بشه همینطوری شده خیلی لج بازشده

تو تنها نیستی عزیزم درد مشترک ۴ سالگی

دقیقا پسرمن همینجوره

پسر منم تازه ۴سالش شده و بهونه گیر تر شده انگار همش میگه تنهام و بهونه میگیره

دقیقا پسر منم خیلی اخلاقش تند شده هرچیزی رو حتی با آرامش میگم تند جوابمو میده منم گاهی نادیده میگیرم گاهی ناراحت میشم ازش

دختر منم همینه ، منو میزنه

ولی از طرفی معذرتخواهی کرد مهربونی و محبت و ادبشم داره. اما امروز عجیب بود

سوال های مرتبط

مامان مهدیس کوچولو مامان مهدیس کوچولو ۴ سالگی
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من دخترم تولد تاحالا نگرفتم براش کسی و دعوت کنم حتی پدر مادرامون رو



دوست داشتم امسال بگیرم همه رو دعوت کنم چند ماه قبلم برنامه مو گفتم


و مثلا باجاری و خواهرم دربارش حرف میزدیم شوهرم ی روز عصبانی شد ک‌ چخبره همش میگی تولد تولد ی کار میخوای بکنی صد بار دربارش حرف میزنی
منم گفتم من حرف میزنم توام بیا بگو من این بودجه رو دارم حالا چ ده نفر چ پنجاه نفر و من با بودجه تو دعوت میکنم
من همش حرف میزنم تو چیزی نمیگی
بعد گفت من نه پول دارم نه پول میدم نه برام مهمه
منم لج کردم گفتم کاری نمیکنم هرکاری میکنی خودت بکن
(دخترمم ذوق تولدشو داره)
الان پسفردا تولدشه ب دخترم گفتم ب بابا بگو برات تولد میگیره
اونم برگشت گفت مامان میگیره گفتم من کار ندارم تو گفتی کار نکن
دیگه برگشت یکم فحش داد و گفت میخوای منو عصبانی کنی
من نه بلدم نه کاری میکنم

خیلی ناراحت شدم از دستش
اینکه من یکسره تکرار میکردم رفته بود رو مخش اون روز برخورد کرد
از ی طرف دلم میخواد کاری نکنم تا ضایع بشه و ناراحتی دخترمو ببینه آلان کاری کنم میگه این همه من غر زدم و لج کردم الکی بوده همش
از ی طرف میگم اهمیت ندم برم تدارک ببینم
نمیدونم کدومش درسته
مامان مهتا مامان مهتا ۴ سالگی
چقدر خستم همش گریه نق بهونه فقط مارشه نه لب به غذا می‌زنه نه می‌خوابه شربت پدیااسلیپ میدم می‌خوابه هریکی دو ساعت بیدار میشه باز نق گریه باشی میخواد یاجیش یااب یاالکی می‌خنده یاگریه می‌کنه یعنی این بشریک ساعت خواب راحت ندارم تو خونه دیوانه شدم همش میگه بیرون نریم بالاس میاد تواطاق باهاش بازی کنه جیغ گریه برو فقط میچسبه به من آنقدر حرصم میده ناهار وشامم رو میزنم توخون میخورمهمش گریه نخوربیاپیش من یا بهونه امروز گفتم غذایی درست کنم شاید بخوره شیرنخوره پیتزا درست کردم نخورد گفت همبرگر درست کردم گفت کباب درست کردم گفت کرد می‌خوام دوباره درست کردم توپش کردم گفت برنج بده درست کردم گفت ماکارانی اونم درست کردم لب نزد به هیچکدوم چقدر حرص میخورم بقول دوستم میگه بدبخت هیچکسی تواین دنیامداری اخرسرمیری آسایشگاه نکن نخورد به درک شوهرم قشنگ میخوره عین خیالش نی نمیخوره گریه کنه یه ساعت اصلاانگارنمشنوه همه چی ریخته رومن حتی شب خواب ندارم قرص کلونازپام میخورم بخوابم انقدربلندم می‌کنه برم یخچال شیربیارم دوباره بزارم سرجاش خواب از سرم میپره تاده صبح بیدارم یازده بیدارم بشه تو چه جهنمی هستم یه لحظه با خودش بازی نمیکنه حتی پنج دقیقه بریدم میبینم آخر شب چقدرنفرین کردم خودمو خودشو ودنیارو دوبارخانه بازی بردم انقد مادرای بی وجدان هستن بچه مریضشونو میارن دوبارمریض شد یه هفته اسهاله بریدم خدامرگمو برسون که زندگیتو نخواستم وقتی میبینم بقیه دوستای کسایی که میشناسم چقدراحتن بچه میخوره می‌خوابه با خودش بازی می‌کنه هرمی میبینم میگه خدابهت صبر بده ایکاش برم بغل مادرم راحت بخوابم
مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
سلام دوستان صبح بخیر
من خیلی ناراحتم قلبم داره میترکه دیشب ساعت۹ونیم ارشا خوابید و ۴صبح بیدارشد منم چون دندون درد داشتم دیگه نخوابیدم و رفتیم تو اتاقش بازی کنیم تا۸صبح که پاشدم صبحونه اماده کنم
روزقبلش هم خیلی خستم بود خلاصه پرتقال اب گرفتم و لباس شستم و چندجور صبحونه چیدم ولی ی لقمه هم نخورد از طرفی دستشویی داشت و خودش رو نگه داشته بود هی میگفت بریم هی میگفت نه
دندونمم شدید درد گرفته بود عصبی شده بودم
گفتم پس پاشو بریم بخوابیم اومددنبالم هلش دادم گریه کرد خیلی خیلی ناراحت شدم کلی گریه کردم شاید چیزی نباشه ولی این اواخر خیلی اشکش رو دراوردم خیلی کم تحمل شدم بشدت عصبی اصلا انگار خودم نیستم
بعدازاون هربار ک رفتم سمتش انگار میترسید اولش یجوری نگاه میکرد بعد میومد سمتم خودم حس میکنم ناراحته چون چندبار به شوهرم گفته ک مامانم داد میزنه و مدام بهونه شوهرمومیگیره
حالا اوردمش پارک دلم واسه معصومیتش میسوزه چرااینجوری شدم قبلا هیچی بهش نمیگفتم صبرم بیشتربود میدونم ظهر باز ممکنه عصبی بشم چون مقاومت میکنه نمیخوابه و‌چون خستم کم میارم
خیلی دلم پره خیلی واسش ناراحتم ازخودم خیلی عصبی و‌ناراضی ام