کم کم آماده شدیم برای اومدن به بخش و دیگه همسرم پیشم بود
دیدنِ لرز بعد از زایمان من حسابی داغونش کرده بود و من غم رو تو چشماش میدیدم…
هر پرستاری میومد میگفت مژه های دخترتو دیدی؟!
خیلی ناز و قشنگه🥹💗
این حرفا بهم انرژی میداد
ولی خیلی درد داشتم و لرز بدنم زیاد بود…
اومدیم بخش و چند ساعت بعد ی گروه فرهنگی با پرچم امام حسین اومدن😭❤️‍🩹
برا دخترمون تربت و قرآن هدیه دادن و رفتن
و من تمام مدت قلبم بغض داشت از وجود دختر امام حسینی من🥹
کادر بیمارستان عاااالی بودن(زهرای مرضیه اصفهان)
این روزا هم حالم خوبه هم بد
هم گریه دارم قد بچه ها هم تلاش میکنم برا قوی موندن
بغل همسرم هق هق میکنم و هرچی ک اذیتم میکنه رو میگم
چون میدونم نباید تو خودم نگه دارمشون…
خدا حفظش کنه ک درکم میکنه😭❤️….
حضور دخترم… شیر خوردنش… تک تک اعضای بدنش رو ک لمس میکنم، بو میکنم، میبینم،
دلخوشی شدن برا این زندگی💗
الهی برا همه ختم بخیر بشه این دوران قشنگ
و خدا سلامتی و عشق و امنیت بده به هممون✨

تصویر
۱۸ پاسخ

قربون انگشتات مامان🥹❤️
من عظمت خدارو ب چشم دیدم با مادر شدنم…
با خلقت دخترم…
همین روزا…

دوستان من بیمارستان زهرای مرضیه بودم
اتاق خصوصی و اپیدورال داشتم
هزینه بستگی ب نوع بیمه داره

برای من۸ تومن شد🥰

ای جانم الهی خدا همسرتو حفظ کنه واست به پای هم پیر شین و الهی بچه هاتون زیر سایه تون🩷 الهی آقا امام حسین حافظ همه تون باشه ان شاءالله قسمت تون شه امسال برین اربعین🩷🩷

دختر😭😭😭گریه انداختی که مارو😭😭😭ای خدااا چه قشنگ نوشتیییی.بااینکه ادم معتقدی نیستم ولی با نوشته هات دلم ریش ریش شد😭😭😭خدا دخترتو حفظ کنه عزیزم بهت سلامتی بده❤️بااختلاف بهترین تجربه زایمان❤️

خیلی خوبه که همسرتون درکتون میکنه و میتونید حرفاتونو بهش بگید خدا همسرتونو واستون حفظ کنه

به سلامتی عزیزم میدونم چه حسی داشتی اون لحضه 🥲🥹❤️

ای جانم خدا گل دخترتو برات حفظ کنه 🥹😍چقد قشنگ و با احساس نوشتی 🥲
واسه ما هم دعا کن به سلامتی بتونیم تو دلی هامون رو بغل بگیریم 🥹🥰
این روز ها پر از استرسم 🥲

لذت بردم از خوندنش انقدر که قشنگ نوشتی.خداروشکر که دخترگلت بغلته.
برای ما هم دعا کنین به سلامت از این دوران بگذریم🥺

بیمارستان خصوصی رفتس؟

دکترتون کی بود ؟

مرسی بابت اشتراک تجربه ات🙏
قدم نو رسیده هم مبااارک🥰
مامان محیاجان
چرا بی حسی نگرفتی؟؟ خودت نخواستی؟؟

من همه تایپیک هاتو خوندم خیلی کیف کردم عالیه خیلی هرف های قشنگ زدی انشاالله که زود خوب بشی عزیزم 🥺

خداحفظش کنه الهی

خداروشکر دخترت صحیح سالم دنیا اومد برا منم دعا کن
خیلی خوب نوشتی جوری که چشمان پر اشک شد

.لی اون تامیفهمه مسخرم می‌کنه ومیگه ببرمت دیونه خونه

چه خوبه که همسر آدم کنارش باشه من که همسرم میاد دویقه باهاش بازی می‌کنه می‌ره تو یه اتاق دیگه می‌خوابه الان 8ماع بارداری بچم هم دوماهشه شوهری در کنارم ندیدم همیشه روبروم بود و هست الان هم می‌فهمه من رویه چیزی حساسم تنش برام ایجاد می‌کنه روزانه کارم شده گریه

بمونید برای هم 💚💚💚

منم از خدمات بیمارستانش خیلی راضی بودم چقدر شد هزینه زایمان عزیزم

سوال های مرتبط

مامان محیا جان💗 مامان محیا جان💗 روزهای ابتدایی تولد
دردا اونقدرررر زیاد شد فقط داد میزدم یاعلی… یا خدا… یا حسین…(این ذکرارو مامانم و همسرم پشت در زایشگاه شنیده بودن و با صدای من حسابی قلبشون له شده بود😭❤️‍🩹
مامانم کلی گریه کرده بود و همسرم تو شوک مونده بود و میگفت انگار داشته میمرده😔)
اون لحظات باید تو درررد نفس رو حبس میکردم و زووور میزدم
ماما خیلی تشویقم کرد و بهم انگیزه میداد
۱۰ سانت شدم و دکتر ب سرعت نور آماده شد بالا سرم
سر بچه رو گفت میبینه و با دو تا زور گفت اومد بیرون
چندتا زور دیگه زدم و اخ…….
ساعت ۶صبح روز ولادت امام زمان جان،
صدای دخترم اومد😭❤️
دکتر گرفتش سمتم و تند تند تمیزش کردن گذاشتن رو سینم😭
اولین صدایی ک ازم درومد سلام به امام حسین جان بود…
بابا حسینی ک دخترمو ازش گرفته بودم…
سرش رو بالا آورد و بهم نگاه کرد😭😭😭
آروم سرشو گذاشت رو سینم و پوستمو زبون میزد
و من تماااام این لحظات انگار تو این دنیا نبودم…
درد… عشق… حس خوب… غم… هق هق…
دکتر داشت بخیه میزد و من دنیای جدیدی رو تجربه میکردم ک اصلا این کلمات توصیفش نمیکنه…
۵ تا بخیه بیرونی خوردم الحمدلله کمتر از حد تصورم شد
این روزا درد و سوزش دارم
کنار مراقبت از نی نی جون و کارای مراقبتی خودم،
خیلی سعی میکنم زودتر خودمو بدست بیارم💗
خودی که اینقدر قوی بود به لطف خدا،
که تونست بهم یه هدیه به اسم محیا بده…


در آخر بگم ک زایمان کلا درد داره برای عموم مادرا
چ طبیعی چ سزارین
و بشدت مقدس و سخته…
الان من مادری هستم که مادر بودن رو دارم بیشتر و بیشتر درک میکنم🥹❤️
مامان محیا جان💗 مامان محیا جان💗 روزهای ابتدایی تولد
این روزا که دارم تلاش میکنم برای بدست آوردن خودم و قوی شدنِ دوباره،
یه چیزایی بشدت ناراحتم میکنه…
و من دقیقا مثل بچه ها میزنم زیر گریه🥲❤️‍🩹
از همه بدم میاد و دوست دارم بچمو بردارم برم جایی که کسی نباشه…
میگی چرا؟!
چون وقتی بچم بی قرار میشه عذاب میکشم ک مامانم و همسرم هی میگن بده ب من🙃
شاید اونا بخوان کمک کنن
اما من حس میکنم دارن میگن تو بلد نیستی…
هورمون های قاطی…
بخیه ها…
شیر دادن…
کمبود خواب…
بدنی که خسته ست…
همه و همه حساسیت مادر رو بعد از زایمان هزار برابر میکنه…

درد و رنجی که همراه با عشقی ک من کشیدم رو هیشکی نمیفهمه
جز تازه مادر ها🥺✨
بدم میاد از ابراز نظر بقیه
حتی اگه از رو محبت باشه،
مغز و قلب من شکننده ست
چون یه تازه مادرم❤️‍🩹
روزای قبل فاصله این ناراحتی ها و گریه های از ته دل خیلی کمتر بود
حس میکنم دارم پیشرفت میکنم
اما
خیلی سخته……..

تجربه مشابه دارین؟
ی چیزی برام بنویسید دلم آروم بشه🥲

پ. ن: قربون پاهات بشم که بوی گل بهشتی میدن مادر🥹❤️🥰