بچه ها سلام
به خاطر اینکه به خیلی هاتون مدیونم و تجربه هاتون کمکم کرد؛ میخوام تجربه سزارینم رو‌بنویسم.....ممکنه بعدا یادم بره....فقط لطفا برای پسر کوچولوم که nicu هست دعا کنید.....

پارت اول
من از ۳۵ هفته و ۵ روز به دنبال ورم دست و پا و کمی صورت بدون هیچ علامت دیگه ای و ازمایشهای نرمال؛ با تشخیص فشارخون بارداری متیل دوپا بهم دادن و گفتن هرچند روز فشارت رو‌چک کن و ازمایش بده و ان اس تی بده......منم دادم....که‌خوب‌بود....ساعت ۳ شب ۲۹ بهمن با گرگرفتگی از خواب پریدم.....فشارم علی رغم دارو ۱۴ بود......نصف قرص خوردم خوابیدم....صبح باز ۱۵ و ۱۶ بود....داروی صبحمم خوردم؛ و فشارام از ۱۴ پایین نیومد.....رفتم زایشگاه سریع.....بستریم کردن و ازمایش های پره اکلامپسی رو فرستادن که خوب بود....ولی با دارو بازم فشارام بالا بود....اینجا دیگه ۳۷ هفته و ۱ روز بودم.....و گفتن باید ختم بدیم.....من رضایت شخصی دادم‌رفتم پیش دکتر خودم عصرش....

۱ پاسخ

ان شالله خوب میشه گلم

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.
مامان ماهی کوچولو مامان ماهی کوچولو ۱ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه زایمانم
من به خاطر فشارخون بالا که تو بارداری داشتم ۴بار بیمارستان بستری شدم تقریبا از ۲۸هفته که هم دکتر زنانم هم دکتر نفرولوژیم میگفتن بچه ۳۰هفته بشه باید ختم بدیم مگر اینکه فشارت بیاد پایین .خلاصه باهزار نذر ونیاز و دارو وبیمارستان ۳۰هفته رو پر کردم ولی فشارهمچنان بالا بود دکترم داروهامو زیاد میکرد هی بیمارستان چند روز چند روز بستری میشدم اینقدر دارو وسرم و آزمایش دادم به اندازه موهای سرم اینقد تو مراقبتای ویژه بودم که دکترم گفت ۳۵ دیگه باید ختم بدیم .ولی من دلم رازی نمیشد تا دو یا۳هفته بود که حالم بد شد و باز بستری شدم و ام ار آی دادم و هزار مدل آزمایش و اینا تا شدم ۳۶ ودکترم واسه چند روز بعدش که۳۷ میشدم دیگه نامه ختم بارداری داد و دیگه اجازه پیشرفت نداد و گفت جون بچه و خودت درخطره.اینقدر من گریه کردم انگار یه تیکه از وجودمو میخواستن بیرون بیارن با اینکه دیگه هیچ جایی تو دستانم واسه آزمایش وسرم نمونده بود تمام دستام کبود حتی تاندون دستمو به جای رگ سوراخ کرده بودن و اینقدر اذیت شدم بازم دلم میخواست دلبرک صورتیم تو شکمم باشه😭
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی من ۱

از اونجایی که از وقتی وارد ماه نهم شدم تمام بدنم شروع کرده بود به خارش شدید و مخصوصا شب موقع خواب کف دست ها و پاهام میخارید پیش دکتر رفتم تو هفته ۳۷ گفت سیتریزین بخور اگه بهتر نشدی آزمایش آنزیم کبد بده ی هفته دارو خوردم هیچ اثری نداشت تا اول هفته ۳۸ رفتم آزمایش دادم جوابشو برای دکتر فرستادم روزی که جواب فرستادم ۳۸ هفته و۶ روز به حساب آن تی بودم به محض اینکه برا دکتر فرستادم سریع گفت بیاذمطب باید ویزیت بشی منم سریع آماده شدم با همسرم رفتیم مطب تا رسیدم دیدم دکتر داره نامه بستری می‌نویسه ی لحظه تمام بدنم استرس گرفت گفت چون آنزیم های کبدیت ریخته بهم برا خودت خطرناکه احتمال اینکه صفرا بترکه خطر داره باید ختم بارداری بدیم حالا ساعت ۷:۳۰ شب بود و گفت تا ۹ شب خودتو برسون بیمارستان منم که نه حمام رفته بودم نه آمادگی داشتم واسه بستری از صبح هم خونه نامرتب ی خورده هم شرایط روحیم ریخته بود بهم ، خلاصه با کلی اصرار گفت نهایتا ۱۰ ونیم بیمارستان باش باید از امشب اولین دوز آمپول فشار ساعت یک شب زده بشه با همسرم رفتیم خونه و فقط ی حمام رفتم و مامانم و بابام اومدن وسایل جمع کردیم رفتیم بیمارستان دنا ساعت ۱۰:۳۰ اونجا بودم ....
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۲ ماهگی
خب خانم ها تجربه زایمانم سزارین

من از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتن دیگه نمیخواد خوب شدی از ۳۴ هفته هم شروع کردم ورزش کردن و پیاده روی روزی نیم ساعت تا اینکه ۳۵ هفته شدم صبح روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم چشام پف کرده بودن رفتم بهداشت فشارم رو گرفتن ۱۴ بود بعد عصری رفتم برا دکترم بهم آزمایش نوشت انجام دادم نشونش دادم رفتم گفت که بستری نامه بستری رو دادن زودی اعزام شدم بیمارستان و من کلی اشک و غصه میخوردم تو زایشگاه بودم هر کاری کردن فشارم کنترل نشد شدم ۳۵ هفته و ۱ روز ختم بارداری دادن ساعت ۴ عصر بود که بهم گفتن از این به بعد چیزی نخور و به شوهرت زنگ بزن بیاد منم با کلی گریه که نکنه بچم بره دستگاه رفتم اتاق عمل خلاصه رفتم اتاق عمل و سوند وصل کردن زیاد درد نداشت بعد آمپول بی حسی رو زدن و شروع کردن به عمل کردن وسط عمل یهویی فشارم‌۱۶ شد زودی اکسیژن وصل کردن و صدای گریه بچه رو شنیدم تو ریکاوری ۲ ساعت بودم و همچنان اکسیژن بهم وصل بود همراهم‌رو صدا درد داشتم ولی قابل تحمل بود منو آوردن تو بخش کلی درد داشتم بهم سرم و شیافت زدن خوب شدم بعد از چند دقیقه بچم رو آوردن اینم تجربه زایمانم من از اول عاشق طبیعی بودم ولی الان میگم خوبه که سزارین رو انتخاب کردم چون با مسکن میتونم‌درد رو تحمل کنم عالیه فقط اینکه وقتی راه میرین واسه اولین بار درد داره ولی بعد از چندتا قدم عالی میشین الان انگار من زایمان نکردم خداروشکر فقط زیادی راه برین من زیادی راه رفتم که بی‌حال نشدم
مامان نیلسا مامان نیلسا ۲ ماهگی
بلاخره منم بعد چند روز وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم
بیستوششم آذر رفتم سونوگرافی متوجه شدم آب دور جنین به ۵ رسید و دکتر سونوگرافیست وزن تقریبی که برای جنین زده بود ۲۵۰۰ با تخمین ۳۰۰ گرم بود
بهم گفت فورا برو پیش دکترت چون آب دور جنین کمه حتما باید بررسی شه
بعد اینکه جواب سونوگرافیو بردم پیش دکترم گفتش دوباره برو سونو از وضعیت جنین مطمئن شو بازم اگه آب دورش کم بود برو بستری شو همونجا رفتم سونو بازم آب دور جنین ۵ بود ولی اینسری وزنش ۲۲۰۰ بود که بهم گفتن وزنش خیلی کمه بهم نامه بستری دادن چون هفته بارداریم کم بود یا باید میرفتم بیمارستان امام علی آمل یا روحانی بابل بخاطر دستگاه Nicu
من اسرارم روی رفتن به امام علی بود ولی دکترم گفت چون شرایطتت سخته حتما برو روحانی
تا کارای بستریم تموم شه بالاخره ساعت ۱۰ شب زایشگاه بیمارستان روحانی بستری شدم بدون همراه و گوشی🥲
آزمایش خون و ادرار ازم گرفتم معاینه کردن که ببینن دهانه رحممم بازه یا کیسه آبم پارست یا نه وقتی دیدن وضعم اوکیه ساعت دوازده و نیم شب فرستادنم بخش که از شانسم رفتم اتاق ایزوله بخش
دو روز کامل سرم تراپی انجام دادم انواع مایعات خوردم آمپول بتامو زدم بعد دو روز رفتم سونوگرافی بیمارستان متوجه شدیم آب دور جنین اضافه نشد که هیچ به ۱ سانت رسیده بود
بیستوهشتم آذر با عجله بردنم زایشگاه برای ختم بارداری تست آمینوشور گرفتن منفی در اومد معاینه انجام دادن دهانه رحمم هیچی باز نبود دردم نداشتم یعنی بدترین وضعیتو برای ختم بارداری داشتم
اونروز فقط بهم سرم وصل کردن و تا فردا صبحش دیگه باهام کاری نداشتن
مامان نینی جون مامان نینی جون روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین من پارت ۲
بچه من در ۳۵ هفته و ۶ روز بریچ بود و‌قراربود دکترم رایگان سزارین کنه.....قرار شد سونوی اخر رو روز ۲۹ بهمن برم.....منم رفتم و پسر گلم سفالیک شده بود و منم دیگه با سونوی سفالیک رفتم مطب دکترم.....و نامه بهم داد....بنده خدا نمیخواست دستمزد بگیره هنوزم....دیگه با اصرار خودم هزینه رو‌پرداخت کردم....و‌رفتم خونه وسایل جمع کردم و نامه‌سزارین اورژانس بهم دادن به دلیل فشارخون بالا....و غیر قابل کنترل....ساعت ۱۱ شب بستری شدم.....بیمارستان دولتی شهرمون....که‌نوسازه و به‌نسبت بیمارستان دولتی من راضی بودم.....قابل قبول بود......رفتار پرسنل هم خدایی خوب بود.....خلاصه من شب ۱۰ و نیم بستری شدم....دوباره ازمایش و فلان.....چون روز ای وی اف بود کل تختای بیمارستان پر بود....و من توی همون اتاق زایشگاه بستری شدم....خوبیش این‌بود تک بودم کسی تا صبح نیومد حال کردم تنهایی.....مامانم و‌همسرم وسایلمو گذاشتن پیشم به اصرار خودم مامانم رفت خونه و من تنها خوابیدم شب.....صبحم اتاق عمل شلوغ بود و چون روز دکترم نبود و‌فقط برای من اومده بود ساعت ۱۲ و‌نیم‌رفتم اتاق عمل.....قبلشم توی اتاق زایشگاه فیلم دیدم که اروم بشم....راستش خیلی استرس داشتم......در این فاصله من از هفته قبلش برای رویان هم هماهنگ کرده بودم.....که ساعت ۱۲ و‌ربع قبل رفتنم یه اتاق عمل اومدن از خودم خون گرفتن و بعد دنیا اومدن پسرم هم از بند ناف خون گرفتن.....هزینه چون نقد دادیم شد ۱۱ میلیون بزای ۳۰ سال نگهداری.....
خب این تا اینجا
مامان حسین مامان حسین ۱ ماهگی
📍تجربه ی من از زردی پسرم
گروه خونی من o+ بود و حسین شد b+, دکترا گفتن گروه خونی o+ از اون دسته هست که اگه فرزند گروه خونیش مثل مادرش نشه زردیش میره بالا و به سختی میاد پایین.
خلاصه ۱روزگی حسین تو بیمارستان آزمایش گرفتن و زردی ۱۵ بود از من جداش کردن بردن بخش نوزادان گفتن ۲شب بمونه. یک شب موند زردیش اومد روی ۱۲ و ما  فردا با رضایت خودمون مرخص کردیم آوردیم تو خونه زیر دستگاه گذاشتیم و با عرقیجات دست و پاهاشو شستیم، حتی در حد ۳،۴ قطره هم دادیم بخوره! فردا عصر رفتیم ازمایش گرفتیم دوباره شده بود ۱۵ و کامل چهره ی حسین زرد شده بود🥲 دکتر گفت فورا ببرین بیمارستان. خلاصه تو بیمارستانم ۴شب بستری شد.هر روز آزمایش می گرفتن یه روز بالا بود یه روز پایین دوباره روز بعد می رفت بالا😐 اصلا یه چیز عجیبی... منم با بخیه های سزارینم واقعا اذیت بودم. خلاصه روز پنجم اومد روی ۸ و گفتن ببرین خونه. ۳ روز بعد که بردیم مطب چک کرد دوباره رفته بود روی ۱۱ و کمی هم چهرش زرد بود🥲 همون روز ختنش کردیم دکتر گفت نگران نباشین با ختنه چند درجه میاد پایین و رفع میشه .کنارش قطره نئوناستر داد و گفت با عرق شاتره و سرخ‌مغز دست و پاهاشو بشورین و مادرم خنکی جات بخوره. (گل ختمی، کاستی، عرق بید و...) منم مثل آب می خوردم. ۳ روز بعد که رفتیم مطب چک کرد و زردیش اومده بود روی ۶. خداروشکر از اون روزم دیگه چهرش زرد نیست. واقعا ختنه معجزه کرد براش...
دکترش میگفت بچه هایی مثل حسین که همون روز اول زردیشون میزنه بالا، اگه فورا ختنه بشن زردیشون خیلی زودتر خوب میشه. الهی که هیچ بچه ای درگیر بیمارستان نشه 🌱🌸