ادامه پارت قبل
برده بودن تو بخش بچه رو ولی تا من برم بیرون یه ساعت طول کشیده بود بعدش دیگه همراهام اومدن پیشم بابام و شوهرم و مامانم و خونواده شوهرم همشون اومدن تو
شوهرمو تا ساعت ۲ گزاشتن بمونه کنارم بعدش بیرونش کردن وقتی شکممو فشار میدادن داشتم میمیردم از درد ولی داروها خیلی کمکم میکردن روز بعدشم همش شوهرم و مامانم پیشم بودن اجازه میدادن که بیان تو کنارم
بیمارستان اکباتان همدان زایمان کردم و هزینه بیمارستانم شد ۷ میلیون و ۶۰۰
ولی خیلی راضی بودم از هر لحاظی که بگین هم دکتراش هم پرستاراش و کارکناش کلا خیلی خوش برخورد بودن
میگن اکباتان دولتیه حتی من چند بار پرسیدم گفتن با بیمه روستایی رایگانه ولی نزدیک ۸ تومن هزینه اش شد فقط بیمه ۳۵۰ تومن کم کرد از هزینه اش
برا همه باردارا هم دعا کردم انشالله همتون به خوبی زایمان کنید و بچتونو صحیح و سلامت بغل بگیرین
خداروشکر بچم هیچ مشکلی نداشت و فقط استرسش موند برا من شبا وقتی میخوابم به خاطر اون استرس از خواب میپرم

۹ پاسخ

بازم خیلی مبارکه. خداروشکر صحیح سالم بچتو بغل گرفتی

عزیزم مبارکه قدمش 😍
پس من شنیدم زایمان اکباتان رایگان که... طبیعیش رایگانه فقط؟اسم دکتری که شیفتش بود چی بود

مبارکه خوش قدم باشه🥰 دوست دلشتی عکسشو بزار

تو بیمارستان اکباتان طبیعی رایگانه یا نه اونم پول میگیرن

عزبزم بازم خداروشکر .که زود کیسه رو زدن و متوجه شدن.دیکه التن بهش فکرم نکن .فقط به این فک کن دخترو شیر بدی و نازو نوازشش کنی .همین .خدابزرگه

بهت گفتم ریسک نکن برو سزارین اونموقع

اخی الهی
خدارو شکر ک بچت سالمه عزیزم 😘😘

مبارکه عزیزم عکس بچتوبزا

وای باز خداروسکر

سوال های مرتبط

مامان مهوا🩷 مامان مهوا🩷 ۲ ماهگی
چهارشنبه صب ساعت ۵ دل دردام شروع شد
هی میگرفت ول میکرد هر چی سعی کردم بخوابم دیدم نمیتونم
هم میترسیدم برم بیمارستان هم اینکه ماما همراهم گفته بود هر موقع دردت شدید شد برو تو خونه درد بکشی بهتره
دیگه ساعت ۷ بود دیدم نمیتونم تحمل کنم شوهرمو بیدار کردم زنگ زدم به مامانم اماده شه بریم بیمارستان
۴۵ دقیقه راهمونه تا همدان
وقتی رسیدم معاینه کردن گفتن یه سانتی ولی خیلی درد داشتم
گفتن برو ساعت ۲ بیا
منم رفتم خونه پیاده روی کردم و حموم کردم ساعت ۲ونیم ناهار خوردم ۳ رفتم گفتن ۲ سانتی بستریم کردن
بعدش رفتم اتاق زایمان مامانم پیشم بود ولی بیرونش کردن
بعدش شوهرمو گزاشتن اومد پیشم
کمرمو ماساژ داد کمکم کرد یکم دوبار معاینه ام کردن
بعدش ان اس اتی خیلی انقباظات قوی نشون میداد و درد منم خیلی شدید بود شوهرمو بیرون کردن گفتن کیسه ابتو پاره کنیم زود پیشرفت کنه دهانه رحمت
وقتی پاره کردن یکم پرستارا و دکترا بهم مشکوک نگا کردن یه چیزایی هم گفتن من نفهمیدم
بعدش اوردن سوند و سرم و امپول زدن ازم یه سری سوال پرسیدن و بعدش دیدم ویلچر میارن منم چون تجربه زایمان نداشتم نمیدونستم چی به چیه که فکر میکردم دارن برا طبیعی اماده ام میکنن دیگه
یهو وقتی ویلچر اوردن یکی از پرستارا گفت بچت مدفوع کرده داریم میبریمت اتاق عمل وقتی شنیدم مردم از استرس فقط گفتم به همراهام بگین
موقع رفتن به اتاق عمل همراهامو راه دادن تو منم که فقط گریه میکردم از استرس
وقتی رفتم اتاق عمل کلی پرستارو دکتر تو اتاق عمل بودن
تو عرض ۵ دقیقه بچه رو اوردن بیرون
تایپک بعد میزارم بقیه رو
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۳ ماهگی
پارت ۶
بعدش گفتن که سه دور بند ناف پیچیده دور گردنش منم میدونستم چون ۳۷ هفته اخرین سونومو داده بودم اونموقع فهمیده بودم خلاصه بعدش وای حالا بیا زور بزن جفت بیاد خیلی زور زدم بعدش جفتم کشیدن بیرون وایییی اینجاش سخته که میگم همش با دستاشون رو شکمم فشار میدادن که هر چی خون و آتو آشغال مونده بیاد بریزه اینجاش از همه جاش سختتره بنظر من البته هر لحظه زایمان طبیعی سخته ها
بچمو نزاشتن ولی رو شکمم یا سینم خیلی ناراحت شدم ولی از یه طرفم حال نداشتم بگم بچمو بزارین رو شکمم ببینم نتونستم بگم تو اتاق هم هم ابجیم اومده بود هم خواهر شوهرم هم زنداداشم پیشم بودن بعد اینکه بچه رو تمیز اینا کردن و کاراشو کردن اونا پوشندنش خلاصه تو خود اتاق زایمان خوش گذشت چون هم همراهام پیشم بودن باز به ادم قوت قلب میدن ینی خیلیییی خوبه.هم اینکه از شانس خوب من ماماهایی که شیفتشون موقعی که من اونجا بودم بودن خیلی مهربون بودن بعد بدنیا اومدن بچه با بگو و بخند همه کاراشو کردن با همراهای من بگو و بخند راه انداخته بودن بعد قربون صدقه بچه من میرفتن ولی من هنوزم بچمو ندیدم بودم چون داشتن بخیه میزدن که بشدت سخت بود و راحت نیم ساعت ۴۰ دقیقه کشید تا تموم شه بخیه زدنش بخصوص داخلتر خیلی سختتره باز بیرونو زدنی میتونستم تحمل کنم ولی داخلتر انگار گوشت ادمو به سیخ میکشن ینی اینجوریه واقعا توصیفش....
مامان Ariyan🧸🤎 مامان Ariyan🧸🤎 ۱ ماهگی
خب منم از تجربه سزارینم بگم واستون من قرار بود که یک یک زایمان کنم بیمارستانم هم خصوصی شد به نظرم عالی بود از لحاظ روحی پرستارا و رسیدگی خیلی راضی بودم یکم زیر میزی دکترو حساب کردم و رفتم واسه تشکیل پرونده تو بیمارستان پرونده رو بردم زایشگاه و مامانم و شوهرم همراه بودن که نیومدن دیگه داخل زایشگاه منو بردن لباسمو عوض کردن ان اس تی گرفتن سوند وصل کردن سوزش داشت اولش ولی بعد اوکی شد سرمم رو وصل کردن و رو ویلچر فرستادنم توی اتاق عمل رفتار پرسنل عااالی بود همه جا تو اتاق عمل ازم فیلم گرفتن خوابیدم رو تخت دکتر شکمم رو بتادین زد یه آقا اومد تو سرمم بیهوشی زد و کلا دیگه نفهمیدم که دوساعت بعدش تو ریکاوری با دررررد شدیددددد بهوش اومدم 😭هیچوقت یادم نمیره ولی فقط گفتم خانم پرستار بچم سالم بود گفت اره و انقد تار دیدم که کامل هشیار شدم منو دیگه اوردن بخش شوهرمو مادرم تو بخش بودن یکم گریه کردم بعدش گفتم بچم گفتن حالا میارن وای بچمو که اوردن مامانم و شوهرم بال بال میزدن واسش بور سفید تمیززز ناز 😢🥺یه لحظه دردامو فراموش کردم بچمو دیدم دردا کم کم میشدن تا شب یکبارم بلندم کردن راه برم اولش سخت بود بعدش راحتتر شد دوبارم اومدن شکممو فشار دادن که جیغم رفت بالا از دردش دستشو همش میگرفتم که فشار نده
کلا از نظر من عمل سنگینی بود اما چیزی نیست که نشه تحملش کرد بچتو که میبینی میگی می ارزید 🥲🥰😍
مامان مَهبُد🧿💙 مامان مَهبُد🧿💙 ۲ ماهگی
مامان آیرا 🥹🩷 مامان آیرا 🥹🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت دوم :

هم ترسیده بودم هم خوشحال بودم
به شوهرم گفتم کیسه آبم پاره شد اونم بلند شده بود خیلی استرس داشت
دیگه به ریحانه پیام دادم و اونم گفت هماهنگ می‌کنم برید بیمارستان
ما هم که از قبل وسایلشو پشت ماشین گذاشته بودیم فقط مدارکو برداشتیم و رفتیم
۴۰ دقیقه راه داشتیم تو این مدتم داشت از من آب میرفت
خیلی کم شده بود ولی
دیگه رسیدیم بیمارستان و پذیرش کردن
به من گفتن برو داخل اتاق لباس بهت میدیم عوض کن
منم رفتم و عوض کردم تنها تو اتاق بودم استرس خیلی زیاد داشتم یه کوچولو درد داشتم ولی خیلی حالم خوب بود فکر میکردم خیلی راحت الان دیگه زایمان می‌کنم
اومدن nst گرفتن و من همش میپرسیدم همسرم نمیاد داخل اونام میگفتن میاد همسرمم یکم بعدش اومد و کلا پیشم بود فقط بهش گفتن که از اتاق بیرون نیا
دیگه ما همنیجوری تا ۱۲ ۱ میچرخیدیم و یکم ورزش میکردیم با شوهرم
هی میومدن نوار قلبشو میگرفتن
اومدن معاینم کردن پیشرفتم خوب بود
دیگه آخرین بار ۴ سانت بودم و هر ۲ دقیقه انقباض داشتم که گفت زنگ بزن ریحانه بیاد دیگه
منم زنگ زدم اونم گفت الان راه میوفتم
بازم دردام خیلی قابل تحمل بود
مامان نور زندگیم مامان نور زندگیم ۴ ماهگی
سلام تجربه زایمانمو گفتم بگم اینجا شاید بدرد کسی بخوره
دکترم میترا زنگنه بود سز دوم بودم ۴ تومن زیرمیزی گرفتن دکتر خوبی بودن بخیه هامم تمیز زده شده
بیمارستان موسی بن حعفر بودم با بیمه تامین اجتماعی شد ۱۳ تومن با هزینه فیلم و ترخیص شد ۱۴ تومن تقریبا
فیلمبرداریش ۵۰۰ تومن که فقط لحظه بدنیا اومدن دخترمو دوست داشتیم..
بیمارستان تمیز بود کادر هم خوب بودن بعضیاشون خیلی مهربونتر بودن . خودشون شیاف میزاشتن برام هر ۴ ساعت میگفتم میومدن میزاشتن.
صدا میزدم بعضیاشون با یکم تاخیرمیومدن اما در مجموع من از همه چی بیمارستان راضی بودم .. اتاقاش ۶ تخته ست اما انقدر خلوت بود هر اتاق رو کلا۳ نفر اوکی میکردن. روز زایمانمم تا شب تنها بودم تو اتاقم خیلی خوب بود چون درد داشتم دلم میخواست خلوت باشه همینطورم شد. شب برام هم اتاقی اومد. تخت و لباس هم تا کثیف میشد میومدن تعویض میکردن . غذاشونم من نخوردم بجز کاچی چون منع غذایی بودم اما همراهیم میگفت خوب بود غذاشون.
عملمم بی حسی بودم .من تجربه بیهوشی رو هم دارم بنظر خودم بیهوشی خیلی وضعیتم بهتر بود. اگه بی حسی رفتین پمپ دردو حتما بگیرین من اشتباه کردم نگرفتم و بعدش ک بی حسی داشت میرفت خیلی اذیت شدم و درد کشیدم همون روز زایمان.
بازم اگر سوالی دارید بپرسید جواب میدم
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمانم🤚🤱
اون لحظه همه دردا تموم شد وقتی هم ک جفت رو در آوردن انگار بعد سه روز روزه بودن داری یه پارچ آب میخوری انقدر کیف داد😂 ولی بعدش...امان از بعدش ک ماساژ بود😭 خیلی سخت بود برام (اینم بگم مال من سخت بود شاید برا شما نباشه این همه) من چون خونریزیم شدید بود یعنی هر دفعه ک فشار میدادن انگار سیل میومد خیلی فشار دادن ..
دیگه بعدش کلی بخیه هم خوردم و تموم
من شب قبل ساعت ۳ صبح خوابیده بودم ۶/۳۰ بیدار شده بودم داشتم میمردم از خواب همونجا خوابیدم دیگه کاری باهام نداشتن و رفتن ولی من هنو رو همون تخت بودم چون خونریزیم کم نمیشد از ساعت ۸ شب تا ۲ شب رو همون تخت بودم و میومدن فشار میدادن باز خون میومد و میرفتن ک ساعت ۲ بردنم بخش اونجا چندتا خانم هم بودن ک سزارین شده بودن من قبلا خیلی دوس داشتم سزارین شم ولی نشد اونارو دیدم شکر کردم ک طبیعی بودم یعنی انقدر ک درد داشتن آه و ناله میکردن حالا من راحت بدون دردی خوابیده بودم بهشون نگاه میکردم👀 البته چون بخیه زیاد خورده بودم حس سوزش داشتم ولی ن مثل اونا
زایمان طبیعی بخیه خوردنش خیلی بده ک اگه شما ورزش و.. کنین ممکنه کمتر بخیه بخورین یا اصلا نخورین ولی در کل با اینهمه بخیه من راضی بودم و فکر میکردم نمیتونم و از پسش اصلا برنمیام ولی منم تونستم 💪دیگه فرداش عصری مرخص شدم
یه چیز دیگه ک بخام اینکه شما مثل من نباشین ورزش کنین پیاده روزی .اسکات .پله خیلی خوبه مخصوصا پیاده روی👌و اینکه بمونین خونه دردتون بیشتر شد برین ک زیاد اذیت نشین..
دیگه همین دیگه ایشالله شماهم زایمان خوبی داشته باشین و بچه هاتونو صحیح و سالم بغل بگیرین🫶🫂
مامان محمد مهزیار مامان محمد مهزیار ۴ ماهگی
*تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
دیگه اولین سِرم رو به من تقریبا ساعت ۹ بود زدن...بهم گفتن ابمیوه بخور و ان اس تی گرفتن و اومدن معاینه و ...گفتن همه چی خوبه..دکترمم به همشون سفارش کرد اذیت نشه اصلا..خدایش ازونجا به بعد همه خیلی باهام خوب و مهربون برخورد کردن و حواسشون کلا به من بود..اتاق زایمان طبیعی دوتا کنار هم بود از وسط درب داشت..یه اتاق با تمام امکانات ورزشی و جکوزی و...و یه اتاقم خود زایمان..تو اتاق ورزش هم دوتا تخت داشت حتی..
دیگه بعد ان اس تی اومدن اولین سرم فشار رو با دوز کم بهم زدن.ساعت ۱۰ شروعش بود.دردام کم کم شروع شد..خفیف و اروم و قابل تحمل..منم کم کم راه میرفتم..ساعت ۱۱ اومدن معاینه گفتن ۳ سانت.پیشرفت عالی..من فکر کردم الکی میگن کلی قسم که واقعا راستشو میگیم لگنت عالیه تو راحت زایمان میکنی..دیگه یکوچولو دردا بیشتر شد و من میرفتم سرویس و میومدم و کم کم رو توپ رو میخواستم شروع کنم اومدن معاینه گفتن ۵ سانت شدی..امپول بعدی رو زدن سرم و دیگه منم همزمان با دردا گاهی نفس گیری میکردم گاهی ناخواسته صدام درمیومد..ساعت ۱ اومدن معاینه گفتن عااالی.عالی شدی ۶ یا ۷ سانت..اینجا دیگه دردام واقعا شروع شده بود..من چون شرایطم واس زایمان اونجوری شده بود ماماهمراه رو کنسل کردم.اما همسرم و مادرم هر دو کلا کنارم بودن.ماماها و پرستارا هم همش میومدن بهم سر میزدن و مواظبم بودن.دکترمم جویای حالم بود..وقتی گفتن ۷ سانت گفتن به دکترم اطلاع بدید قول داده بیاد پیشم..اومدن کیسه ابمو بزنن که موندم.وقتایی که درد و انقباض داشتم اونا هم میموندن اروم میشدم انجام میدادن..تو همون ۶ سانت کیسه اب رو زدن و گفتن تا میتونی رو توپ کار کن..منم دردام بیشتر شد.