۴ پاسخ

چه استرسی🥺

از همه چیز بدتر همین استرسه

خببب بقیشم بگووو

باقیشم بزار مامان ارشا

سوال های مرتبط

مامان ارشا مامان ارشا روزهای ابتدایی تولد
رفتیم طبقه ۵ زایشگاه گفتن همراه نمیزاریم همسر بیاد قایمکی رفتیم تو😂 تا شوهرم بیاد رفتم داخل زایشگاه دیدم همکار دکترم اونجاست گفت سزارینی گفتم اره گفت مدارک بده برو لباس بپوشونم لباس داد فشارم گرفت شکمم نگاه کرد اوکی بود باز ژیلت کشید برام گفت محض اطمینان دیدم شوهرم اومد تو مدارک داد گفتن بچه اول چی بوده گفت طبیعی گفت سونو اخرم طبیعی ک زنت چرا گفت سزارین😐موندم چی بگم دکتر سپرده بود نگی😂گفتم ک نگفتم سزارینم گفت پس همکارم چی میگه همکارشم موند چی بگه😐گفت پرسیدم بچه اولت چیه گفت سزارین منم گفتم من متوجه حرفت نشدم😂 خرتو خرشد بدجور چون دیراومدم دکتر حای من یکی دیگه عمل کرده بود رفته بود هی زنگ میزنن دکتر بیاد تکلیفمو روشن کنه نمیاد😂😐اخر منو بردن معاینه کردن گفتن بازم ک نیستی اقا پرونده تشکیل نده بستری نیست باز لباس عمل دراوردن از تنم فشارمو گرفت گفت چرا پایینه کفتم ناشتام کفت صایقه فشار نداری گقتم ن همیشه پایینه گقت برو براچی اومدی گقتم دکتر گفت امروز بیام. گفت طبعی یا سزارین گقتم نمیدونم بیین نامه چی زده😂😂گفت نامه زده بستری هیچی نزده😐😂گفتم با دکتر حرف بزنید
مامان مهدیار مامان مهدیار ۲ ماهگی
پارت سه
بعدش رفتیم بیمارستان دیگه سونو رو نگاه کردن
گفتم واسه چی اومده این که مشکل نداره
گفتم بابا دکترم اینجوری گفته بهم گفتن این خوبه هر موقع رسید به زیر ۵ سانت بیا بستریت میکنیم
ان اس تی گرفتن و تست آمینوشور گفتن نشتی هم نداری نمیدونم حالا از چی بود که آبش کم شده بود
البته من شیاف و آمپول هم زیاد استفاده کردم شاید هم بخاطر اونا بود
دیگه مرخصی کردن سونو نوشتن گفته یه هفته دیگه بیا
۲۴ آذر رفتم دوباره سونو دادم 🤔شده بود ۰آبش دکتر سونو گفت باید سریع بری بیمارستان
من چون بچه حرکتش زیاد بود گفتم بهش بچم حرکت زیاد داره مگه آبش کم شه نباید حرکتش هم کم بشه😏گفت نه اتفاقا برعکسه بچه بیشتر تکون میخوره
دیگه رفتم بیمارستان به شوهرم هم زنگ زدم گفتم اینجوری گفتن بهم بنده خدا گفت تو برو منم خودمو میرسونم
رفتم اونجا باز بهم گفتن نه لین مشکل نداره و اینا
هر چی بهشون میگم بابا بهم گفتن باید بستری شی
دیگه آخر فرستادم پیش متخصص توی خود بیمارستان اون گفت که نه درسته به صفر رسیده ختم بارداری داد و نامه داد بردم زایشگاه
مامان حورا سادات مامان حورا سادات ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین

پارت یک

من چون سزارین اختیاری میخواستم و بچه اولم بود دکترم گفت الان دیگه سز اول و سخت قبول میکنن و من نمیتونم نامه بدم، باید قبل بیمارستان بری سونو که برات دلیل فیک بزنن تا بیمارستان قبول کنه
اول قرار بر جمعه بود بعد گفتم تا جمعه۴۰ هفتم کامل میشه ممکنه درد بیاد سراغم یا کیسه ابم پاره بشه یا هرچی
به دکتر گفتم زودتر بندازه دکترمم گفت سه شنبه شب( حالا چرا شب؟)
چون سونوگرافیا دیگه باز نیستن و فقط اونجایی که هماهنگ کرده از قبل تا اونموقع شب بازه و بیمارستان جای دیگه ما رو نمیفرسته😅
خلاصه که رفتیم سونو گفت یه چیز شیرین بخور، دکتر گفته بود نخوری هیچی الکی بگو خوردم
رفتم دراز کشیدم دو سوته سونو رو انجام داد و تو برگه زد وضعیت جنین عرضی و کم شدن مایع دور بچه( دلیل فیک)
خلاصه که ما رفتیم بیمارستان با کلی سلام صلوات و استرس
منو فرستادن زایشگاه
یعنی از فضای زایشگاه نگم که وهم اور بود خیلییی🥲خلوت بود و همه ماماها هیکلی و جدی
بعد من نامه رو دادم گفتم از صبح تکون نخورده( به الکی) دستشو گذاشت رو شکمم گفت الان که خوبه😉( کلک زد)گفتم نه🫠
گفت برو‌رو تخت شلوار شورتت و دربیار😑اون‌لحظه داشتم سکته میکردم از ترس.یهو‌ سونوم و نشون دادم گفتم تازه سونو رفتم