پارت ۶
بعدش گفتن که سه دور بند ناف پیچیده دور گردنش منم میدونستم چون ۳۷ هفته اخرین سونومو داده بودم اونموقع فهمیده بودم خلاصه بعدش وای حالا بیا زور بزن جفت بیاد خیلی زور زدم بعدش جفتم کشیدن بیرون وایییی اینجاش سخته که میگم همش با دستاشون رو شکمم فشار میدادن که هر چی خون و آتو آشغال مونده بیاد بریزه اینجاش از همه جاش سختتره بنظر من البته هر لحظه زایمان طبیعی سخته ها
بچمو نزاشتن ولی رو شکمم یا سینم خیلی ناراحت شدم ولی از یه طرفم حال نداشتم بگم بچمو بزارین رو شکمم ببینم نتونستم بگم تو اتاق هم هم ابجیم اومده بود هم خواهر شوهرم هم زنداداشم پیشم بودن بعد اینکه بچه رو تمیز اینا کردن و کاراشو کردن اونا پوشندنش خلاصه تو خود اتاق زایمان خوش گذشت چون هم همراهام پیشم بودن باز به ادم قوت قلب میدن ینی خیلیییی خوبه.هم اینکه از شانس خوب من ماماهایی که شیفتشون موقعی که من اونجا بودم بودن خیلی مهربون بودن بعد بدنیا اومدن بچه با بگو و بخند همه کاراشو کردن با همراهای من بگو و بخند راه انداخته بودن بعد قربون صدقه بچه من میرفتن ولی من هنوزم بچمو ندیدم بودم چون داشتن بخیه میزدن که بشدت سخت بود و راحت نیم ساعت ۴۰ دقیقه کشید تا تموم شه بخیه زدنش بخصوص داخلتر خیلی سختتره باز بیرونو زدنی میتونستم تحمل کنم ولی داخلتر انگار گوشت ادمو به سیخ میکشن ینی اینجوریه واقعا توصیفش....

۷ پاسخ

چه زایمان سختی داشتی

خداروشکر بسلامتی تموم شد

زایمان قبلی چند هفته زاییدی

بی حسی میزنن ولی اونایی که سطحیه بی حس نمیشه برای همین دردناکا.منم بچه اولم خیلی بخیه خوردم هریه دونش اسک میریختم و التماس میکردم زودتر تمومش کنه

مادرمم همینجوری بخیه زدن اصن بی حسی تو کارشون نیست
واقعا دردی که مادر اون لحظه میکشه رو هیچکی نمیتونه جبران کنه

به سلامتی عزیزم مبارکت باشه😍

کاش نمیخوندم که بدونم،اینجوری بیستر استرس گرفتم😭

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۴ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی و دوم
پارت ۵
بعدش گفتن که از تخت بیارنم پایین بشینم رو توپ همش خودمو ینی باسنمو بالا و پایین تکون بدم رو توپ وای مگه میشد رو توپ نشست و اینکارو کرد از شدت درد خلاصه یجوری نشستم بعد از یه طرف خواهر شوهرم از یه طرفم زنداداشم گرفته بود که نیفتم بعدش یه دقیقه نکشیده دیدن نمیتونم خودمو تکون بدم حتی نمیتونستم درست و حسابی بشینم رو توپ داشتم از حال میرفتم و چشام بسته شده بود که زود بلندم کردن گفتن بیا دراز بکش رو تخت ولش کن توپو اونموقع ۸ سانت بودم .پنج دقیقه نشده باز اومدن از ترسشون یجوری که بیمارستانو نذاشته بودم رو سرم وااای دقیقا ساعت ۸ و پنج دقیقه شد معاینه کردن گفتن پاشو پاشو که فول شدی ده سانتی در حد پنج دقیقه از ۸ سانت شدم ده سانت زودی بردنم اتاق زایمان وای حالا بیا بشین رو اون صندله پاهاتو ده متر از هم باز کن دیگه خلاصه یجوری بردنم اون بالا نشستم بعد خود به خود شکمم به سمت پایین زور میمومد ‌و کشیده میشد خود به خود انقباض میمومد همش از رحمم به سمت پایین یه دوسه باری زور زدم بعد واژنمو با قیچی برش زدن بعدش بچمو کشیدن بیرون....
مامان مهوا🩷 مامان مهوا🩷 ۲ ماهگی
ادامه پارت قبل
برده بودن تو بخش بچه رو ولی تا من برم بیرون یه ساعت طول کشیده بود بعدش دیگه همراهام اومدن پیشم بابام و شوهرم و مامانم و خونواده شوهرم همشون اومدن تو
شوهرمو تا ساعت ۲ گزاشتن بمونه کنارم بعدش بیرونش کردن وقتی شکممو فشار میدادن داشتم میمیردم از درد ولی داروها خیلی کمکم میکردن روز بعدشم همش شوهرم و مامانم پیشم بودن اجازه میدادن که بیان تو کنارم
بیمارستان اکباتان همدان زایمان کردم و هزینه بیمارستانم شد ۷ میلیون و ۶۰۰
ولی خیلی راضی بودم از هر لحاظی که بگین هم دکتراش هم پرستاراش و کارکناش کلا خیلی خوش برخورد بودن
میگن اکباتان دولتیه حتی من چند بار پرسیدم گفتن با بیمه روستایی رایگانه ولی نزدیک ۸ تومن هزینه اش شد فقط بیمه ۳۵۰ تومن کم کرد از هزینه اش
برا همه باردارا هم دعا کردم انشالله همتون به خوبی زایمان کنید و بچتونو صحیح و سلامت بغل بگیرین
خداروشکر بچم هیچ مشکلی نداشت و فقط استرسش موند برا من شبا وقتی میخوابم به خاطر اون استرس از خواب میپرم
مامان جوجه پنبه مامان جوجه پنبه ۵ ماهگی
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۴ ماهگی
پارت سوم
تجربه زایمان طبیعی

بعدم بردنم رو تخت زایمان و اونجا بهم میگفتن زور بده ولی بعد دو بار زور دادن فهمیدن سر بچه یکم بالاست و کاملا توی لگن فیت نشده .حقیقتا اینجا یکم ترسیدم و داشتم به دکترا نگاه میکردم که یهو دکتر یکیو اورد بالا سرم که رو شکممو فشار بده و به منم همزمان میگفت زور بده . واقعیتش این فشاری که از سر دل بهم وارد میکرد خیلی درد داشت ولی چون میدونستم به زودتر اومدن بچه خیلی کمک میکنه اتفاقا خوشحال بودم و خوشمم میومد چون بعد سه فشار اون و زور من و یا خدا گفتنم سر بچه اومد بیرون و فی ثانیه بچه رو کشیدن بیرون و تمام دردام اروووووووم شد . بعدم که بچه رو گذاشتن رو شکمم لای یه پارچه پیچیده بودنش یه لحظه نگاش کردم که دیدم عه این که مو داره (ما معتقدیم زن باردار توی بارداریش سوزش سر دلش به حجم موی بچش بستگی داره که من دو بار قبلی داشتم و بچه هامم پر مو بودن ولی سر این یکی اصلاااا نداشتم و انتظار کچلی بچمو داشتم که سوپرایز شدم)خب بچمو بردن .حالا نوبت اومدن جفتش بود که دکتر گفت سرفه کن تا جفتت بیاد با دو تا سرفه جفتمم اومد بیرون . البته بگم موقع دنیا اومدن بچه هیچی برشی دکتر نزد ولی خب یکم پاره شد خودش که بعد اومدن جفت دکتر دست به کار شد برا بخیه زدن . با کلی خجالت و اب شدن ازشون پرسیدم بخیه داخلی هم میزنین که گفتن از داخل پاره نشدی نیازی نیس.قبلیا هم نزده بودن ولی اینبار پررو بازی دراوردم و ازشون خواستم خودشون بزنن .
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین ۱ ماهگی
پارت دهم #تجربه_زایمان
از بقیه عوارض اپیدورال کمرم درد میکرد و درد میکنه هنوز...
شکمم میسوزه... شونه هام به شدت گرفته ...
ولی بازم به نظرم اپیدورال خوبه...🥲🥲🥲 خلاصه آقا من گفتم این طوری منو نبرین تو بخش کل بدنم خییس عرق استفراغ هم کرده بودم قطره قطره خون هم از پام ریخته بود... گفتم من باید یه دوش بگیرم لباسامو عوض کنم بعد... آنقدر پرستاراش مهربون بودن و حواسشون بهم بود لباس برام آوردن دستمو میگرفتن میبردن تو حموم در حموم باز میزاشتن میگفتن هر لحظه حالت بد شد بگو بیایم کمکت خلاصه من واقعا از بیمارستان پاستور و پرستاراشون و نظافتشون راضی بودم و هستم و قطعا سری بعدی پاستور زایمان میکنم
بچه ها حتما ورزش هایی که گفتم رو موقع زایمان انجام بدین تا زایمانتون راحت تر بشه من که وارد اتاق زایشگاه شدم غیر من سه نفر دیگه بستری بودن که زود تر از من آمده بودن ولی فرایند زایمان من از همشون سریع تر شد الحمدالله ❤️
ان شاالله که همه زایمان راحتی رو تجربه کنین
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمانم🤚🤱
اون لحظه همه دردا تموم شد وقتی هم ک جفت رو در آوردن انگار بعد سه روز روزه بودن داری یه پارچ آب میخوری انقدر کیف داد😂 ولی بعدش...امان از بعدش ک ماساژ بود😭 خیلی سخت بود برام (اینم بگم مال من سخت بود شاید برا شما نباشه این همه) من چون خونریزیم شدید بود یعنی هر دفعه ک فشار میدادن انگار سیل میومد خیلی فشار دادن ..
دیگه بعدش کلی بخیه هم خوردم و تموم
من شب قبل ساعت ۳ صبح خوابیده بودم ۶/۳۰ بیدار شده بودم داشتم میمردم از خواب همونجا خوابیدم دیگه کاری باهام نداشتن و رفتن ولی من هنو رو همون تخت بودم چون خونریزیم کم نمیشد از ساعت ۸ شب تا ۲ شب رو همون تخت بودم و میومدن فشار میدادن باز خون میومد و میرفتن ک ساعت ۲ بردنم بخش اونجا چندتا خانم هم بودن ک سزارین شده بودن من قبلا خیلی دوس داشتم سزارین شم ولی نشد اونارو دیدم شکر کردم ک طبیعی بودم یعنی انقدر ک درد داشتن آه و ناله میکردن حالا من راحت بدون دردی خوابیده بودم بهشون نگاه میکردم👀 البته چون بخیه زیاد خورده بودم حس سوزش داشتم ولی ن مثل اونا
زایمان طبیعی بخیه خوردنش خیلی بده ک اگه شما ورزش و.. کنین ممکنه کمتر بخیه بخورین یا اصلا نخورین ولی در کل با اینهمه بخیه من راضی بودم و فکر میکردم نمیتونم و از پسش اصلا برنمیام ولی منم تونستم 💪دیگه فرداش عصری مرخص شدم
یه چیز دیگه ک بخام اینکه شما مثل من نباشین ورزش کنین پیاده روزی .اسکات .پله خیلی خوبه مخصوصا پیاده روی👌و اینکه بمونین خونه دردتون بیشتر شد برین ک زیاد اذیت نشین..
دیگه همین دیگه ایشالله شماهم زایمان خوبی داشته باشین و بچه هاتونو صحیح و سالم بغل بگیرین🫶🫂
مامان علی مامان علی ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۷
من اینجا دیگه هیییییچ . هم خوابم میاد هم گشنمه هم دیگه هیچ دردی حس نمیکردم . جفت رو کشید بیرون حسش میکردم گرم بود . بعدش بخیه زد و دوخت . گفت زیاد بخیه نخوردی نگفت چنتا ولی من میشردم تقریبا ۷تا بود . بعدش چون کم خون بودم و هیچی نخوردم . بالا هم اوردم سرم وصل کردن همونجا رو تخت سرمم تا تموم شد بعدش اروم اروم کمکم کردن از روتخت بیام پایین فرستادنم من و بچم تو اتاق . بچم دیگه خواب بود من هرچی خوراکی داشتم داشتم میخوردم چون ضعف کرده بودم . واقعا همه خوراکیارو خوردم . مامانم و اجیم برام اورده بودن . دادن به پرستار برام بیاره . خرما و اجیل و شیربرنج و ابمیوه و کیک و شیر . ماهی پلو .
بعد نیم ساعت هم اومدن بچه رو بلند کردن ازکنارم بم دادن که باید شیرش بدم . کمکم کرد سینمو دربیارم از روپوش . دیگ ازجلو بسته بود باید که استینمو دربیارم که سینم دربیاد . بزور تونستم بچه رو نگه دارم زیر سینم بلد نبودم شیر بدم . خودش بچه رو گذاشت سینمو گرفت گف همینجوری دستتو بذار زیر سینه که از دهنش در نیاد .
مامان دخترکوشولو🥰 مامان دخترکوشولو🥰 ۴ ماهگی
مامان مانلی مامان مانلی ۲ ماهگی
پارت ششم
کل پرسنل اتاق عمل همشون خواب بودن 😂 با قیافه های ژولیده اومدن امادم کردن برا سزارین بعدم دکتر بیهوشی اومد ی آمپول تزریق کرد تو کمرم که هیچ دردی نداشت بعدم گفتن دراز بکش تا اومدن شروع کنن گفتم من هنوز بیحس نشدما گفتن پاتو بیار بالا ببینم ولی هر چی زور میزدم نمیشد
گفتم نه مثل اینکه بی حسه دیگه پرده رو‌کشیدم جلو چشام و شروع کردن
تا اینکه ساعت ۱و۳۶ دقیقه شب در تاریخ ۶ بهمن مانلی خانوم به دنیا اومد
وقتی هم درش آوردن داشت مدفوع میکردن دکتر و پرستارا چنان جیغ کشیدن خخخخخ
صدای گریشو که شنیدم انگار دنیا رو بهم دادن ولی نیاوردن ببینمش چون مدفوع کرده بود خیلی
دیگه بخیه هامو زدن و بعد یهو بدنم شروع کرد به لرزیدن
بردنم داخل اتاق ریکاوری و ی چراغ بالا سرم روشن کردن و ی پتو هم انداختن روم ولی لرزشش خیلی شدید بود
الان خشک‌خشک بودن که ی پرستار یکم آب ریخت رو بیام بعد نیم ساعت که تو اتاق ریکاوری بودم بردنم داخل بخش سزارینیا
بچه ها بخوام کلی بگم درد سزارین یک‌ هزارم درد طبیعی هم نبود
سزارین هیچکدوم از قسمتاش برای من سخت نبود باورتون نمیشه در کل سزارین تا موقع خوب شدنم من فقط ی شیاف استفاده کردم
حتی اولین راه رفتنم که ازش غول ساخته بودن نمیگم خیلی راحت بود ولی من حاضرم هزار بار این موضوع رو تحمل کنم ولی درد طبیعی رو نه
سوند هم درد نداشت فقط سوزش داشت در حد چند ثانیه
همین
اینم داستان زایمان من شرمنده طولانی شد
مامان نیایش و نیلآی مامان نیایش و نیلآی ۲ ماهگی
تجدبه زایمان دومم قسمت چهارم:
مامانم اومدنزایشگاه بالای سرم بهم خرما و آبمیوه دادن تا یکم جون بگیرم.
بعد غنچه قشنگم رو آووردن تا شیر بدم یکم شیر که دادم حدود ساعت ۳ صبح بود که پرستارهای بخش اومدن منو رو ویلچیر گذاشتن و به بخش منتقل کردن اتاقم هم اتاق خصوصی بود اما من درخواست اتاق خصوصی نداده بودم چون جا نداشتن تو بخش برن اتاق خصوصی .اتاق خوب و دلبازی بود من تا بعد از ظهر اونجا بودم بعد تاین ملاقات اتاقم رو عوض کردن بردن اتاق عمومی اتاق عمومی هاش دوتخته بودن یکم دلگیر تر بودن و تخت هاشونم برقی نبود اگه خواستین بیمارستان پاستور زایمان کنید بنظرم اتاق خصوصی بگیرید اگه حساسید.من تایم کوتاهی تو اتاق عمومی بودم و ساعت ۹ شب هم مرخص شدم.
من که از همه چیز راضی بودم رسیدگی ماما زایشگاه برخورد پرستار ها و رسیدگی شون همش عالی بود. بیمارستانم پاستور بود.
دکترم هم که دومین تجربه زایمان طبیعی رو باهاشون داشتم باز دوباره به کار بلد بودن و حرفه ای و دلسوز بودنشون ایمان آووردم.و از همه مهمتر احساس مسئولیت و تعهدی که نسبت به بیمارشون دارن و زیر میزی هم نمیگیرن برام قابل توجه بود و هست دکترم هم فاطمه عادلخواه بودن.