۵ پاسخ

خوشبحال جاریت که تو رو داره 😍

ولی کوتاه کوتاه سر بزن و کمک حالشون باش

اره حتما بجتو بزار پیش مامانت وبرو طفلی گناه داره

سلام عزیزم چند ساعت دخترتون بزار پیش مامانتو برو یک سر

اگه بچت شیرخشک میخوره بده دست باباش نیم ساعت برو برگرد بگو اومدم بهت سر بزنم

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا ۱۴ ماهگی
خانوما لطفا نظر بدین
مادرصوهرم درکل آدم بی شیله پیله ای هست قبلنا ک باجاریم تو یک ساختمون زندگی نمیکردند هرروز میرفتم دیدنشون صام و ناهار خیلی هم خوش میگذشت
اما الان دوسالی هست ک اومدن ی خونه باجاریم اینا میمونن
جاریم هم ک کلن بچه هاش پیش مادرشوهرم اینا میمونن
خیلی سرتق و پررو هستن
دختر من خیلی اروم و ساده میشینه ی گوشه باخودش بازی میکنه دختر جاریم ۶ ماهی از دخترم بزرگتر هست هی میاد موهای دخترمو محکم میکشه ، یا هولش میده سرش میخوره زمین یا لباس هاشو میکشه جوری ک دخترم خیلی گریه میکنه بااینکه چنباری گفتم نکن گوش نمیده ،
مادرشوهرمم میگ عب نداره بچس ولی خیلی بچه بدیه همش دخترمو اذیت میکنه نیشگون میگیره از دخترم بااینک همش کنار دخترم میشینم
خیلی دلم میخاد مثل قدیما برم خونه مادرشوهرم ولی لذتی نمبرم وقتی میرم اونجا چون همش باید حواسم ب دخترم باشه ک دخترجاریم نزنتش
حتی یکبار جاریم هم دید هرهر میخندید
توروخدا ی راه حل بگین چیکار کنم منم از ترسم ماهی یبار میرم اونجا
مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 ۱۴ ماهگی
بلههه

این چایی میچسبه هوا ام یکم سرد شده
عرضم ب خدمتتون که

دیشب ب اصرار مادرم و البته با فوش های مادرم راهی مهمانی شدیم
اونجا سه تا بچه کوچولو بودن که از پسر من بزرگتر بودن دوتا دختر و یک پسر

و خب من اصلا دلم نمیخاست برم چون جو اونجا و ادماش جوری بود زود وارد فاز مقایسه میشن بچه ها وقتی تو اینجور مهمونیا میرن و اینکه کلا من از مهمونی میترسم بخاطر ویروس و اینا که الان تو پیکه بیماری های عفونی هستیم

ولی خب توکل ب خدا رفتم هم برا اینکه واکنش پسرم تو جمع غریبه هارو ببینم هم اینکه با چنتا همسن و سالش تعامل کنه

وخب پسرم بیشتر با خودش و اسباب بازیاش و راه رفتن سرگرم بود
غریبی یا اذیت کردن هم ازش ندیدم وفقط موقع خوابش نق نق میکرد که بیایم خونه که خب خداروشکر برگشتم

با اینکه همسرم نبود و دست تنها بودم ولی خب خیلی خوش گذشت
ولی مقایسه ای که فک میکردم پیش اومد و خب یکی از مامانا که قبل اینکه من ببینمش خیلی تو اقوام گفته بود بجم خوش خواب و خوش خوراکه دیشب بچش خیلی اذیت کرد و یهو انگاری شروع کرد درد دل که بچم فقط دومدل غذا میخوره و همش سینه م باید دهنش باشه و ازین حرفا

و در نهایت فهمیدم بچه ها همه حتی اروم ترینشون هم اذیت دارن و این طبیعیه

مثلا ی دخملی بود کلا با خودش بازی میکرد و ی کوشه نشسته بود جیکش درنمیومد مامانش میگف کلا بچه ارومیه و خیلی جالب بود برام

مدیونین فک کنین ماتحت پسر من لحظه ای زمین رو لمس کرده باشه

شبم که اومدم بچه رو سپردم شوهرم و رفتم تخت خوابیدم وصبحم خودش بچرو نگه داشت صبونه شو داد صبونه منو اماده کرد ظرفا رو شست و اینگونه روزمون اغاز شد

من پیشنهاد میکنم مهمونی با جمعیت کم حداکور ۸ نفر اینا رو با بچه امتحان کنین تنوع جالبیه🌷
مامان محمد مهراد مامان محمد مهراد ۱۴ ماهگی
سلام مهربونا روز سرد تون بخیر
من اومدم ی چیزی تعریف کنم براتون بچه ها بگید حق با کیه
روزی ک جاریم زایمان کرد من رفتم ینی هیشکی نیومد جز من
رفتم گل بردم شیرینی بردم
بعد کسی نبود ببرش خونه شوهرش سرویس بود من با ماشین بردم اونو با خواهرش و سوپ بردم کاچی پختم ک بماند گفته بود این چی بود پخته ریختم رفت شبش با مادرم رفتیم کیک پختم و کدو بردم براش
سه روز بعد ک گوسفند کشتن دعوت کرد رفتم کمک ک البته زنگ زد برادرشوهرم بیا کمک زود من رفتم پلاک طلا خزیدم بردم ۱ گرم بود اون موقع و گفت چرا دیر اومدی اخم کرد برنج گذاشتیم و کلی کمک
بعد زد و من باردار شدم و ب دنیا اومد پسرم دیدنی ک نیاورد هیچی
دو ماه پیش پسر خواهرش مرد من رفتم اون روز پیش شون و بچه هاش بردم خونمون تا دوروز نگهداری و پی پی بشور و لباس بشور و ... آخر نه تشکر ن هیچی بعد ۵۰ روز من تولد گرفتم برا پسرم نیومد و قهر کرده بود
حالا برادرشوهر من زنگ زده شوهرم ک اره کد ملی مهراد بده برا دخترم شیر خشک بگیرم چون دخترش ۲ سالش گذشته نمیدن بش دیگ
واقعا من مشکل دارم با مردم پرو هستن
اینم بگم من زاییدم حتی بیمارستان نیومد ، اومد خونه مادرم ی شیرینی آورد