زایمان طبیعی پارت چهارم...
هی میگفتن محکم زور بده
پر قدرت
عمیق
نمیتونستم، دیگه جونی تو تنم نمونده بود
داشتم از درد میمردم
فک میکردم الاناست که کمرم از وسط نصف شه
کمرم خورد شه
یه ساعت و نیم سر بچم مونده بود تو کانال زایمان
دکتر به همسرم گفت بیا سر دخترتو ببین، معلومه
نمیتونستم ، سختم بود
خیلی سخت
زایمان طبیعی رو تا این حد وحشتناک در نظر نگرفته بودم
زور میزدم همش، دوتا از ماما ها شکممو از بالا فشار میدادن،  در واقع بچه رو هُل میدادن بیرون
منم انقد زور زدم انقد زور زدم ، انقد جیغ میزدم که آخر سر بریدن و بچه رو در آوردن.
دیگه تموم شد....
همه ی دردام تموم شد، همه ی دردام با به دنیا اومدن پاره ی تنم ، از تنم خارج شد

شاید باورتون نشه ولی هیچ دردی نداشتم، احساس سبکی میکردم
درد زایمان طبیعی فقط واسه ی باز شدن دهانه ی رحمه
دکتر گفت یه کوچولو هم زور بزن تا جفتت رو در بیارم
یه زور کوچولو زدم و جفت رو در آورد و من پرواز کردم به آسمون خدا از این حس سبکی.
اون لحظه ای که دخترمو از شکمم در آوردن و گذاشتن رو سینه ی چپم ، فراموش شدنی نیس
و من دیدمش، ۹ ماه انتظار تموم شد
سفر ۹ ماهه مون با تموم سختی ها و شیرینی هاش به پایان رسید و آغازی جدید شروع شد

برای بار دوم عاشق شدم
عاشق ثمره ی عشقمون
با اون چشای بزرگش زل زده بود بهم و من افتخار کردم به خودم و دخترم که تونستیم از پسش بربیایم
دنیام زیر و رو شد با دیدنش
خیلی حس خوبی داشت ، خیلی زیاد
انگار رو ابرا بودم
انگار واقعی نبود، انگار وسط خواب شیرین بودم
خدارو شکر کردم که معجزه شو هر چند دیر، هر چند با کلی درد و اشک ، ولی بالاخره فرستاد

۴ پاسخ

منم زایمان کردم ولی ب جلو زور میزدم ن پشت مدفوع نکردم شکمم خالی بود خداروشکر

وااای چ زیبا گفتی حس قشنگتو..مبارکت باشه

😍😍😍😍😍😍😍

مبارک باشه گلم

سوال های مرتبط

مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۶

درباره دستش جلو تر توضیح میدم از‌ روند زایمان بگم فعلا
همین که دخترم گریه کرد
دکتر کمم و فشار داد و به زور جفت و خارج کرد
دکتر شروع کرد به بخیه زدن دیگه
موقعه به دنیا اومدن صدای قیچی و شنیدم که پرینه رو قیچی کرد ولی متوجه نشدم
یه آمپول دیگه زد که سر بودم سر قبلی اونم متوجه نشدم
یه بیست دقیقه طول کشید بخیه…
گفتن دو ساعت باید توی ریکاوری باشی و همسرم و صدا زد که بیاد پیشم…
همون لحظه ای که به بچه به دنیا اومد اینقدر راحت شده بودم و حس خوبی داشتم، احساس خیلییی قوی بودن میکردم با اینکه موقعه خروج بچه حس میکردم یه تریلی افتاده روم و نمیتونم بیرون بیام از زیرش…
با اینکه میگفتم من غلط کنم دیگه حتی پیش شوهرم بخوابم که حامله شم
بازم حاضر بودم انجامش بدم
همین که دردت تموم میشه و بعد اون همه درد یهو آروم میشی همشو فراموش میکنی،،،
کل سختیش اون نیم ساعته که بچه خارج میشه
که اگر زور خوب هم بزنی شاید زود تر تموم شه…
همسرم اومد پیشم و دوساعتی کنارم بود بعدش با پای خودم بلند شدم و رفتم دستشویی حجم زیادی خون ازم خارج شد و پرستار برام شورت و پد پوشید و بعد بردنم بخش
بجز احساس ضعف هیچ دردی نداشتم حتی جای بخیه هم درد نمیکرد
فکر میکردم الان سر شدم و بعدش درد میگیره ولی اینجوری نبود خداروشکر
مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۸

دست دخترمو میگفتن از هر ۱۰۰۰ بچه دو نفر اینجوری میشه
پس چیزی نیست که بخاطرش بپرسید چون توی سزارین هم بخاطر وزن ممکنه پیش بیاد وزن دخترمم خیلی بالا نبود ۳۸۰۰ بود ولی در کل نگران نباشید

زایمان طبیعی درسته سخته ولی همین که بچه میاد به معنی واقعی تموم میشه همه چیز و سر پای خودتی راحت به بچه شیر میدی…

تجربه من اینو میگه که اصلا دکتر براتون مهم نباشه
من این همه پول دکتر دادم دکترم موقعه زور زدن سرش تو گوشی بود تا سر بچه بیاد اون موقعه بیاد بچه رو در بیاره
تجربه من میگه مامای خوب بگیرید یه پنچ شیش تومن هم بهش بدید و‌ یه بیمارستان دولتی معمولی برید…

حتمااا آبمیوه طبیعی و کیک و اینا ببرید و سوپ هم تونستید با خودتون ببرید که ضعف میکنید خیلی اینا خوبن بخورید…

من از زایمان طبیعی فارغ هر هرچی تجربه خوبی داشتم و دوباره حاضر هستم انجامش بدم با اینکه میدونم چقدر سخته…

ممنون میشم نظرتون و درباره توضیحاتم بگید❤️
آرزوی زایمان خوبی براتون دارم در پناه خدا...
مامان Karen 👶🏻🩵 مامان Karen 👶🏻🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۶
پرستاره اومد کمکم کنه که راه برم اول سوند رو باز کرد و بعد با سختی از رو تخت اومدم پایین به شدت بخیه هام میسوخت
به زور چند قدم برداشتم و حس میکردم دستشویی دارم رفتم تو توالت نشستم اما گلاب به روتون دستشوییم نمیومد
از درد زیاد نمیتونستم از رو توالت پاشم به زور پاشدم در رو که باز کردم فشارم افتاد داشتم میلرزیدم آبجیم دستمو گرفت رفتم رو تخت که چشمتون روز بد نبینه حالت تهوع گرفتم
اون لحظه بدترین قسمتش بود هی اوق میزدم و با هر اوقی که میزدم حس میکردم بخیه هام داره پاره پاره میشه گریه میکردم و به آبجیم میگفتم بگو پرستار بیاد درد دارم الان بخیه هام پاره میشه بگو بیاد یه کاری کنه..
رو تخت دراز کشوندنم حالت تهوعم رفت خداروشکر اما از ترس اینکه دوباره تهوع نگیرم هیچی نمیخوردم
پرستاره میگفت واسه اینکه نفخت خوب بشه راه چاره ش راه رفتنه که من اصلا با اون وضعی که پیش اومد نمیتونستم راه برم
اون شب تا صبح درد کشیدم و تنها چیزی که باعث میشد دردا رو تحمل کنم پسرم بود که ساکت و آروم کنارم خوابیده بود حتی یه ثانیه هم گریه نکرد و باخودم میگم خداروشکر با اون شرایط حداقل بچم آروم بود..
صبح دوباره پاشدم برم دستشویی که دوباره همون اوضاع دیشب پیش اومد و با گریه میگفتم کاش سزارین نمیشدم کاش همون طبیعی دنیا میاوردم بچمو..
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان دیاکو💙 مامان دیاکو💙 ۱ ماهگی
یه چیزی که من کفش کردم😂 و خواستم باهاتون درمیون بزارم اینه که من وقتی حامله بودم خیلی روحیم ضعیف شده بود و با این که زایمان اولم هم طبیعی بود اما همش به خودم تلقین میکردم که من نمیتونم و بیشتر شبا گریه میکردم از این که من نمیتونم درد طبیعی رو تحمل کنم ،خواستم برم سزارین اختیاری اما خانوادم نزاشتن و بنظرشون سزارین وحشتناک بود 😕درحالی که من حسرت اونایی که سزمیشدن و می‌خوردم همش میگفتم خوشبحالشون که درد طبیعی نمیکشن 🥺وقتی تازه دردام شروع شده بود من وحشت کرده بودم و همش گریه میکردم چون میدونستم این دردا قراره چندین برابرشه و آخرم هم روحیه ی ضعیفم کار خودشو کرد و طبیعی نتونستم و سز اجباری شدم ،وقتی زایمان کردم همسایمون که دوتا بچه طبیعی آورده و الان بازم حامله بود اومد و حالشو برام گفت درست مثل من بود همش میگفت طبیعی نمیتونم به دردا فک میکنم وحشت میکنم و...دیروز رفته طبیعی نتو نسته اونم سز اجباری کردن،خواستم بگم اونایی که می‌خوان طبیعی زایمان کنن خیلی باید روی خودتون کار کنید چون زایمان طبیعی روحیه ی خیلی بالایی میخواد
مامان محدثه و سبحان مامان محدثه و سبحان ۳ ماهگی
پارت سوم

ساعت دو نیم بود که ماما گفت هشت سانت شدی
همسرم تماس گرفته بود و داشتیم صحبت می‌کردیم از ماما پرسیدم گفت چهل دقیقه دیگ بچه بدنیا میاد
ومن خوشحال که ازین وضعیت خلاص میشم
،منتها هرچی می‌گذشت دهانه رحمم بازتر نمیشد ساعت سه بود که ماما همراهم با همسرم صحبت میکرد و هماهنگ کرد همسرم بیاد پیشم
همسری ک اومد خیلی خوب بود انگار استرسم رفت یجور دلگرمی بود برام
من به ماما گفته بودم بخیه نخورم زایمان اول برام خیلی زیاد بود و اذیت شدم
بخاطر همین ماما بچه رو فشار نمیدادن که بیاد بیرون روند طبیعی شو طی کرد
درد زایمان هیچ نداشتم
و فقط پاهای بچم بسمت دنده هام بود خیلی اذیت میشدم و فشاری ک میورد درد میکرد
خلاصه ساعت ۵:۳۰بچم بدنیا اومد گذاشتن رو سینم ...
نمیدونم چرا بدون اینکه بخام فقط گریه میکردم
همسرمم پیشم بود .
و کلا دو تا بخیه خوردم از بیرون
چندتا هم از داخل که ماما بهم نگفت .
ولی در کل زایمان خیلی خوبی بود ،اگه ترس از طبیعی دارید و شرایط سزارینم ندارید حتما اپیدورال و انتخاب کنید ،هزینش‌ اصلا سنگین نیست .
بیمارستانی که من بودم میگفتن میتونم از طرح رایگان استفاده کنم .ولی بیمه داشتم از همون بیمه استفاده کردم .
امیدوارم براتون مفید باشه.اینم از تجربیات من ،😍❣️