•تجربه زایمان٫پارت سوم🧸🌱
هفته سی و هشتم بودم و دکتری که قرار بود سکه تمام بگیره منو معاینه لگنی کرد به امید اینکه لگن تنگ باشه و سزارین کنه اما اونم گفت لگن کاملا مناسبه و تا بچه چهار و نیم هم جواب میده😐💔
قرار بر این شد ما نامه فوبیا بگیریم و فرداش برم کمیسون و همون شب با هزار بدبختی از سه تا متخصص نامه گرفتم فرداش رفتم کمیسیون؛ توی کمیسیون تا گفتم نامه فوبیا و واژینسموس دارم خیلی بی ادبانه میگفتن که این مسخره بازیا چیه که یادتون دادن...اگه فوبیا داری چرا باردار شدی و در نهایت ما رو رسما بیرون کردن🙄💔
رفتم مطب دکتر و ماجرا رو تعریف کردم و گفت سکه رو بیار و برو و هر وقت دردت گرفت برو بیمارستان و به منم زنگ بزن که بیام و عملت کنم اما نمیدونم چرا همش احساس میکردم لحظه آخر که زنگ بزنم جواب نمیده و طبیعی بچه رو میارم🤧💔
وقتی از مطب بیرون اومدم واقعا ناامید ترین بودم و چشمم افتاد به مطب سونوگرافی همینطور رفتم داخل و نوبت گرفتم😐
دکتر سونو گفت همه چی نرماله خداروشکر اما چرا تا حالا عمل نکردی؟گفتم باید منتظر بمونم که دردام شروع بشه دیگه....
تعجب زده گفت واسه سزارین مگه باید دردات شروع بشه؟ گفتم سزارینی نیستم...💔

تصویر
۲ پاسخ

خداروشکر که به خواسته ی دلت رسیدی
این قضیه پدر منو دراورد سر سزارین شدن

واقعا چرا زور میگن و نمیزارن خودمون انتخاب کنیم؟؟؟؟😞

سوال های مرتبط

مامان محمدحیدر👶🏻 مامان محمدحیدر👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
•تجربه زایمان٫پارت چهارم🧸🌱
گفت عزیزم نی نی بریچه🥹❤️
اصلا نمیدونستم دارم چی میشنوم....چند بار پرسیدم مطمئنید؟گفت اره عزیزم مطمئنم😅
اینقدر گریه کردم که وقای بیرون اومدم همسرم بنده خدا ترسیده بود و فکر میکرد چیزی شده اما وقتی فهمید بریچ شده سجده شکر رفت🌱❤️
سریع برگشتم پیش دکتر و گفتم بچه‌ام بریچ شده؛اولش باور نکرد گفت دراز بکش که معاینه کنم...
با دست دور شکمم رو فشار داد گفت بلهههههه مثل اینکه چرخیده🙂
گفت سریع برو پیش یه دکتر دیگه که تایید کنه بریچی بعد بیا که بهت نامه سزارین بدم😁
رفتم سونو دومو دادم وقتی برگشتم منشی گفت خانم دکتر گفته واسه بچه بریچ هم ربع سکه میگیره که سزارین کنه اگه میخوای نامه بده یه ربع سکه بخر😐💔
اینقدر اعصابم خورد شده بود که فقط زدم بیرون از مطبش و رفتم مطب یکی دیگه از دکترایی که این مدت برای سزارین اختیاری پیشش میرفتم؛ اونم وقتی فهمید همکارش ربع سکه میگرفته گفت(عزیزم مگه میشه نرخ من از دکتر فلانی کمتر باشه! منم واسه نامه سزارین ربع سکه میخوام🤧)
بقیه دکترا هم میگفتن فقط بیمارستان دولتی میایم اونم ماما سه روز با ماساژ شکمی تلاش میکنه نی نی رو بچرخونه اگه نچرخه بعدش سزارین میشی🥴
وای دیگه داشتم دیوونه میشدم مخصوصا اینکه توی دوتا سونوگرافیا هم گفتن اب دور نی نی کمه و سریع نامه سزارین بگیر💔
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۲ ماهگی
۳۹ هفته و ۴ روز بودم دیدم خبری از دردا نیست و تو شهرمون هم سزارین انجام نمیدادن گفتن نباید شاخصه ی طبییمون بیاد پایین منم وزن بچم داشت میرفت بالا و نظرم شد سزارین..که از طریق دوست همسرم معرفی شدیم به یه دکتر شهری دیگه و رفتم ۳۶ هفته و ۴ روز نامه سز گرفتم هزینشم تسویه کردم اومدم خونه فرداش صبح یعنی صبح روز چهارشنبه دردام شروع شد...کمر درد بشدت زیاد که دردام ۳ دقیقه ای یه بار بود رفتم معاینه گفت ۲ سانتی برو ورزش و اینا انجام بده وقتی دردات زیاد شد و نتونستی تحمل کنی بیا ..منم گفتم خب حالا که شروع شدن بزار همین طبیعی رو برم..از ظهر تا شب ساعت ۱۲ دردام نامنظم شد ۱۰ و ۱۵ دقیقه ای یه بار..و ازونجایی که باید میرفتم بستری شم زنگ زدم دکتر که تاریخمو عقب بنداز ..شب ۱۲ به بعد دردام دوباره شدیدددد شد در حدی که تا ۸ صبح تو خونه درد کشیدم و فقط جیغ میزدم و پتو رو گاز میگرفتم و میگفتم یا زهرا ..۸ صب روز پنجشنبه رفتم بیمارستان گفت ۳ سانتی اما اینجا بستری نمی‌کنیم باید ۴ باشی برو یه بیمارستان دیگه..منم دردام خیلی زیاد بود نتونستم بیشترشو تحمل کنم همسرم زنگ زد به دکتر گفت دردام شروع شدن الان بیارمش برا سز اگفت نه امروز عمل زیاد دارم شب بیار بستری کنیم برا فردا صبح منم بیمارستان بهم گفت این بچه تا ظهر بدنیا میاد دیگه میل با خودته که بستری شی برا طبیعی یا بری شهری دیگه برا سز ..بعدش..
مامان 👼🏻🤍🧿هدیه امام رضا مامان 👼🏻🤍🧿هدیه امام رضا ۱ ماهگی
سلام اومدم خلاصه و مفید از تجربه زایمانم بگم چون خودم تو گهواره همش منتظر بودم مامانایی ک زایمان کردن بیان از تجربشون بگن
تجربه اول

من طبق دستور دکترم چهارشنبه ۳بهمن باید میرفتم مطب آخرین ویزیت رو میشدم دکتر میخواس نامه بستری برای طبیعی رو بده برای یکشنبه ۷بهمن و ۶بهمن هم قرار بود برم سونو اخر رو انجام بدم بیوفیزیکال ک از سلامت جنین با خبر شم
حالا همین چهارشنبه که رفتم مطب دکتر هم اخرین مریض بودم ک بعدش بمونم با ماما ورزش انجام بدم هم کاملا یهویی ساعت رفتنم هول هولکی جمع کردمو رفتم دیدم دکتر منتظرمه
گفت چرا دردت نمیگیره ۴۰هفتم شده بود سر بچه تو لگن بود دهانه رحمم هم دو سانت باز بود دو هفته ولی بیشتر نمیشد
دکتر گفت حسم میگه نباید بیشتر از این منتظر بمونیم دارم نگران میشم برای زایمانت یهو منم استرس گرفتم گفتم چیکار کنم گفت حالا بزار سونو کنم ببینم نبضش چجوریه
سونو تو مطب انجام داد دید یه کوچولو پارازیت داره کم و زیاد میشه
مایه دورشو دید خیلی کم شده و تقریبا خطرناک شد از اونطرف گفت بزار معاینه کنم ببینم چند سانتی منم چون استرس گرفته بودم حالا هی انقباض داشتم معاینه کرد دید بیشتر از دو و نیم نزدیک سه سانت شد
گفت همین الان برو بیمارستان nstبده
منم ترسیدم تا برسم بیمارستان کلا انقباض شدید گرفتم همین ک رسیدم دیدم دکترم زنگ زد بهشون گفت معاینه کنین اگه بالای ۳بود اول کیسه اب پاره کنین به من زنگ بزنین بگم چیکار کنین
مامان شاهان مامان شاهان ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان زودرس
سلام به مامانای من اومدم براتون تعریف کنم شاید به درد خورد
روز قبل زایمان دکتر بهم نامه داده بود که برم تو بیمارستان های نیمه خصوصی ،که ببینم منو قبول میکنن که عمل کنم چون ۳۶هفتهو۶روز میشدم فرداش
هر بیمارستانی که دکترم اونجا عمل می‌کرد قبولم نکردن گفتن خدایی نکرده اگه به دستگاه نیاز داشته باشه ما نداریم
رفتم پیش دکترم ماجرا رو براش گفتم که گفت من دیگه کاری ازم ساخته نیست ارجاعت میدم به یه دکتر دیگه منو فرستاد پیش اون بنده خدا
با ترس و لرز رفتم اونم قبول کرد گفت باید از امشب بستری بشی تا عملت کنم گفتم باشه برم خونه دوش بگیرم میرم اومدم خونه دوش گرفتم تمیز کردم رفتم بستری بشم که دعوام کردن چرا دور اومدی پرونده تشکیل دادن من بستری شدم گفت از ۱۲هم هیچی نخور
فردا صبح شد رفتم اتاق عمل نشستم تا نوبتم شد از ۸صبح رفتم تا ۲بعذ از ظهر
رفتم خوابیدم رو تخت اتاق عمل سرم برام وصل کرد این وسایل نوار قلب و فشار خون رو هم نصب کرد نشستم گفت خودت آزاد بگیر هر کار میکردم نمیتونستم اونم مجبور میشد درش بیاره دوباره بکنه تو کمرم به محضی زد خوابیدم
از بس از آمپول میترسم استرس داشتم خیلی بد بود
و این باعث شد به بچم آسیب بزنم
عمل شروع شد چون ۳۶هفته بودم بچه بالا بود چسبیده
انقدر زدن سر دلم تا کنده شد
بقیشو بزارین برای فردا که جالبتر میشه😘❤️
مامان ویهان مامان ویهان ۲ ماهگی
زایمان طبیعی( پارت سوم)
بابام بهشون گفت مگه معامله اس که میگین هیچ مسئولیتی ندارین اگه اتفاقی افتاد و مسئول بخش گفت این وظیفه ماست از اینجا برین ما هیچ
مسئولیتی نداریم به هر حال بابام تعهد داد و قرار شد ما بریم مطب دکتر برا نامه سزارین، دو سه دقیقه بود که زدیم بیرون خبر دادن که دکترت گفته من سزارین انجام نمیدم کل نوبت های عملم رو هر سه بیمارستان که هستم این ماه انجام دادم و اگر دو روز دیگه هم بود میشد کاری کرد ولی الان نمیشه
استرس کل وجودم رو گرفته بود هزار فکر و خیال و هر لحظه خیس تر میشدم و ترس از زایمان طبیعی و دردی که تو دلم می‌پیچید.
دوباره دور زدیم سمت بیمارستان و سمت زایشگاه یکی از آشناهامون گفت با دکتر شیفت صحبت میکنم یه بهانه بیاره عملت کنه و باز من یه امیدی پیدا کردم چند دقیقه بعد خبر رسید که ماماهای زایشگاه گزارش رو رد کردن و دکتر شیفت نمیتونه عمل کنه و باز من ناامید تر شدم و مجبور شدم برم داخل زایشگاه
اونجا ماماها و مامانمم صحبت میکردن باهام که طبیعی بیار و من می‌ترسیدم
بهم گفتن حیف این قد و هیکل نیست که بری سزارین طبیعی بیار و من تو دوراهی بودم آشنا مون خبر داده بود که یه پزشک هماهنگ کرده که بریم مطب نامه بگیریم عملم می‌کنه سریع دو دل بودم هم از طبیعی ترس داشتم هم از اینکه نکنه دیر بشه بچم طوری بشه
اونا هم میگفتن ممکن بند ناف بچه ات بپیچه دور گردن بچه
مامان همتا مامان همتا ۱ ماهگی
سلام خانومها من اومدم از تجربه زایمانم بگم
سزارین (1)
من از ۳۲ هفته بچم بریچ بود گفتن احتمال ۸۰ درصد میچرخه من ورزش میکردم ماما گرفتم ۳۸ هفته رفتم سونو گفتن هنوزم بریچه رفتم پیش دکتر گفت خیلی احتمال کمه بچرخه .باید بری برا سزارین .خیلی ترسیدم همش میگفتم سزارین کنم نمیتونم دیگه آدم قبل بشم خیلی سخته و باید برم اتاق عمل و اینا .با همین استرس و ترس رفتم بهداشت فشارمو گرفت گفت ۱۴ گفت زیاده .و بچت هم که بریچه یه نامه بهت میدم پیاز داغشو زیاد میکنم برو بردار بچه رو راحت بشی دیگه وقتی نمیچرخه .
من برگه رو گرفتم عصر رفتم بیمارستان نشون دادم و فشارمو گرفتن و هرچی گفتم بچم بریچه گوش نداد گفت باید معاینت کنم گفتم وقتی سزارینم چرا معاینه گفت نه باید معاینه بشی .بعد که معاینه ‌کرد گفت بشین فشارتو بگیرم فشارمو گرفت ۱۵ رو ۱۰ بود .گفت باید بستری بشی .منم استرس ‌کل وجودمو گرفت و گریه میکردم .دیگه لباس دادن تنم کردم و رو ویلچر نشستم بعد ازم شرح حال پرسیدن و پروندمو دادن و من و فرستادن بلوک زایمان .رفتم بلوک و دکتر من و دید و پروندمو نگاه کرد گفت برو اون اتاق دراز بکش تا فشار و اینارو چک کنن .دیگه فشارمو چک کردن بازم بالا بود دیگه دراز کشیدم رو تخت و هی فشار و چک میکردن
مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۳ ماهگی
#پارت اول
سلام مامانا من بعد از ۲۸ روز که یه کم سر و سامان گرفتم اومدم تجربه زایمانم و بگم
با توجه به تاپیک های قبلی که به خاطر سنگ کلیه بستری بودم و مشخص شد سنگ دارم دکترم هر دردی و میچسبوند به سنگ کلیه
دکترم عظیمی نژاد بود و تو بیمارستان قدس بود اما من شرایط زایمان تو قدس و نداشتم اول بارداری گفت که بهت نامه میدم برای بیمارستان
۳۶ هفته رفتم گفت قرار دادم تموم شده میخای جای به غیر از قدس زایمان کنی برو دکتر پیدا کن
خلاصه کنیم هفته می‌گشتم تا دکتر پیدا کنم اما چون هفتم بالا بود و سزارین اجباری بود . کسی پرونده مو قبول نمی‌کرد اومدم رفتم بهداشت
دکتر بهداشت بهم نامه داد
رفتم پیش دکتر بیمارستان سینا آشتیانی. خانم دکتر صدری تا نامه رو دید قبولم کرد معاینم کردو قرار شد ۳۷ هفته برم بهم نامه بده
دوشنبه بعد که میخاستمب رم از دوشبه قبلش کمر درد شدید داشتم و شکمم سنگ بود ولی نی نی تکونای خودش و داشت
صبح زود رفتم کلینیک نوبت گرفتم تا ساعت۱۲ که سیستم باز شد
نوبت سیستمی ثبت شد . خانم دکتر اومد ده نفر جلوم بود
کم کم داشت دردم بیشتر میشد
رفتم داخل گفت احتمالا سنگت تکون خورده نامه میدم برو یه سونو گرافی بده صدای قلب بچه رو دیگه گوش نکرد خیلی درد داشتم
تک و تنها ساعت ۲ پاشدم رفتم بیمارستان سینا اشتیانی
#تحربه سزارین
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
سلام به همه‌ی مامانا بالاخره منم اومدم تجربه زایمان سزارینم رو براتون بگم
اولین روز ۳۸ هفته نوبت دکتر داشتم و دکترم هفته قبلش گفته بود این روز بیام و ببینه اگه دخترم هنوزم بریچه تاریخ بده برای سز
وقتی رفتم هنوز دکترم نیومده بود و ماما ضربان قلب جنین رو چک کرد و گفت زیاد خوب نیست برو بیمارستان nst بده و بیا تا خانوم دکتر بیاد
منم رفتم و گفتن ضربان قلب خوبه دوباره اومدم مطب و دکترم بازم چک کرد و گفت نه ضعیفه ریسک نمیکنم بخوام منتظر بمونم همین الان برو بستری شو تا کارای بستری رو انجام بدی ساعت سه شده و منم میام بیمارستان
حقیقتش اون لحظه شوکه شدم و زانوهام خالی کرده بود
گفتم نمیشه یه سر برم خونه؟(واقعا نمیدونم خونه میخواستم چیکار کنم😂) گفت نه خانوم دیر میشه برو بستری شو
زنگ زدم به شوهرم که تو پارکینگ منتظرم بود گفتم به مامان زنگ بزن کیف و وسایلو برام بیاره
انقدر که سر به سرش گذاشته بودم باور نمیکرد🤦🏻‍♀️
بعدشم که به مامانم گفتم اونم باور نمیکرد شده بودم چوپان دروغگو😂
خلاصه رفتم بیمارستان و لباس بیمارستان بهم دادن و بقیه وسایلمو تحویل همسرم دادم

ادامه پارت بعد