۷ پاسخ

خدا همراه تو اون بچه س و شرایط رو میبینه چرا انقدر نگرانی بسپار به خودش یه جوری برات میگذرونه که فکرشم نمیکنی

خودش گفته من تکلیفی نمیدم به بنده هام که از پسش برنیان...یا در توانشون نباشه
تیکه اول ایه اخر سوره بقره رو بخون

حدیث امام رضا (ع)هم هست که میگن خدا نزد گمان بندگانشه...تو گوگل بزنی کاملش میاد...
در کل نگران نباش خدا هست مراقبتونه

حست رو کاملا درک میکنم چون تجربه کردم
سر زایمان اولم هفت ماهه بودم شوهرم رفت ماموریت اونم کجا سیستان.زاهدان تا دوسال ...من موندم تا فکر اینکه دوماه دیگ زایمانمه

ی شب قبل زایمان اومد بعد ۱۰روز رفت .۲۲ماهه بعد اومد فک کن من چی کشیدم از افسردگی نگم برات..... پس میگذره عزیزم غصه فقط برات حال بد میاره اصلا بهش فک نکن

منم ناراحتم شنبه زایمانمه و قرارها برای اولین بار دختر ۴سالم رو ی شب بدون هم بخوابیم درسته پیش بابا و خانواده ام هی اما دلم گرفته اما می‌دونم فرداش روز قشنگیه میام خونه

این نگرانی ها طبیعیه و اکثرا همه دارن منم هفته ۳۳ بارداری هستم و هزار فکر میکنم از همه چی گریه ام میگیره

ینی چی این فکرا چیه بریز همشو دور ایشالاهم۰ی ب خوبی و خوشی اتفاق میفته چراانقد فکر منفی میکنی

عزیزم دلتو بسپار به خدا...من پسرم سه سالشه ی بچه وابسته ب من الان چهارروز به خاطر اب دور جنینم بستری ام و اون بچه پیش مادرمه ..منم خودم تنهام توبیمازستان خداخودش کمکت میکنه منم خیلی ناراحت بودم اما خود خداجوری هواتو داره ک خودت میدونی

من همش گریه میکنم ازینک میترسم نتونم از پس بچه داری بربیام
بچه اولمه
شوهرمم کارش همینطور ماموریتیه از هفته فقط چند روزش خونس به این فکر میکنم ک دست تنهام و سختی داره و روحیم خیلی نابود میشه
الان ک نزدیک زایمانمه بدتر شدم انقد فکر میکنم و گریه میکنم تا سردرد میشم

منم همین فکرا میکنم
ولی من استرس طبیعی رو هم دارم
تو بگو‌چکار کنم

سوال های مرتبط