۵ پاسخ

تولدت هزاران بار مبارک

اصلا اشکال نداره خودتو عذاب نده واقعا نباید ناراحت بشی انقدر مشغله های زندگی زیاد شده طبیعیه ادم فراموش میکنه
همسر منم تا من سالگرد عقد و عروسیمونو جشن نگیرم خودش اصلا یادش نمیمونه
اصلا هم اهمیت نمیدم که یادش نمیمونه کلا رو حافظه ی مردا نباید حساب کرد

خوب شد گفتی وگرنه تا صبح حالت بدتر میشد اینجوری یادش انداختی بهت تبریک گفت
دیگه کش نده و خوشحال باش برا خودت کیک بپز به خودت برس عکس بگیر
کلا در بند اینجور مسايل نباش 🥰😊

کاش نگفتی بودی میداستی دوسه روز بعد میگفتی

تولدت مبارک
همیشه حال دلت خوب لبت خندون
در کنار خانواده آرزوهای قشنگت خاطره بشن
تولدت پر تکرار
عاقبت به خیر شدنت
خواهر قشنگم

خوب کردی گفتی عزیزم حق داشتی اون یادش رفته شما چرا تحقیر شدی
.راستی تولدتون هم مبارک 😍😍

کاش نگفته بودی اصلا….

سوال های مرتبط

مامان گل پسری مامان گل پسری ۳ سالگی
اینکه ترس و استرس خیلی شدیدی دارم برای بچه‌ی بعدی طبیعیه ؟ شماهم مثل من مادرین بچه خیلی دوست دارم ولی نمیدونم چرا اصلا نمیتونم بهش فکر کنم دلشوره دارم حس میکنم همه چی یادم رفته و هیچ کاری بلد نیستم و اینکه نه‌ماه میخام باوجود یه بچه ی دیگه باردار باشم حس میکنم خیلی چیز عجیبیه و حس ضعف و تنهایی میکنم . نمیتونم از حسم بگم ولی من برای پسرم اونقد ذوق و شوق داشتم سر یکماه نشده از عروسیمون آمادگی کامل داشتم و فوری باردار شدم از ته دل بودم اونقد با شوق لباس بخر سیسمونی بخر اونقد تحقیق میکردم کل بارداریم میدونستم چی بخورم چی نخورم ازین دکتر ب اون دکتر کلی به خودم می‌رسیدم همه چی عااالی گذشت با وجود تموم سختی هاش چون واقعا بارداری سختی داشتم ماه آخر کهیر زد کل بدنم تو گرما حساسیت ب جفت داشتم چهار ماه اول شبیه معتادا بودم اونقد ک حالم بهم میخورد و بد بودم گوارشم خیلی بهم ریخته بود خیلی اذیت شدم واقعا از همه نظر . حتی اصلا نفهمیدم چجوری بچمو بزرگ کردم خیلی تنها بودم از اول و باسختی بزرگش کردم اونقد لیست غذاهاشو‌ می‌نوشتم و با ذوق درست میکردم ولی بخدا الان حس میکنم بلد نیستم هیچ کاری هیچی یادم نمیاد از اون دوران . شوهرم تا اسم بچه دیگ میاره واقعا کلافه میشم اصلا فکر میکنم نمیتونم دیگه ، شماعایی ک تجربه دارین بیان بگین واقعا چیکار کنم ک بتونم یروزی باهاش کنار بیام و بخام