۱۰ پاسخ

آره مثلا یه تایمی اگ با خیال راحت می‌شد بچه رو بفرستم خونه مادربزرگش بخوابم استراحت کنم خیلی خوب می‌شد اما بچم شیر خشک نمیخوره نمیتونم لحظه ای از خودم دورش کنم...یا دلم لک زده برم بازار بگردم اما با بچه سخته...یا باورت نمیشه دلم برای یه حموم درست حسابی لک زده بیشتر وقتا فقط بدنمو آب میکشم با عجله میام بیرون حتی وقت شامپو و شستن موهامو خشک کردنش رو ندارم

نه،سخته اونم با وجود یک پسر بچه شیطون دیگه
ولی با عشق دوسش دارم
و کیف میکنم

آره چرا نشده🥺

منم برای قبل بارداری اصلا فکر نمیکنم چون اون موقع همش تنها بودم روزی میشد صبح تا شب از دلتنگی انقد گریه میکردم چشام پف میکرد شوهرم شب میومد دعوام میکرد بعد دوباره میشستم گریه میکردم ولی الان یادم نمیاد کی گریه کردم وقت نمیکنم وقت بکنم یکم می‌خوابم که انرژی داشته باشم

چقدر منی
منم خسته شدم و میدونم دیگه هیچوقت قرار نیس ب حال خودم باشم

اره شده
من همسرم کم کمک میده بهم، خیلی خسته میشم
نمیتونم زیاد جایی برم
نمیتونم خرید برم درست و حسابی
خلاصه خیلی اذیتم

من اوایل اینجوری بودم فهمیدم از افسردگیه این فکرا میاد سراغم ولی الان حاضر نیستم برکردم ی لحظم عقب و بدون دخترم زندگی برام مرگه😩

آره دلم تنگ میشه خسته میشم اما هیچی نمیتونم بگم چن سریع قضاوت میشم و میگن من بچه مو دوس ندارم از مادر شدنم ناراحتم
خوشحالم عاشقشم اما ی وقتایی دلم راحت بودن میخوام

منم همین حسودارم نمیدونم افسردگیه چیه🥺🥺

وایییییی دقیقا

سوال های مرتبط

مامان Leniya 🧸🤎 مامان Leniya 🧸🤎 ۵ ماهگی