اونقدر حالم بده بقدری گریه کردم که نای نفس کشیدن ندارم همش دوقلوهامو بغل میکنم میبوسم میگم خدایا تو به من نگاه نکن نلشکرم منو با بچه هام امتحان نکن
یکی از دوستام بیست سال بچه دار نمیشد دو سال پیش بعد۱۵بار ای وی اف خدا بهش یه پسر داد مث ماه
چند وقت بود میگفت همش بچه ام مریضه همش خلط داره همش تب میکنه دکترا میگن حساسیته اینم بگم خیلی حساس بود و از هیچی برا بچه اش دریغ نمیکرد
امروز شنیدم آخرین دکتری ک برده گفته چرا اینقد ب بچه انتی بیوتیک دادی بچه رو ضعیف کردی همه رو قطع کن
بچه ام چنان بدنش عفونت کرده که زده به کلیه ها و قلبش و امروز تو بغل مادرش در حالی که تب داشته و برده بیمارستان

اونجا گفتن خانم خیلی دیره دوبار احیا شده و ……
دارم ددیوونه میشم
رفتم بیمارستان دوستم کبود شده بود گریه نمیکرد به معنی کامل کلمه فهمیدم میگن کمرش شکست یعنی چی کمرش خم شده چشماش بیفروغ
انگار اصلا تو این دنیا نیس
خیلی وحشتناکه

۱۹ پاسخ

یا فاطمه زهرا😭😭😭😭خدایا مارو با پاره تنمون امتحان نکن خداااااا😭😢

واقعا خدا هیچ مادری را با بچه امتحان نکنه من حتی برای دشمنم هم نمیخوام انشالله همه بچه‌ها زیر سایه پدر ومادر بزرگ بشن و مادرها خیر بچه‌ها شون را ببینند

وای بمیرم ۱۵ بار ای وی اف جه رنجی چقدر سخت بعدش....
ببخشید علت فوت رو متوجه نشدم
نباید انتی بیوتیک رو قطع میکرد
تقصیر دکتر بود ؟؟

چرا عفونت کرده بود زودتر آزمایش اینا نگرفته بودن بفهمن؟
خدا صبرش بده😔

یا خدا چقدر سخت واقعا حتی شنیدن این خبرها هم دل آدم میشکونه
انشالله خودش بهش صبرشم بده

وای بمیرم ۱۵ بار ای وی اف جه رنجی چقدر سخت بعدش....
ببخشید علت فوت رو متوجه نشدم
نباید انتی بیوتیک رو قطع میکرد
تقصیر دکتر بود ؟؟

یااااا خدا من تو بیمارستان تو ای سی یو بود دخترم دیدم مادرهایی که بچه هاشون تو بغلشون از دست رفته بود واااای چه حسی بود خدا نصیب گرگ بیابون نکنه

خدا صبر بده
شنیدنش آدم داغون میکنه
چرا برسه.......

وای چقد غمگین 😔خدا بهشون صبر بده فقد 😭

واااای خدا ینی چی چرا هیچ دکتری درست نفهمیده درست تشخیص نداده هی خدا

عذر خواهی میکنم کاش نمیذاشتی این پیامو برای امثال من که افسردگی شدید دارم سمه این پیام و شیر خودمو میدم کم میشه شیرم. خدا صبر بده به دل اون مادر اون دیگه آدم نمیشه یه جسم خاکی میشه که بدون روح باید زندگی کنه

یا حضرت عباس حالم بد شد

مامانای خوشگل و مهربونم
نمیخواستم ناراحتتون کنم فقط میخواستم به خودمو خودتون یادآوری کنم که نه پول نه پارتی نه حتی علم نمیتونه جلوی تقدیر رو بگیره
اینهمه دوست من پولداره شوهرش معدن سنگ مرمر داره کلی ادم سرشناس مشهد پارتی شدن بهترین دکترا اومدن بالاسرش حتی پول بلیط داده بود یه دکتر از تهران آورده بود بالا سر پسرش
هیییییییییچ
فقط خدا بچه هامونو بهمون ببخشه
دارم میرم تشییع
خدا برا هیییچ کس نیاره😭

چقدرررررر حالم خرابه شد

شکر خدا خودش بهتر همچیو میدونه

چی بگم نگفتنش بهترهه

الهی هرچه بخاد بگیره نده


به همه بچه سالم خوب بده خدای مهربون

آخی خدابه دلش صبربده خیلی سخته سرم دردگرفت ازشنیدن این خبر😭😭😭

چندماه پیش پسرمو بردم بیمارستان کودکان اوج آنفولانزا بودا تو نوبت دم در ورودی نشسته بودیم که هوای آزاد بهمون بخوره
دیدم یه پسر ۳ ساله انگار خدا نقاشیش کرده بستری بود تو حیاط میچرخوندنش گریه می‌کنه هرچی بابا مامانش میکنن داخل نمیاد
مامانش چشاش گود افتاده بود اومد رد شد گفتم پسرتون خسته شده از بیمارستان
چنان بغضش ترکید گفت ۱۵ روزه بستریه شیمی دارو میشه ۲۰ روزه فهمیدیم سرطان خون داره
چنان حالم بد شد دیگه نتونستم باهاش حرف بزنم فقط اشک ریختم
طفلی مادره می‌گفت توروخدا هروقت بچتو شیر دادی پسرمو دعا کن
یعنی روزی ده بار یادش میفتم اشکم می‌ریزه
خدایا هییییچ مادری رو با جیگرگوشش امتحان نکن

احیا شده چی شد

منم یه پسر ۹ماه رو از دست دادم واقعا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی سخته به قدری سخته که انگار کل دنیا رو ازم گرفتن ـوخداوند یع فرشته ی دیگه تو دامنم گذاشت

واییییییی
مرده ؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
خیلی وقت بود هوس نسکافه کرده بودم
امروز سر شیفت با خودم گفتم به قول مامانم دور از هیاهوی خونه و بچه ها بشینم و با آرامش بخورم...خلاصه همکارم رو فرستادم برا همچون خرید و نشستیم بخورم اما سرم انقد درد داشت بدتر شد....آخر شیفت یه مکسن خوردم تا بریم خونه خوب شم... مامانا این روزا خیلی دغدغو زیاده مامانم کیست چربیش عود کرده بیحاله و درد داره خیلی ناراحتم براش...طفلی خونش هم دم عید موند خونه تکونی نکرده چون همش پیش ما بود الآنم مریضه...چند وقت دیگه مادر شوهرم میاد اما خب کم موند به عبد با این حالش چیکار کنه... تو محل کارم مسئولم هرروز یه حرفی میزنه عوض اینکه بگه روزای آخر کاریش هست بذار اذیتش نکنم.... واقعا بعضیا لیاقت جایگاهشون رو ندارن.....منم مسئول بودم وقتی کسی مشکل داشت باهاش مدارا میکردم نه اذیت!! حیف آدما قدرشناس نیستن.....بچه هامو از یه طرف اذیتن بعد مریضی دخترم همش بی‌قراری می‌کنه گربه می‌کنه بهوپنه میاره قربونش برم 😭پسرمم اکثرا گریه...بعضی وقتا از دستشون عصبی میشم اما بعدش خودم رو سرزنش میکنم...همسرمم امروز صبح سر پکیج که آب گرم نمی‌کرد قرار بود بچه هارو بعد چند وقت ببریم حموم عصبی شد جلو مامانم کلی داد زد سر بچه ها....انقد ناراحتم انقد ذهنم درگیر این مسائل هست که همش میگم چرا....همسرم کلی عوض شده همش عصبانی میشه همش بهم میریزه...اون داد میزد بچه هام گربه میکردن...مامانمم کلی ناراحت بود طفلی هم مریض بود حال نداشت با بچه ها بازی کنه.... 😞شما بودین با این مسائل چجوری خودتون رو آروم میکردین؟