تجربه سزارین قسمت ۳
چشمامو باز کردم توی ریکاوری .همه چیز خوب بود. دردی حس نمی‌کردم و پاهام کامل سنگین بود . ساعت تقریبا دوازده بود .(پسرم ۱۰:۵۵ به دنیا اومده بود )
گفتن کی پمپ درد میخواد من از اونجایی که شنیده بودم درد سزارین با شیاف قابل تحمله اولش گفتم نمی‌خوام
کم کم دیدم دردهام شروع شد و نگران شدم گفتم منم پمپ درد می‌خوام . چیزی نگذشت یه نفر اومد گفت باید رحمتو ماساژ بدم و شکممو محکم فشار داد و نمیتونم بگم چقدر درد داشت و بعد از اون ماساژ دردم خیلی شدیدتر شد و فقط ناله میکردم
از شدت درد خودمو سفت گرفته بودم کل بدنمو منقبض گرفته بودم.افتاده بودم روی لرز شدید و فکر میکردم طبیعیه و از درد و ترس هست ولی وقتی بهشون گفتم سرعت سرمم رو کمتر کردن و شاید هم آمپولی چیزی زدن نمیدونم هرچی بود لرزم بهتر شد.
کم کم پام رو میتونستم تکون بدم و باید منتقل میکردن بخش
ولی بخش شلوغ بود و اتاق خالی نبود باید منتظر میموندیم تا اونا مرخص بشن
پمپ دردمو وصل کردن و گفتن هر بار بعد از ماساژ رحم دکمه رو فشار بدیم .
یه بار دیگه هم اومدن ماساژ رحمی دادن این بار هم بدتر از قبل درد گرفت هر بار یکی بهم نزدیک می‌شد میترسیدم که بیاد و شکممو فشار بده🤦
بی حسی کامل رفته بود و درد شدیدی داشتم
تقریبا ساعت سه شده بود
پمپ درد و سرم و دستگاه ها رو جدا کردن تا آماده باشیم بیان ما رو ببرن.
از اونجایی که پمپ درد رو جدا کرده بودن و تا اومدن منو ببرن حدودا نیم ساعتی طول کشید خیلییی دردم زیاد شده بود و فقط اشک میریختم از درد و ناله میکردم.
از اتاق عمل که اوردنم بیرون همه خانواده اومدن دورم .شوهرم عکس آراد رو نشونم داد داشتم از درد اشک میریختم ولی تا چشمم به لپ هاش افتاد خندم گرفت و دلم درد گرفت فهمیدم نمیتونم بخندم...

۶ پاسخ

عزیزم....🥹😍
اشکمو کامل درآوردی دختر😭
عزیزم مامان شدن خیلی سختی داره حالا چه طبیعی زایمان کنی و چه سزارین
و دیگه بعد از این دیگه واقعا مال خودت نیستی فقط و فقط به فکر گل پسرت هستی❤️
عزیزم خوشحالم که خودت و آراد جون سلامتید🥰

چقد ماساژ شکمیت دادن، من که اصلا متوجه نشدم توی اتاق عمل ماساژ شکمی دادن تموم شد، و اینکه شب که شد باز دکترم اومد بالا سرم ،بنظرم سختی بخاطر عجله دکترت بوده

عزیزم خیلی اذیت شدی دیگه

چقد من از این ماساژ شکمی میترسم.

چرا من استرس گرفتم 😭😭

ای جانم عزیزم چقدر درد کشیدی🥺🥺
چرا وقتی بی حس بودی ماساژ شکمی ندادن؟

سوال های مرتبط

مامان مهنا مامان مهنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان آراد💙 مامان آراد💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین قسمت ۴
تختمو که حرکت میدادن روی هر دست اندازی می‌رفت شدیدتر میشد دردم.
اوردنم تو بخش و تخت رو گذاشتن کنار تخت بخش گفتن آروم آروم برو رو تخت بغلی
که حقیقتا کار خیلی سختی بود 🥴
بالاخره یه نفر اومد و برام شیاف گذاشت.شاید اگه زودتر از ریکاوری به بخش منتقل شده بودم و زودتر شیاف می‌گرفتم اینقدر درد نمیکشیدم.
مجددا یه نفر اومد برای ماساژ رحم
ول کن ماجرا نبودن 😩
وسط این داستان ها و درد شدیدی که داشتم
یه نفر اومد گفت بچه رو شیربده
حالا مگه من شیر داشتم...
سینه های منو گرفت تو دست و شروع کرد به ماساژ محکم و جونم اومد بالا خیلی دردم گرفت فقط هرچیزی دم دستم بود رو چنگ میزدم از درد. از طرفی چون خودمو سفت گرفته بودم به خاطر درد سینه هام درد بخیه هام هم بیشتر اذیت میکرد.
حدود ساعت شش عصر دردم آرومتر شده بود
در حد چرت های پنج یا ده دقیقه ای خوابیدم
حسابی گرسنه بودم و تو اون وضعیت درد و گرسنگی مامانم اینا بیخیال سینه های من نمیشدن و هی ماساژ میدادن تا شیر بیاد و خیلی درد می‌گرفت . البته نه به شدت بار اول.
آراد سینمو نمی‌گرفت و با قاشق قطره قطره آغوز جمع میکردن بهش میدادن
حدود ساعت هشت و نیم اجازه دادن مایعات خوردم
و ساعت ده و نیم سوند رو ازم جدا کردن و بهم گفتن پاشو راه برو
از حالت خوابیده که نشستم خیلی سرم سنگین بود و خیلی درد داشتم . یه نفر اومد کمکم کرد راه رفتم .
بهم گفته بودن سخت ترین قسمت سزارین همون قسمت راه رفتن هست
ولی من اینقدر بعد از عمل درد کشیده بودم که این درد در مقابلش هیچ بود .
اینم از تجربه ی سزارین من.
مامان دنیز مامان دنیز ۲ ماهگی
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان نینی جون مامان نینی جون روزهای ابتدایی تولد
مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 ۷ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین
چشام باز کردم فقط گفتم بچم کو گفتن بچتم اینجاس نگران نباش
گفتم سالمه گفتن اره که سالمه
و به هوش که اومدم درد رو حس میکردم ولی خب قابل تحمل بود
سریع انتقالم دادن به یه تخت دیگه و بردنم بیرون
بعد دیدم به شوهرم گفتن بیا کمک بزاریمش رو این تخت گذاشتن
و بردنم اتاق خودم
گیج گیج بودم به شوهرم میگفتم دیدیش ؟ سالمه ؟ خوشکله ؟
گفت ارههه خیلی خوشکله سالمه حالشم خوبه
فقط من با اینکه بی هوشم بودم بازم سرمو تکون ندادم تا ۶ ساعت
برا دیدن بچمم گفتم عکس بگیرید نشونم بدید
گریه میکرد انگار قلبم از شوق بودنش هزار تیکه میشد اشک میریختم براش
خلاصه اومدن سرم فشار وصل کردن برا جمع شدن رحم که دردا پریودی شدید منو گرفت میشد تحمل کرد ولی خب شدید بود
دیگه گفتم درد دارم برام امپول مسکن ریختن توسرم یکم بهتر شدم
اومدن ماساژ رحمی بدن گفتم نمیخوام میترسم گفت نترس اروم برات انجام میدم چهارپنج بار فشار داد که بخاطر بخیه هام خیلی درد داشت ولی بازم قابل تحمل بود ( حس سوند خیلی بدتر ماساژ رحمی بود)
خلاصه اینام تموم شد رفتیم سراغ اولین راه رفتن بعد عمل ....
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین۴
حس پاهام داشت بر میگشت ، درد هم داشتم که اولاش قابل تحمل بود ولی کم کم زیاد و زیادتر میشد ، یه پرستار آقا کنارم بود خیلی خوش اخلاق بود اومد و پمپ درد رو بهم وصل کرد که پمپ درد خیلی خیلی تاثیر داشت ، بهترین کار همین بود که پمپ درد گرفتم
بعدش هم بردنم توی بخش که مامانم اونجا بود خیلی دلگرمی بود برام ، دخترمم که دیدم کل دردام یادم رفت ❤️ نمیگم درد نداره سزارین هم درد داره و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین هردو سخته
فشاری که به شکمم وارد کرد پرستار برای خونریزی چون پاهام و دلم حس داشت خیلی خیلی دردم گرفت و اذیت شدم و جیغ میزدم خیلییی درد داشت دستش رو محکم گرفته بودم اما خب بندع خدا مجبور بود فشار بده بخاطر خودم که بهتر بشم ، یبار یع پرستار دیگه اومد که اون خیلی بداخلاق بود اونم یبار فشار داد و رفت خلاصه این فشار بعد زایمان سزارین ادم مرگ رو به چشم میبینه خیلی وحشتناکه
😐❤️ سرم هایی که میزنن بهت هم خیلی خواب آوره و کلا آدم گیجه گیجه که باعث میشه باز دردت یادت بره
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۹ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان پرنسا مامان پرنسا ۱۱ ماهگی
سلام من شنبه سزارین شدم بیمارستان قمر
میخواستم تجربه زایمانم رو بگم
من برای تشکیل پرونده رفته بودم که دکترم تماس گرفت گفت همون لحظه بستری بشم برای زایمان اولش خیلی استرس داشتم کارامو انجام نداده بودم و خیلی هنگ بودم ساعت ۱۲ و نیم ظهر رفتم اتاق عمل و یک و ده دقیقه بچه به دنیا اومد رسیدگیشون خیلی عالی بود واقعا پرسنل خیلی خوش اخلاق و مهربونی داشتن من اتاق خصوصی و پمپ درد هم گرفتم تنها چیزی که خیلی درد داشت اولین باری که دست و پاهامو روی تخت تکون دادن و دو بار هم شکمم رو فشار دادن که واقعا درد داشت من آستانه دردمم پایینه واقعا دردم شدید بود ساعت های یک شبم اومدن خودشون رام بردن که پمپ دردم تموم شده بود و دردم زیاد بود برام دو تا شیاف گذاشتن و دردم کم شد بعدش چندبار دیگه راه رفتم که باعث شد دردام کمتر بشه ساعت تقریبا ۱ ظهر هم مرخص شدم در کل من از بیمارستان قمر خیلی راضی بودم همه ی کارها رو خودشون انجام میدادن و پرسنلش با رفتارشون باعث میشدن آدم احساس خوبی داشته باشه
مامان سام مامان سام ۸ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمانم

من از قبل با پزشکم صحبت کردم ماساژ شکمیم یکی‌تو اتاق عمل و یکی تو ریکاوری و یکی تو بخش باشه که اتاق عمل و ریکاور رو واقعا متوجه نشدم
تو بخش حالم خوب بود و میتونستم با بقیه صحبت کنم ولی سرمو‌تکون نمیدادم که سردرد و سرگیجه نگیرم
تقریبا یک ساعتی بی حسی مونده بود منم از قبل درخواست پمپ درد داده بودم بهم وصل بود
کم کم بی حسی داشت از بین میرفت که فهمیدم پمپ دردم نشتی داره
و خب از شانس قشنگم اینجا دیگه کاااامل بی حسی رفته بود و من درررررررررردی کشیدم که تو زندگیم حتی تصور نمیکردم همچین دردی وجود داره، حتی حاضر بودم بهم امپول هوا بزنن بمیرم ولی این درد و تحمل نکنم
بعد ناله و گریه و جیغ اومدن ارامبخش تزریق کردن که اصلااااااا جوابگو‌ نبود و من تقریبا یک ساعت درد بی حسی کشیدم بعد اون دو تا شیافت دیکلوفناک از قبل تو کیفم بود، دو تا گذاشتم و بعد ۵ دقیقه اثر کرد و همزمان پمپ درد جدیدمم گذاشتن
دیگه از درد خبری نبود و حالم بهتر بود تا ۱۰ ساعت هیچی نخوردم و اولین چیزی که خوردم اب بوده بعد کاپوچینو و نسکافه که خیلی بهم کمک کرد و خدا رو شکر اصلا سردرد و سرگیجه نگرفتم
بعدش بهم گفتن راه برو که من با کمک همسرم راه رفتم و اول بلند شدنش خیلی سخته ولی راه رفتن باعث کمتر شدن درد میشه و بهترین کار همینه همش رااااه برید
اینم تجربه من چیز سخت و ترسناکی نیست اگه مثل من بدشانسی نیارید همه دردهاش با مسکن قابل تحمله
امیدوارم همگی زایمان راحتی داشته باشید و به سلامتی فارق بشید♥️