پارت ۲ زایمان
بعد کم کم دردام بیشتر شد اخرای شب خون ریزی کردم صبی حالم انقد بد بود فریاد میزدم همرام نمیزاشتن پیشم باشه خلاصه با کلی زور زدنا بچه اومدو همون لحظه دردام تموم شد دیگه بخیه خوردم الانم حالم خوبه تا صب باید باشم همین جا

۶ پاسخ

مبارکت باشه گلم خدا حفظت کنه

چقدر سریع تموم شده 😂
حالا من نبودم دوازده ساعت درد میکشیدما
مبارک باشه عزیزم

عزیزم بخیه هاتو خیلی بپا عفونت نکنه باز نشن ک دوباره میدوزن
هروق دسشویی نیری تمیز بشورشون
بد با دستمال کاغذی خشک کن
بعد سشوار بکشش
ط اب سرم بشین بعد۷روز

کلا چندساعت درد کشیدی

مبارک باشه عزیزم واقعا راحت شدی خوشحال میشم وقتی یکی می اد میگه من زاییدم ...میگم من خیلی زایمان پر درد و سختی داشتم چرا منم برش ندادن گذاشتن ایقدر عذاب بکشم هنوز که هنوز بدنم واژنم درد میکنه

مبارک باشه عزیزم به سلامتی بغل بگیریش 😘😘🥰
یه سوال از موقعی که بچه وارد کانال زایمان شد تا موقعی که کامل بیرون امد چقدر طول کشید؟

مقالات مرتبط

خواب نوزاد چگونه باید باشد؟
خواب نوزاد چگونه باید باشد؟
برنامه ریزی روزانه برای کودکان
برنامه ریزی روزانه برای کودکان شامل چه مواردی است؟
درد در سزارین دوم
درد در سزارین دوم کمتر است یا بیشتر؟
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت
تجربه والدگری؛ فاصله بین روایت و واقعیت

سوال های مرتبط

مامان علیسان مامان علیسان ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 3

و خون ریزی کردم گفت باید ورزش کنی و دردام کم کم بیشتر شدن نمی‌تونستم ورزش کنم با کلی سختی ورزش میکردم که ساعت 9شب شد گفتن 3سانتی دردامم خیلی بیشتر شده بودن سرم وصل کردن با آمپول فشار یهو تپش قلب بچم کم شد زنگ زدن دکترم اومد زود سرم و قطع کردن با اکسیژن و اینا قلبش اومد بالا گفتن بدن بچه قبول نمیکنه دوباره معاینه کردن و دردام خیلی بیشتر شد دردام جوری بود که احساس میکردم دارم خفه میشم یهو 2ثانیه آروم میشدم یهو درد میومد سراغم و من هی التماس می کردم ببرین سزارین خون ریزی زیاد داشتم با معاینه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان نلا🩷 مامان نلا🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
کم کم دردام شروع و شد و طی دو ساعت ۶ سانت شدم و دردام کامل زیاد شد و احساس فشار مدفوع کردم لگن گذاشتن و معاینه کرد گفت فول شدی زور بزن بیاد خدارو شکر چون ریز بود بچه با دو سه تا زور سرش اومد برش داد که یهو کل بدنم خالی شد و زایمان کردم🫠کل دردم یهو تموم شد
بعدش بی حسی زد و بخیه ها رو زد خداروشکر تنفس بچه هم خوب بود و دستگاه نرفت الانم بیمارستانیم که فردا مرخص شیم
مشاهده ۲۱ پاسخ دیگر
مامان 🩵پسر نازم🩵 مامان 🩵پسر نازم🩵 هفته سی‌ویکم بارداری
دوستای قشنگم من حالم خوبه صبح ک رفتم بهداشت کارامو انجام بدم نمیدونم چی شد همون جا غش کردم بد من رفتم بیمارستان بد حالم خدارو شکر خوب شد نمیدونم چرا غش کردم بخاطر کم خونیه؟
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
خلاصه همون لحظه در حد ۵ ثانیه کامل رفته بودم وقتی ب هوش امدم دیدم چند نفر بالا سرم دارن میزنن تو صورتم اکسیژن چیز گذاشتن برام بعد دیگ خلاصه بچه اوردن ببینم اما حالم خیلی بد بود چشمام سنگین حالت تهوع استفراغ هم داشتم حتی بردنم یکم اکسیژن بهم وصل کردن چون خیلی اکسیژنم کم بود دیگ خلاصه بردنم تو بخش کم کم بیحسی میرفت من دردام شروع شد
مامان عشقام 💝💙 مامان عشقام 💝💙 ۱ ماهگی
زایمان طبعیی پارت دو ،، ساعت شیش بستری شدم دردام بازم کم کم بود تا ساعت هفت شب رو تخت دراز کشیده بودم هفت نیم هشت شب دردام ب طور خیلی وحشناکی شد اینقدر زیاد ک داد مکشیدم اینم بگم درد پسر دختر خیلی فرق مکنه دخترم زیر شکم مگرفت پسرم هم شکم هم کمرم ب یه شدت مگرفت ک فقط بی اختیار صدا مزدم غلط کردم کمکم کنید تو رو خدا ولی بازم پرستارا این بیمارستان خیلی بهم رسیدن کمک کردن بهم روحیه داذن دردام شدید شد تا ساعت هشت نیم کیسه ابم پاره شد منو بردن اتاق زایشگاه برا زایمان اماده کردن فقط مگفتن زور بزن تا بچه بیاد ده تا زور بیشتر زدم تا اومد اینقدر حالم بد بود پاهام ملرزیدن بدنم بی حس شده بود خیلی تجربه بدیه درد طبعیی
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
♥️مامان یاسمن♥️ ♥️مامان یاسمن♥️ قصد بارداری
سلام خواهرای قشنگم .‌.. من پیشم فولیک اسید خوردم حالم خیلی بد شد سردرد گرفتم با سرگیجه دلیلش چی بود ؟؟
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آرزو آرین🥰 مامان آرزو آرین🥰 روزهای ابتدایی تولد
یه سرم وصل کردن که کلا مقعد و واژنم می سوخت اومدن معاینه کردن گفتن ۸ سانتی وسائل آماده کردن تا بیان فول شدم دکتر اومد دست انداخت بچه رو کشید بیرون فقط با ۳ تا زور 🙂🙂 جفت بچه رو کشید بیرون خون ریزی شدید شد 🥺 دکتر داد میزد خون ریزی داره رحمم اومده بود جلو همش دست می کرد به واژنم شکمم رو فشار میدادن با نوک انگشتاشون یعنی مرگو جلو چشام دیدم خون ریزی کم شد شروع کرد بخیه زدن دوتا که زد دید درد دارم بی حسی زد که درد اون سوزن بدتر بود🥲 بخیه تموم شد حالم بد شد گلاب به روتون بالا آوردم فکر می کردم روی سینم وزنه ۱۰ کیلو گذاشتن😑😑
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان جوجه برفی🎀🩷 مامان جوجه برفی🎀🩷 روزهای ابتدایی تولد
سمنو خوردم بعدش بادوم زمینی خوردم 😑میخواستم بمیرم حالم خیلی بد شد انگار رو دلم خفه شده بود واقعا خیلی حالم بد شد الانم بده بچه هم خیلی شدید تکون میخوره 🫠
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آوینا مامان آوینا ۲ ماهگی
خانوما من قرص الدی برا جلوگیری خوردم حالم بد شد حالت تهوع داشتم دگ نخوردم ک خون ریزی کردم الان دوباره خوردم ک قطع بشه ولی نشد چکارکنم
مامان گل پسرام🤍💛 مامان گل پسرام🤍💛 ۴ ماهگی
صبح آدینه بخیر 🤍

آقا من دیشب چنان معده دردی گرفتم زمینو گاز میزدم اینقدر گریه کردم
حالم خیلی بد شد
دیگه تا صبح همسرم بالا سرم بود همین که هوا روشن شد با زور راضیش کردم پیش بچه ها بمونه رفتم دکتر
یه خروار برام آمپول نوشت و دوتا سرم
نمی‌دونم چرا اینجوری شدم یهو
ولی چرخیدم دیدم مادر شوهرم اومد پیشم نگو همسرم بهش زنگ زده سریع با باباش اومدن اونجا....
خلاصه که روز ما هم اینجوری شروع شد🥴
تا ببینم تا شب چه اتفاقاتی میوفته بیام بگم😐
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان صدرا مامان صدرا ۲ ماهگی
سلام مامانا من یه روز پیش با درد زایمان رفتم بیمارستان بد معاینم‌ کردن گفتن دو فینگر دهانه رحمت باز شد برو وقتی دردات‌ بیشتر شد بیا بنظرتون‌ کی دردام بیشتر میشه و چیکار کنم ک دردام‌ بیشتر بشه از همون موقع تا حالا درد دارم و زیاد نیست
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نیلدا مامان نیلدا ۲ ماهگی
ادامه ......دوباره اومدن واسه معاینه میگفتن همون یک دو سانته باز نشده

ساعت ده دردام ی کم بیشتر شد هی با تنفس عمیق ردشون میکردم
به یازده رسید فاصله درد کم میشد و شدتش بیشتر تنفس خیلی کمک میکنه

اما دردام شدت گرفت نمیتونسنم داد نزنم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان پسرم❤️ مامان پسرم❤️ هفته بیست‌ویکم بارداری
خانوما طبیعیه که من اصلا مثل خانومای دیگه نبودم و حالت تهوع نداشتم؟ خیلی کم بود اونم فقط تلقین کردم بخاطر همون شد و حالم بد نیست انگار اصلا حامله نیستم😑
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان علیسان مامان علیسان ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 4

دیگه دردام قابل تحمل نبودن و من هی التماس میکردم ساعت 12شب شد دکتر گفت تا صبح زایمان نکنی می‌فرستم سزارین باید تلاش کنی ورزش کنی و دردام جوری بود من نمی‌تونستم پامو دراز کنم به زور تونستم روی توپ بشینم دردام میرفتن میومدن و من از درد میشستم زمین زار میزدم ساعت شد 2شب دکتر گفت سر بچه دیده میشه هر وقت درد اومد سراغت زور بزن وقتی دردام میومد از پشت ران پامو می‌گرفتم سرمو میاوردم بالا محکم زور میزدم 10دقبقع بود دکتر گفت لباسامو بپوشم بیام برو بالای تخت زود همه چیزو آماده کردن گفت فقط زور بزن دردام دیگه غیر قابل تحمل بود واقعا احساس میکردم الانه ک بمیرم چشامو بستم گفتم خدایا دیگه تحمل ندارم خواهش میکنم تموم شه همین که اینو گفتم دکتر گفت بی حسی میزنم آروم باش بی حس و زد یه صدای قیچی شنیدم که پاره کرد گفت فقط یه زور بده یه زور زدم بچه اومد گذاشتن روی سینم و کل دردام رفت گفت سرفع کن جفت بیاد دوتا سرفه کردم جفت هم اومد و شروع کردن بخیه زدن و یکی هم هی با دوتا دستاش روی شکمم فشار میداد و واقعا درد داشت یکی دوتا از بخیه هامم دردشو فهمیدم موقع زدن بعدش دیگه لباسامو پوشوندن بچه رو هم دادن بردن بخش هر سوالی داشتین میتونین بپرسین بهتون میگم

این لحظه شیرین و به تمام چشم انتظارا آرزو میکنم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آدریان مامان آدریان ۱ ماهگی
پارت سوم تجربه سزارین
داشتم گریه میکردم و اینا بچه رو تمیز کردن و بردن دقیق نمی‌تونستم ببینم کنارمو ک بچه رو داشتن تمیز میکردن
بعد نمیدونم چن دقیقه ک بخیه و اینام تموم شد بردنم ریکاوری خیلی سرد بود پتو انداختن رومون ولی سردم بود باید بی حسی پاهامون می‌رفت ک ببرنمون تو بخش سعی میکردم پامو تکون بدم اما نمیشد
دیگه تمام توانمو جمع کردم تکون ک دادم دیگه ساعت ۱۰ بود بعد اینکه خود لحظه عمل نگاه ب ساعت کردم ۸ بود
بی حسیم ک داشت می‌رفت دردام کم کم شروع شد مثه درد پریودی بود ک داشتم ولی لحظه ای ک داشتن با تخت میبردنم تو آسانسور یه زدن بالای بخیمو فشار میداد میگف برای اینکه خون لخته نشه ولی خیلییی درد داشت و دیگه دردم شدید شد ولی بردنم تو بخش برام مسکن و شیاف گذاشتن و پوشک ک دیگه کم کم بهتر شدم یکم اونجاش سخت بود
مشاهده ۱ پاسخ دیگر