تجربه سزارین پارت اول



امیدوارم تجربه سزارینم به درد کسی نخوره

۱۱ اسفند بعد دو هفته پسرم رفت مدرسه و دوباره مریض شد ، این بار خیلی بی قرار بود و میومد بغلم با وجود ماسک و آب نمک و اسپری بینی ،از ۱۴ اسفند حتی موقع شستن ظرفها باید صندلی میذاشتم پشت سینک ، شب سردردها شروع شد ، نصف شب تب کردم و آخرش ساعت ۳ صبح یه استامینوفن ساده ۵۰۰ خوردم و خوابیدم . ۸ صبح با تهوع بیدار شدم . رفتم درمانگاه تامین اجتماعی گفت باید مستقیم میرفتی بیمارستان ، فقط ان اس تی گرفت و گفت ضربان قلب بچه بالاس.
رفتم بیمارستان رازی قایمشهر که خدمات درمانیه چون زیر ۳۷ هفته بود و بیمارستان تامین اجتماعی بخش ان آی سیو نداره.
تبم ۳۹ درجه بود ، فشارم ۱۴.۵ ، ضربان قلب ۱۴۰ و ضربان قلب بچه بین ۱۷۰ تا ۱۸۰.
سریع توی همون زایشگاه توی اتاق ایزوله بستری کردن ، سرم و آپوتل و آمپول اندانسترون و دمپریدون زدن.
هر ۵ ساعت مجبور بودن سرم و آپوتل بزنن تا تبم بیاد پایین ، فشارم همچنان بالا بود ، آزمایش گرفتن دیدن دفع پروتئین دارم ، دوباره عصر آزمایش دفع پروتیین رو تکرار کردن ، اون وسط مرتب آزمایشهای دیگه میگرفتن ، دستگاه ان اس تی کنار تختم بود و منظم ضربان قلب بچه رو مانیتور میکردن.
شب دکتر اومد گفت مسمومیت بارداری گرفتی ولی چون تبت کنترل نمیشه میترسم‌ببرمت اتاق عمل.

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.
مامان توکل مامان توکل روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت دوم

شبها بهم شیاف دیکلوفناک میدادن ،روزها چندین بار آپوتل میزدن ، هرروز اندانسترون و دمپریدون، روزی ۵ تا سرم میزدن.
دکتر عفونی هم اومد معاینه کرد و تامی فلو داد.
همچنان تبم بالا بود ،فشار خونم بالا بود ، بالا میاوردم. ضربان قلب بچه هم خوب نبود.
پنجشبه موقع خواب حالم خوب نبود ، ولی مامای شیفت میگفت تلقین نکن برو بخواب.
۷ صبح جمعه شیفت جدید که اومد گفتم‌میخوام برم خونه ، شوهرم اومده بود براش تعریف کرد شب قبل چه اتفاقی افتاده. ماما شیفت جدید مرتب بالای سرم بود و دوتا سرم و آمپول زد و ول کن دستگاه ان اس تی نبود. یه دفعه دیدم سر و کله دکتر پیدا شد ، ماما میگفت حرکات بچه براش عجیبه ، شبیه سکسکه س ولی سکسکه نیست ، دکتر گفت نترس چیزی بنام حرکت بد بچه نداریم . دکتر رفت ولی ماما ول کن نبود ، حتی موقع تحویل شیفت رفت پامای شیفت جدید رو آورد گذاشت بالای سرم ، اونها هم مرتب چشمشون به دستگاه ان اس تی بود و دستشون روی شکمم.
منم نگران شدم ، میخواستم خواهش،کنم اجازه بدن دکتر خودم عکس نوارها رو ببینه ولی یهو ماما اصلی شیفت اومد و گفت ما به وضعیت بچه مشکوکیم از دکتر خواستیم بیاد ، سریع آماده ت میکنیم میبریم اتاق عمل ، حتی صبر نکردن شوهرم برسه و بدون رضایتنامه بردن اتاق عمل
مامان مهرسام مامان مهرسام روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان
سلام مامانا خواستم تجربه زایمانم رو بزارم براتون...
من جمعه ۳ اسفند با توجه به اینکه تعداد حرکات جنین کم شده بود رفتم بیمارستان و بستریم کردن که آمپول فشار بزنن بهم چون با وجود اون همه ورزش و پیاده روی و شیاف گل مغربی و رابطه بدون جلوگیری که و تحرکی که داشتم دهانه رحمم یک سانت باز شده بود و دکتر بهم ختم حاملگی داد و قرار شد آمپول فشار بهم بزنن من اصلا درد نداشتم و آماده شدم روی تخت و دکتر آمپول فشار رو وارد سرما کرد ۱۰ دقیقه نگذشته بود که زیر دلم داشت میترکید از درد که ضربان قلب جنین ضعیف شد و دکتر اومد بالا سرم و سرم قندی بهم زد و اکسیژن که ضربان قلبش برگشت و گفتن باید سزارین اورژانسی بشی سوند و بهم وصل کردن و به دکتر ربیعی زنگ زدن و دکتر یک ربع خودشو رسوند بیمارستان البته اینم بگم که دکتر با دیدن ان اس تی ابتدایی که توی روبیکا براش فرستادن گفت که ۷۰ درصد احتمال سزارین هست...
و در ساعت ۱۸:۵۵ دقیقه پسر من در بیمارستان بوعلی به دنیا اومد 😍
مامان گندم و کیا مامان گندم و کیا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 👶🏻
سلام
من روز چهارشنبه صبح ساعت 7رفتم دکتر برا چکاپ
چون دکترم رقایی بود و اون رفته بود سفر منو فرستادن پیش دکتر انصاری متاسفانه خیلی عجوله
خلاصه نوبتم شد رفتم تو اتاق گفت چند هفته‌ای و تا گفتم 36و 4روز گفت بخاب تا سونو کنم فقط دستگاه گذاشت گفت ضربان قلب پایینه
باید بری مهرگان
گفتم بچم هنوز وزن نداره یهو منو زایمان نکنید گفت نترس وزنش خوبه تو فقط این برگه رو بده به زایشگاه تا من برسم یه ان اس تی بده منم چند دیقه دیگه پیشتم
خلاصه ما هم گفتیم خب یه ان اس تی ساده ست میرم بعدم میرم خونه
زایشگاه گفت این نامه بستریه و ازم یه ان اس تی گرفتن و سرم و تشکیلات و کارامو کردن
من تعجب کرده بودم
تو فکر دخترم بودم همش، باز خداروشکر خواهرشوهرم شب قبلش اومده بود پیشمون
دیگه من تا دیدم بستریم کردن رویان و فیلمبردار و عکاس و هماهنگ کردم چون رویان دیر اومد منو نگه داشتن تو اتاق عمل
رویان اومد و منو بردن تو اتاق و بیهوش کردن
بعد ضربان قلبم خیلی بالا بود و اکسیژنم پایین بود نگهم داشتن تو ریکاوری تا بهوش اومدم بردنم بالا بچه رو اوردن تحول دادن خیلی کوچولو بود وزنش2600بود و چون زود بدنیا اومد یکمم رفت دستگاه و من واقعا اگه الکی سزارینم کرده باشه نمیبخشم چون بچه تو دوهفته کلی زمام داره برا بزرگ شدن و وزنگرفتن
خیلی ناراحتم که دکتر خودم نبود اما خداروشکر بچم سالمه