زایمان طبیعی( پارت سوم)
بابام بهشون گفت مگه معامله اس که میگین هیچ مسئولیتی ندارین اگه اتفاقی افتاد و مسئول بخش گفت این وظیفه ماست از اینجا برین ما هیچ
مسئولیتی نداریم به هر حال بابام تعهد داد و قرار شد ما بریم مطب دکتر برا نامه سزارین، دو سه دقیقه بود که زدیم بیرون خبر دادن که دکترت گفته من سزارین انجام نمیدم کل نوبت های عملم رو هر سه بیمارستان که هستم این ماه انجام دادم و اگر دو روز دیگه هم بود میشد کاری کرد ولی الان نمیشه
استرس کل وجودم رو گرفته بود هزار فکر و خیال و هر لحظه خیس تر میشدم و ترس از زایمان طبیعی و دردی که تو دلم می‌پیچید.
دوباره دور زدیم سمت بیمارستان و سمت زایشگاه یکی از آشناهامون گفت با دکتر شیفت صحبت میکنم یه بهانه بیاره عملت کنه و باز من یه امیدی پیدا کردم چند دقیقه بعد خبر رسید که ماماهای زایشگاه گزارش رو رد کردن و دکتر شیفت نمیتونه عمل کنه و باز من ناامید تر شدم و مجبور شدم برم داخل زایشگاه
اونجا ماماها و مامانمم صحبت میکردن باهام که طبیعی بیار و من می‌ترسیدم
بهم گفتن حیف این قد و هیکل نیست که بری سزارین طبیعی بیار و من تو دوراهی بودم آشنا مون خبر داده بود که یه پزشک هماهنگ کرده که بریم مطب نامه بگیریم عملم می‌کنه سریع دو دل بودم هم از طبیعی ترس داشتم هم از اینکه نکنه دیر بشه بچم طوری بشه
اونا هم میگفتن ممکن بند ناف بچه ات بپیچه دور گردن بچه

۶ پاسخ

زودتر بقیش بزار 😂

بقیش؟؟

خب بقیه اش

بقیش رفت دو روز دیگه

چه استرسی تحمل کردی

خوووووب

سوال های مرتبط

مامان ویهان مامان ویهان ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
وارد زایشگاه شدم شرایط رو گفتم و گفت اگه من بودم علم داشتم نمی اومدم چون چیز خاصی نیست این لکه برا همون درد دیشب و نشونه زایمان ولی الان نه ،میخای سزارین شی دلم نمیاد معاینه ات کنم بیا صدا قلبش رو چک کنیم و عصری برو دکترت نامه ات رو بگیر که هر موقع دردت بگیره دکتر سریع خودش رو می‌رسونه خب منم رفتم صدا قلبش رو شنیدم و گفت خوبه بچه ات هم که خیلی بالاست ،ما برگشتیم خونه که تا عصر برم مطب و نامه بگیریم برا سزارین اختیاری
برگشتیم و من گفتم بزار امروز هم یه شیاف بذارم دردم کمتر بشه شیاف رو گذاشتم و قبلش هم یه دوش چند دقیقه ای گرفتم و اومدم دراز کشیدم و
باز بعد دو روز میل به غذا نداشتم فقط دلم آبمیوه یخ یخ میخواست
خلاصه دراز کشیدم و دل درد و کمر درد داشتم همچنان یهو زیر دلم یه تیر شدید کشید و حس کردم یه مایع گرم ازم خارج شد سریع رفتم دسشویی همچنان خیس میشدم
مامانم رو صدا زدم گفتم کیسه ابم فک کنم حالا ساعت۱۵ و ما قرار بود ۱۷ دکتر بیاد بریم مطب
با ترس لباس پوشیدم رفتم بیمارستان چهار دقیقه بعد رسیدم در اورژانس که کل لباسام خیس خیس شدن کل مسیر هم مامان و خاله ام از درد و سختی طبیعی میگفتن و من بدتر ترسیدم
رفتیم اورژانس مامایی گفت بخواب معاینه کنم منم درد داشتم ناله میکردم از درد معاینه کرد گفت دو فینگری
نوار قلب جنین هم گفت خوبه ولی فشارم رفته بود بالا ۱۴ رو ۹
گفتن میخای چیکار کنی اینجا بستری شی باید طبیعی بیاری اگر نه باید تعهد بدی هر اتفاقی افتاد با مسئولیت خودت
گفتم نمیخام من میترسم بدنم هیچ آمادگی طبیعی نداره از اول تو ذهنم گفتم سزارین نه ورزشی نه آمادگی روحی روانی نه ماما خصوصی من نمیتونم
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم طبیعی - سزارین
دوشنبه صبح دکترم اومد معاینه تحریکی برام انجام داد چون فقط یک سانت باز شده بودم. تا حدود ساعت دوازده ظهر هرچی معاینم کردن فقط دو سانت دهانه رحمم باز شده بود در صورتی که دردهام پشت هم و شدید شده بود. هرچی هم بهشون گفتم برام ایپیدورال بزنین قبول نکردن چون به چهار سانت نرسید. با دکتر که تماس گرفتن گفت کیسه آبو پاره کنن، وقتی پاره کردن متوجه شدن بچه مدفوع کرده ولی همچنان اصرار داشتن به زایمان طبیعی. ماما که معاینم کرد گفت سر بچه هنوز بالاست ولی یه چیزی حس میکنم که نمیدونم چیه، به سر پرستارشون گفت اونم معاینم کرد گفت دست بچست که قبل از سرشه
دوباره ماما معاینم کرد، بعد دکتر شیفت رو صدا کردن اونم اومد معاینم کرد و گفت دستشو جا به جا کردم و زدم کنار.دوباره ماما معاینم کرد. با هر بار معاینه هم به هم دیگه میگفتن باید سزارین بشه ولی باز همچنان معاینه میکردن. من که دیگه از درد فقط جیغ میزدم و گریه میکردم. آخه فکر کن نیم ساعت در حال معاینه شدن باشی. انگار طبیعی زایمان کرده باشم. به دکترم خبر دادن گفت آمادش کنین برای سزارین.
مامان محمدحیدر👶🏻 مامان محمدحیدر👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
•تجربه زایمان٫پارت سوم🧸🌱
هفته سی و هشتم بودم و دکتری که قرار بود سکه تمام بگیره منو معاینه لگنی کرد به امید اینکه لگن تنگ باشه و سزارین کنه اما اونم گفت لگن کاملا مناسبه و تا بچه چهار و نیم هم جواب میده😐💔
قرار بر این شد ما نامه فوبیا بگیریم و فرداش برم کمیسون و همون شب با هزار بدبختی از سه تا متخصص نامه گرفتم فرداش رفتم کمیسیون؛ توی کمیسیون تا گفتم نامه فوبیا و واژینسموس دارم خیلی بی ادبانه میگفتن که این مسخره بازیا چیه که یادتون دادن...اگه فوبیا داری چرا باردار شدی و در نهایت ما رو رسما بیرون کردن🙄💔
رفتم مطب دکتر و ماجرا رو تعریف کردم و گفت سکه رو بیار و برو و هر وقت دردت گرفت برو بیمارستان و به منم زنگ بزن که بیام و عملت کنم اما نمیدونم چرا همش احساس میکردم لحظه آخر که زنگ بزنم جواب نمیده و طبیعی بچه رو میارم🤧💔
وقتی از مطب بیرون اومدم واقعا ناامید ترین بودم و چشمم افتاد به مطب سونوگرافی همینطور رفتم داخل و نوبت گرفتم😐
دکتر سونو گفت همه چی نرماله خداروشکر اما چرا تا حالا عمل نکردی؟گفتم باید منتظر بمونم که دردام شروع بشه دیگه....
تعجب زده گفت واسه سزارین مگه باید دردات شروع بشه؟ گفتم سزارینی نیستم...💔
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان
مامان نها🫧🤍 مامان نها🫧🤍 ۲ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت سوم
هروقت درد داشتم فقط دست مامانم رو با تموم وجود فشار میدادم احساس میکردم استخون دستش دیگه داره می‌شکنه آنقدر زور میزدم 🥺
ساعت۷ صبح شد و همچنان داشتم دردها رو که بیشتر میشدن تحمل میکردم که خداروشکر شیفت هم ماماها هم دکترم عوض شدن 😮‍💨
موقعی که ماما ها داشتن شیفت عوض میکردم و بالا سرم بودن شنیدم که به هم میگفتن این دختر رو دیروز بستری کردیم حتی یه سانتم باز نبوده و خانم دکتر بهمون گفته من کاری به این ندارم که باز هست یا نه تو شیفت من یعنی همون ساعت ۷روز پنجشنبه باید زایمان کنه😑
خود ماما ها به هم میگفتن اصلا این چیزی که خانم دکتر گفته امکان نداره 😶هیچی دیگه خدارو شکر یعنی هزار بار خدارو شکر که شیفت عوض شد
خلاصه دردهام نزدیک ساعت۸صبح به اندازه زیاد بود که هروقت درد داشتم طوری داد میزدم که انگاری می‌خوام زایمان کنم🥺
هر وقت درد داشتم داد ماما ها رو صدا میکردم میگفتم تورو خدا منو ببرید سزارین وگرنه خودمو از این تخت پرت میکنم پایین یه کاری دست خودم و خودتون میدم 😅🥲تا اینکه ماما اومد از بچه که نوار قلب گرفت گفت ضربان قلب بچه‌ت نرمال نیست 🥺
منم میگفتم خب منتظر چی هستی باید سزارین بشم جونش در خطره
می‌گفت من که نمیتونم بگم بری واسه سزارین باید دکتر بگه
هیچی دیگه دکترم که اومد نوار قلب رو که دید گفت نه طبیعی واسه پاره شدن کیسه آبه 🫤گفت یه نوار دیگه بگیر که مطمئن بشیم
نوار قلب بعدی رو که گرفتن همون جور بود ضربان قلبه نرمال نبود😥
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۳ ماهگی
سلام ، تجربه ام از زایمان بگم براتون

سزارین وحشتناک ، دیروز رفتم معاینه بشم ببینم دهانه رحم باز شده یا نه ، که دکتر سپنو رو دید گفت وزن بچه بالاست طبیعی نمیشه ، چون بخاطر وزنش اصلا نیومده تو لگن، بند ناف هم داره و ...گفت همین الان بریم سزارین که گفتم اصلا آمادگی ندارم و... و گفت فردا صبح و خودش زنگ زد بیمارستان ، امروز صبح اومدم بیمارستان بخش زایمان وحشتناک شلوغ بود انگار جاشو با ۹/۹ عوض کردن ، خلاصه کارامو انجام دادیم همسرم رفت پذیرش اومد گفت آزاد حساب کردن و بیمه هیچی نداد گفتن اختیاری سز شذی 😐 هیچ جوره قبول نکردن که من نخواستم دکتر نامه داده نوشته دلیل چیه و... خلاصه رفتم اتاق عمل ، اونجا یکم استرس هم داشتم چون از سر واقعا میترسیدم، بی حسی رو زد تو کمرم پای راستم داغ تر و بی حس تر از پای چپم بود دکتر شروع کرد من کاملا میغمیذم داره چیکار می‌کنه ولی درد اونجوری نبود فقط حسش بد بود، ولی رسید به آخرش ماساژ کمی و فشار دادن شکم که یاااا حسین نززردم و زنده شدم بهشون گفتم برام بی حسی زدن دوباره ولی کارشون رو تو درد کردن آدمه شو میام میگم
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
ساعتای شش و نیم بود که شیفت عوض شد. منم درخواست شارژ اپیدورال داشتم که مامای شیفت معاینه کرد گفت سه سانت و نیم شده و نوار قلب گرفت گفت افت قلب داره. بعد رفت بیرون و یهو با مامانم اومدن تو اتاق گفتن باید آماده بشی برای سزارین. من که دیگه اینقدر تلاش کرده بودم اشکام همینطوری میومدن. دردام هم که دوباره شروع شده بود. ماماهمراهم زیر بار نمیرفت میگفت نه وضعیت جنین خیلی خوبه خیلی اومده پایین دهانه رحم رو به زور باز میکنیم ولی مامای شیفت زنگ زده بود به دکترم و دکتر گفته بود ببرین اتاق عمل. خلاصه اومدن برام سوند زدن که بخاطر اثر بی حسی خیلی اذیت نشدم و با چشمای گریون و استرس فراوان راهی اتاق عمل شدم. وقتی رفتم اتاق عمل دکتر بی هوشی گفت تو که الان اپیدورال گرفتی اینجا چیکار میکنی دیگه پرسنل اتاق عمل که دیدن من خیلی ترسیدم کلی باهام حرف زدن و شوخی کردن خدا خیرشون بده. دستیار بی هوشی گفت اپیدورال رو شارژ کنیم ولی دکتر بی هوشی گفت نه من براش اسپاینال میزنم. و دیگه بی حس شدم و دکترمم اومد. بعد دکتر گفت سر بچه تو لگن گیر کرده دو سه بار کشیدم بالا تا اومد بیرون و بعد گفت بند ناف پیچیده دور شونه بچه. خلاصه بعد از یه عالمه درد کشیدن من به علت افت قلب جنین و عدم پیشرفت سزارین شدم. این شرایط من بود رفقا قرار نیست همه مثل من باشن خود دکتر هم تا حالا چنین مریضی نداشتم با این وضعیت عالی دهانه رحم نرم و پیشرفت کم. من اگر برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب میکنم چون دردای بعد از سز خیلی بیشتر از انقباض ها اذیتم کردن.
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
۲
توی ثامن که‌بودم مامانم و خواهرم راضیم کردن که بیا برو بنت الهدی طبیعی بیار ، در هر صورت نمیتونستم ثامن بستری شم. دوباره برگشتم بنت الهدی ساعت شده بود نزدیک ۴ و من از ساعت ۱۲ تو خیابون ازاین بیمارستان به اون بیمارستان.....
خلاصه دوباره لباس پوشیدم که بستری شم 😂 پرونده هارو پر کردم دوباره هزینه‌ها رو پرسیدم اخه فکرکردم اشتباه شنیدم ، چخبره ۱۰۰ تومن ، و بله همون ۱۰۰ م میشد
گفتم بستریم کنن میرم برای طبیعی 🥲
بستری شدم و رفتم تو زایشگاه اونجا اتاقا ۳ تخته بود. ان اس تی وصل کردن تا زنگ بزنن دکترم ببینن چیکارکنن باهام. از اونجایی که دکترم زیرمیزیش رو گرفته بود و اون ساعت مطب بود زنگ زد به زایشگاه گوشه رسوند که نگهش دارین تا شب خودم از مطب میام سزارین میکنم ، ولی عوضیا تا ۹ شب منو تو استرس زایمان طبیعی نگه داشتن
با یکی دیگه از مریضایی که بستری شده بود توی اتاق صحبت میکردم میگفتن تورو سزارین میکنن ، پشت تلفن شنیدم که دکترت به پرستاره گفت تا ۱۱ شب میخوام نگهش دارم بعد به بهانه ی این که ۱۲ ساعت از پاره شدن کیسه اب میگذره بتونم سزارین کنم! البته اینم‌ بگم همینطور داشت ازم‌ آب می‌رفت ، هر نیم ساعتی یکبار یهو اندازه نیم لیوان اب می‌رفت ازم ، همچی که توی زایشگاه بنت الهدی شکمم کوچیک شد
نمیدونم چرا بیمارستانا نمیخوان برای سزارین بیهوشت کنن ، ساعت ۶ شام رو‌ اوردن پرستار بهم گفت دکتر زنگنه گفته سوپ بخور فقط ( من از شب قبلش هیچی نخورده بودم و ناشتا بودم) سوپو که خوردم پرستاره کم‌کم گفت احتمال زیاد سزارین‌میشی! 😐 خب مسلمون چرا زودتر نگفتی ناشتا بمونم بتونم بیهوش شم!
مامان فسقلی جان😍 مامان فسقلی جان😍 ۱ ماهگی
🧸♦️زایمان طبیعی♦️🧸پارت ۱
من دیروز ساعت ۴صبح بود حس کردم زیرشکمم دردمیکنه رفتم سرویس دیدم یکمی ترشح قهوه ای دارم، انقباض هم داشتم ولی هربیست دقیقه یه بار بود تقریبامنم گفتم دردارو تحمل میکنم تانزدیک تر بشن انقباضا،صبح که شد شوهرمو صدازدم دردامم داشت نزدیک میشد وهر۱۰دقیقه یه بار بود که رفتم دوش گرفتم ویکمی صبحونه خوردم که بریم بیمارستان تومسیر هم دردام دیگه۵دقیقه یه باربود
رفتم بیمارستان و ان اس تی گرفتن ومعاینه کردن
درد داشتم ولی هنوزهمون دو سانت بودم که زنگ زدن به دکتر ودکترم گفت بستری نکنید بره خونه تا بیشتر باز بشه وبعدبیاد من واقعا نمیتونستم تو اون شرایط چیکارکنم چون دردام زیاد بود ولی تصمیم گرفتم برم خونه تا کمتر خسته بشم وقتی خونه ولی دردا دیگه هر دو دقیقه یه بار بود و وحشتناک میگرفت واسه دکترم زنگ زدم گفت بیا مطب خودم معاینت کنم ساعت دو ونیم بودکه دکتر تومطب معاینه کرد و گفت نزدیک چهارسانتی وبرو بستری شو،به ماماهمراهم که خودش بهم معرفی کرده بود هم زنگ زد گفت زود خودشو برسونه بیمارستان.
مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی