پارت دهم #تجربه_زایمان
از بقیه عوارض اپیدورال کمرم درد میکرد و درد میکنه هنوز...
شکمم میسوزه... شونه هام به شدت گرفته ...
ولی بازم به نظرم اپیدورال خوبه...🥲🥲🥲 خلاصه آقا من گفتم این طوری منو نبرین تو بخش کل بدنم خییس عرق استفراغ هم کرده بودم قطره قطره خون هم از پام ریخته بود... گفتم من باید یه دوش بگیرم لباسامو عوض کنم بعد... آنقدر پرستاراش مهربون بودن و حواسشون بهم بود لباس برام آوردن دستمو میگرفتن میبردن تو حموم در حموم باز میزاشتن میگفتن هر لحظه حالت بد شد بگو بیایم کمکت خلاصه من واقعا از بیمارستان پاستور و پرستاراشون و نظافتشون راضی بودم و هستم و قطعا سری بعدی پاستور زایمان میکنم
بچه ها حتما ورزش هایی که گفتم رو موقع زایمان انجام بدین تا زایمانتون راحت تر بشه من که وارد اتاق زایشگاه شدم غیر من سه نفر دیگه بستری بودن که زود تر از من آمده بودن ولی فرایند زایمان من از همشون سریع تر شد الحمدالله ❤️
ان شاالله که همه زایمان راحتی رو تجربه کنین

۱۰ پاسخ

بیمارستان خصوصی بوذی
بیمارستان من اپیدورال ندارن اسپاینال داره کاش بزنن

عزیزم یه سوال شما زایمانت طبیعی بود تو بیمارستان پاستور هزینه اش چقدر شد؟.واینکه نمیدونی سزارین چند میشه از کسی نپرسیدین

عزیزم مبارکت باشه بسلامتی اگ میشه برای منم دعاکن حدود۲۰روز دیگ زایمانمه سزارینم برام راحت بگذره خیلی میترسم

عزیزم یک سوال اتاق زایمان اخری چند نفر بودین؟ یک نفره بود ؟ و هزینه زایمانت بدون بیمه با اپیدورال چند شد

ولی من کم کم دیگه دارم میترسم از زایمان طبیعی🥺🥺😢😢تا الان هیچ استرسی نداشتم ولی یهو استرس گرفت بهمو😢

ممنون عزیزم از تجربه جامع و خوبتون
خیلی توضیحاتت عالی بود
مخصوصا ورزش
خداروشکر که به سلامتی و شادی خادم آقا امام حسین(ع) و آقا امام زمان(عج) رو بدنیا آوردی♥️
ان شاالله همیشه به شادی و عاقبت به خیری😍♥️😘

عزیزم بخیه خوردی؟ درد داشت؟ 😢

مرسی که اومدی و با جزئیات تعریف کردی خیلی خوب بود ایشالا به سلامتی و دل خوش ❤️😍

عزیزم برا گردنت فقط نسکافه بخور که دارو از بدنت دفع بشه و گردن دردت و خوب کنه🥰💋😘

سلام به سلامتی بابت تجرییات مننون ..چ ورزشی انجام دادید ‌..قبل زایمان ورزش میکردی یا فقط در حین زایمان ...کپسول گل مغریی استفاده میکزدی

مقالات مرتبط

کودکان سندرم داون
سندرم داون از چند ماهگی قابل تشخیص است؟علائم و مشکلات آن
بهترین ورزش بعد از زایمان
بهترین ورزش بعد از زایمان چیست؟
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
افسردگی بعد از زایمان
همه چیز در مورد افسردگی بعد از زایمان و درمان آن

سوال های مرتبط

مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم #تجربه_زایمان
وارد اتاق زایشگاه شدم و دوتا اتاق بود که هر اتاقی چهار تا تخت داشت و سه نفر خوابیده بودن و یه دختره هم داشت ورزش می‌کرد رو تخت ... گفتن برم تو اون اتاقی که یه تخت خالی بود هم اتاقی من یه خانومی بود که ۳۹ سالش بود و به خاطر دیابتی بودن زود تر بستری شده بود و دردی هم نداشت و کلا دو سانت باز بود ... پرستار گفت برو مثانه ات رو خالی کن تا بیام آمپول فشار بزنم برات ... گفتم پس من نمازم بخونم تا وضو دارم بعد بزنین ... برام زیر انداز و چادر و مهر اینا آوردن و خوندم خدایی من از ماما و پرستار هاشون خیلییییییی راضی بودم همههه مهربووون و آرامش بهم میدادن حالا نمیدونم رحمشون میومد بهم چون سنم کم بود 😅😂😂 یا دلی بودن ولی با همه مهربون بودن و منم برا تک تکشون دعا کردم ❤️ دستگاه آن اس تی آمدن بهم وصل کردن و آمپول فشار هم زدن تو سرمم ساعت ۱۲ و نیم اینا بود ... دردی نداشتم فعلا... همون دردای قبل که خیلی کم بود شاید یه ذره بیشتر شده بود منممم خوشحاااال میگفتم یا من آستانه دردم بالاس و نه جیغی میکشم یا درد زایمان هنو شروع نشده🥲😂 که بعد فهمیدم هنو درد زایمان شروع نشده بود🥲🥲🥲🥲
یه دختری آمد بالا سرم همونی که برام آن اس تی وصل کرد و آمپول فشارمو زد خیلییی مهربون بود همه اونجا میگفتن مامان جان اینجوری بیمارا رو صدا میزدن و همین دلگرمی بود واقعا بهم گفت مامان جان من ماماهمراهتم فامیلم خاموشیه هرکاری داشتی بهم بگو من نمیدونستم بیمارستان پاستور خودش ماما داره ولی اینم بگم ماما داشت ولی مثل ماماهمراه نبود دیگه...
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین روزهای ابتدایی تولد
پارت هشتم #تجربه_زایمان
بیست دقیقه بهم ان اس تی وصل بود و کیف کردم بدون هیچ دردی دراز کشیده بودم 😚 اصلا ینی وارد بهشت شده بودم ولی کم کم عوارضش رو نشون داد با این حال بخوام دوباره زایمان طبیعی کنم قطعا اپیدورال رو میزنم ... سرگیجه شدید داشتم که باید از یکی میگرفتم وگرنه می‌افتادم بعد بیست دقیقه حرکت سجده رو رفتم و نزدیک ۵ که شد فشار شدید به مقعد و واژنم آمده بود و این نشون دهنده این بود که سر بچه پایین تر آمده و دیگه داره بچه میاد از ساعت ۵ باید زور میزدم و از عوارض بعدی اپیدورال این بود که هرچی زور میزدم با اون نهایت زور من باید زود تر میومد ولی چون اپیدورال زدن زور کم می‌شد 🥲🥲 درد نداشتم ولی حس میکردم یه چیزی گیر کرده و فشار شدید به مقعد و واژنم میومد ... دیگه ساعت ۵ و ۴۰ اینا بود که حس میکردم چند تا دیگه زور بزنم بچه آمده و همون لحظه ها میگفتن عالیه موهاش داره دیده میشه ولی خیلی اذیت بودم همش حس میکردم گیر کرده ینی راضی بودم از موهاش بگیرن بکشن بیرون😅😂😂🫠 اون لحظه فقط میخواستم بیان ببرن فشار بدن شکمم رو تا بچه بیاد بیرون هی میگفتم دکترم کی میاد 🥲🥲 میگفتن تو راهه از طرفی هم خسته شده بودم این آخر کاریا خودمم میخواستم زور بزنم میگفتن فشار نیار رو خودت تا دکترت بیاد آخیش بالاخره دکترم آمد
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان نیایش و نیلآی مامان نیایش و نیلآی ۱ ماهگی
تجدبه زایمان دومم قسمت چهارم:
مامانم اومدنزایشگاه بالای سرم بهم خرما و آبمیوه دادن تا یکم جون بگیرم.
بعد غنچه قشنگم رو آووردن تا شیر بدم یکم شیر که دادم حدود ساعت ۳ صبح بود که پرستارهای بخش اومدن منو رو ویلچیر گذاشتن و به بخش منتقل کردن اتاقم هم اتاق خصوصی بود اما من درخواست اتاق خصوصی نداده بودم چون جا نداشتن تو بخش برن اتاق خصوصی .اتاق خوب و دلبازی بود من تا بعد از ظهر اونجا بودم بعد تاین ملاقات اتاقم رو عوض کردن بردن اتاق عمومی اتاق عمومی هاش دوتخته بودن یکم دلگیر تر بودن و تخت هاشونم برقی نبود اگه خواستین بیمارستان پاستور زایمان کنید بنظرم اتاق خصوصی بگیرید اگه حساسید.من تایم کوتاهی تو اتاق عمومی بودم و ساعت ۹ شب هم مرخص شدم.
من که از همه چیز راضی بودم رسیدگی ماما زایشگاه برخورد پرستار ها و رسیدگی شون همش عالی بود. بیمارستانم پاستور بود.
دکترم هم که دومین تجربه زایمان طبیعی رو باهاشون داشتم باز دوباره به کار بلد بودن و حرفه ای و دلسوز بودنشون ایمان آووردم.و از همه مهمتر احساس مسئولیت و تعهدی که نسبت به بیمارشون دارن و زیر میزی هم نمیگیرن برام قابل توجه بود و هست دکترم هم فاطمه عادلخواه بودن.
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم #تجربه_زایمان
آمدیم خونه و وسایلمو چک کردم و آخرین عکس و فیلم قبل زایمان گرفتم و از زیر قرآن ردم کردن ... و راه افتادیم ... تو راه اذان گفتن شوهرمم از محل کارش راه افتاد سمت بیمارستان و زود تر از ما رسید وارد قسمت زایشگاه شدم و یه اتاق جدا بود که اونجا هم گفتن حالا بیا معاینه ات کنیم ببینیم بستری میشی یانه رفتم خوابیدم و منتظر بودم مدارکم رو گرفتن یه پرستار که قرآن گزاشته بود و آرامش داشت بهم گفت اصلا نگران نباش اپیدورال هم میخوای؟! منم که نمیدونستم اپیدورال چی هس 😐😂😂😂 گفتم چیه گفت آمپول بی دردی میزنن تو کمرت و دردت قطع میشه گفتم عوارض نداره؟ گفت نه ... ولی من باور نکردم آخه مگه میشه عوارض نداشته باشه😐😐😐 به شوهرم گفتم گفت تا جایی تونستی تحمل کن نتونستی بگو برات بزنن گفتم باشه
آقا ماما آمد معاینه کرد یکم بیشتر درد گرفت گفت ۴ سانت بازی ... بستری میشی...مشخصاتم رو وارد سیستم کردن گفتم شوهرم بیاد شوهرم آمد و آخرین عکس قبل وارد شدن به اتاق زایمانم شد عکس بارداری من 😂😂😂😂😂 با لباس صورتی که نمیدونستم چجوری باید بپوشمش😂😂بوسیدمو و وارد شدم..
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان .... مامان .... ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴
لباسامو عوض کردم و بستری شدم رگ گرفتن و اماده ی عمل شدم دکترم خودش اومد و برد داخل اتاق عمل از کمر اسپاینال شدم و اگه بگم درد نداشت دروغ گفتم قابل تحمل بود و اینکه من سریع دراز نکشیدم یکم مواد بی حسی برگشت بالا دو تا اقا که داخل اتاق عمل بودن سریع درازم کردن رو تخت یکم سخت نفس میکشیدم باید بگم کادر اتاق عمل همشون اقا بودن 😄😄😄
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرتین مامان آرتین روزهای ابتدایی تولد
#زایمان سزارین
پارت 2

بعد من رو تخت نشستم و از کمرم امپول بی حسی زدن که اصلا درد نداشت و اینکه پرستارای بیمارستان واقعااااا خیلییییی خوش اخلاق و مهربون بودن کلی باهام حرف زدن و استرسم و از بین بردن بعد بی حسی بهم سوند وصل کردن و من اصلا نفهمیدم و امدن برای زایمان من تو اون مدت یکم حالت تهوع داشتم که انقدر باهام حرف زدن و بهم امپول زدن که رفع شد بعد چند دقیقه پسرم اوردن بهم نشون دادن که چقدرر لحظه شیرینی بود خدا به همه این لحظه رو قسمت کنه. بعد که رفتم ریکاوری و بعد اون بخش و اینکه من چون از قبل گفته بودم کپسول فشار میخوام درجا بعد عمل بهم وصل کردن که خب خوب بود اما من بازم درد داشتم که مثل درد پریودی بود با این حال بازم بهم شیاف زدن که کل دردمو از بین برد و واقعا زیاد درد نفهمیدم و سختی عمل همون 3 روز اوله بعد اینکه حموم میری کلییی راحت میشی
مامان کیان🩵 مامان کیان🩵 ۳ ماهگی
مامانا بالاخره منم زایمان کردم 😁 ، ۴۰ هفته و ۱ روز
خداروشکر طبیعی تونستم زایمان کنم
بیمارستان پاستور مشهد بودم که واقعااا از همه چی راضی بودم و عالی بود
اتاق خصوصی گرفتم و در کل رسیدگی و همه چی خیلی خوب بود
ماما همراه هم داشتم دلگرمی خیلی خوبی داشت
اپیدورال گرفتم (هرکس میگه نگیرین بنظرم دشمنتونه چون عالی بود و روس من جواب داد با اینکه ۲ـ۳ ساعت آخر زدم ولی خیلی خیلی خوب بود)
دکترم هم خانم دکتر طوبی موقر مقدم که خیلی با صبر و حوصله بودن
با اینکه قبل من ۳ تا سزارین داشتن ولی خودشون و رسوندن
امیدوارم همه تجربه عالی از زایمان داشته باشن
و همه بچه ها به سلامتی به دنیا بیان❤️🥰
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان هدی🌺 مامان هدی🌺 ۱ ماهگی
سلام منم زایمان کردم و خیلی خوب بود🥰😍 باید بگم یوگا بارداری خیلی تاثیر داشت. بیمارستان میلاد اصفهان زایمان کردم و بی نهایت راضی بودم. پرسنل عالی و مهربون بودن و حسابی همراهیم کردن. یکم درد داشتم ولی آمپول فشار هم برام زدن. بعد که کیسه آبمو زدن دیگه دردام شدید شد ولی یه ماسکی میدادن که اسمشم یادم نیس یه گازی داشت موقع درد تنفس میکردی و خیلی کمک کننده بود. دم زایمان و اون موقع که وارد فاز فعال شدم دیگه هیچی رو دردم تاثیر نداشت ولی خیلی سریع پیش رفتم. اون آخراش دیگه بهم خیلی فشار و زور وارد میشد و زور زدن دست خودم نبود. دیگه سریع به دنیاش آوردم و راحت شدم. آسون نبود ولی سختم نبود و از چیزی که بهم گفته بودن سریع تر پیش رفتم.
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲شوهرم کار های تشکیل پرونده و اینا رو انجام داد و به من آمپول فشار زدن درد داشتم اما درد اصلی زایمان نبود و چون اولین زایمانم بود اصل نمی دونست درد ها باید چطور و چه اندازه باشن بعد مامانم اومد بیمارستان پیشم تو بیمارستان دولتی بودم تو یه اتاق دیگه صدایه جیغ و داد های یه خانوم رو میشنیدم که داشت زایمان میکرد و همه ی دکتر ها میگفتن تو که زایمان ۴ رم ات هست چرا انقدر داد میزنی که اولین باره زایمان کردی منم خیلی ترسیده بودم میگفتم اول چهارومین زایمانش هست انقدر درد میکشه من اولین زایمانمه قطعا میمیرم از ترس تموم بدم میلرزید با آمپول فشار درد هم داشتم و دندون درد هم گرفته بودم
مامان دلانا🫶🏻 مامان دلانا🫶🏻 ۳ ماهگی
به نظر من سخت تر از بارداری و زایمان طبیعی،شیردهیه اونم شب
تمام بدنم و شونه هام درد میکنه خوابم میادددد🥹🥲
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۲ ماهگی
پارت ۶
بعدش گفتن که سه دور بند ناف پیچیده دور گردنش منم میدونستم چون ۳۷ هفته اخرین سونومو داده بودم اونموقع فهمیده بودم خلاصه بعدش وای حالا بیا زور بزن جفت بیاد خیلی زور زدم بعدش جفتم کشیدن بیرون وایییی اینجاش سخته که میگم همش با دستاشون رو شکمم فشار میدادن که هر چی خون و آتو آشغال مونده بیاد بریزه اینجاش از همه جاش سختتره بنظر من البته هر لحظه زایمان طبیعی سخته ها
بچمو نزاشتن ولی رو شکمم یا سینم خیلی ناراحت شدم ولی از یه طرفم حال نداشتم بگم بچمو بزارین رو شکمم ببینم نتونستم بگم تو اتاق هم هم ابجیم اومده بود هم خواهر شوهرم هم زنداداشم پیشم بودن بعد اینکه بچه رو تمیز اینا کردن و کاراشو کردن اونا پوشندنش خلاصه تو خود اتاق زایمان خوش گذشت چون هم همراهام پیشم بودن باز به ادم قوت قلب میدن ینی خیلیییی خوبه.هم اینکه از شانس خوب من ماماهایی که شیفتشون موقعی که من اونجا بودم بودن خیلی مهربون بودن بعد بدنیا اومدن بچه با بگو و بخند همه کاراشو کردن با همراهای من بگو و بخند راه انداخته بودن بعد قربون صدقه بچه من میرفتن ولی من هنوزم بچمو ندیدم بودم چون داشتن بخیه میزدن که بشدت سخت بود و راحت نیم ساعت ۴۰ دقیقه کشید تا تموم شه بخیه زدنش بخصوص داخلتر خیلی سختتره باز بیرونو زدنی میتونستم تحمل کنم ولی داخلتر انگار گوشت ادمو به سیخ میکشن ینی اینجوریه واقعا توصیفش....
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان امیرعلی‌‌ریحانه مامان امیرعلی‌‌ریحانه روزهای ابتدایی تولد
خداروشکر من هم دیروز زایمان کردم و دخترگلم ریحانه خانوم به دنیا اومد
بیمارستان مادر بودم و از بیمارستان راضی بودم خداروشکر.ماما همراه نداشتم اما دوتا ماما شیفت خانوم رضایی و بعدش هم مخصوصا خانوم حسینی خیییلی عالی بودن و خیلی از ورزش ها رو هم مثل ماما همراه میموندن و انجام میدادن باهام...بی دردی وریدی گرفتم چون از اپیدوارل خیلی میترسیدم...
تجربه زایمان هم با اینکه زایمان دومم بود ولی واقعا متفاوت از اولی بود به دلایل مختلف...وزن و پوزیشن سر و ....که نگم بهتره..به بقیه استرس میده
اماهمه دردا اون لحظه ای که بچه رو میذارن تو بغلت تموم میشه🥲😍
هنوزم درد دارم مثل انقباض های ماه درد که گویا تو زایمان دوم همه تقریبا این پس دردها رو دارن...
هرچی که هست امیدوارم همه مامانای باردار بسلامتی زایمان کنن و کسایی هم که باردار نیستن به زودی این حس ها رو تجربه کنن
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان رایان🩵🐣 مامان رایان🩵🐣 ۱ ماهگی
مامانا از من به شما نصیحت فراوان حتما حتما حتما ورزش های بارداری رو انجام بدین خیلی زیاد تاثیر داره
یعنی من امروز از ساعت 4عصر تا ده شب یکی که ورزشم میده اومد ورزشم داد قشنگ تاثیرش رو دیدم یعنی واقعا خیلی خوب بود
هم حس کردم که بچه قشنگ اومد پایین تر
هم کلا دردام بیشتر شد از قبل
خلاصه که حتما حتما ورزش کنید
ان شاءالله همتون تجربه زایمان خیلی خوب و راحتی داشته باشین و به سلامتی فارغ شین
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم #تجربه_زایمان
نتیجه شد که چاره ای نیس و ۲۳ اسفند تاریخ زایمانمه... استرس گرفته بودم تو ماشین نشسته بودیم با مامانم زنگ زدم به همسرم و گفتم بهش راه بیوفته بیمارستان پاستور برا زایمان... ک اونم کلی تعجب کرد... ترافیک استرسم رو بیشتر می‌کرد فقط خوراکی برنداشته بودم و داشتم فکر میکردم و تو گهواره سرچ میزدم خوراکی زایمان و اینا... به ماما همراهم زنگ زدم و گفتم که اونم فکر می‌کرد دکترم الکی گفته دهانه رحمم بازه و میخواد به تعطیلی نخوره واسه همین گفته زود تر زایمان میکنی گفت هر موقع بستری شدی بهم خبر بده و خودش فکر نمی‌کرد بستری بشم همینم باعث شد من فکر کنم بالا سرم نمیاد و بازم استرس بگیرم با این حال خودمو آروم میکردم و میگفتم همه چی اوکی میشه نگران نباش‌....
مشاهده ۲ پاسخ دیگر