از تجربم برای این ویروس جدید ک پسرم گرفته بود بگم شاید برای مامانای دیگه مفید باشه البته خدانکنه بچه ای بگیره ک هم بچه از بین میره هم مادر
من پسرم یک هفته پیش اسهال و استفراغ شدید گرفت درحدی شکمش شل بود ک یه کم زور میزد مدفوع کنه یهو تا پشت کمرش کثیف میشد بردمش پیش پزشک گفت اول مسمومیت غذایی هست دارو داد بهش ولی تا فرداش
دیدم تغییر نکرد هیچ انگار بدتر هم شد تبش هم شدید تر شد با پزشکش تماس گرفتم گفت بیار معاینه کنم نیاز شد بستری کنی رفتیم مطب معاینه کرد چون تب شدید هم داشت پزشک بستری کرد بچم تا دیروز بیمارستان بستری بود فقط شبا تب40 درجه میکرد اگر بهش تب بر تو سرم نمیزدن تبش پایین نمی اومد تا دیروز دکترش اومد معاینه کرد گفت بیشتر از این مجاز نیست انتی بیوتیک بزنیم ب بچه بدنشو بدتر خشک میکنه تبش هم چون شبی یکبار هست احتمال داد تب کاذب باشه و گفت تب سنج های دیجیتالی اصلا دقیق نیست تب سنج جیوه های قدیمی ها دقیق هست وقتی مرخصش کرد گفت هر شب تبشو با تب سنج دیجیتالی ها چک کنم

۶ پاسخ

اومدیم خونه بچه استفراغش قطع شد ولی همچنان اسهال شدید داشت تا قطره رامنافلور قبلا داشتم تو یخچال اوردم یه بار دیشب ده قطره دادم بهش خورد امروز سه بار با تعداد قطره های بیشتر ینی به جای ده قطره پانزده قطره دادم بهش تازه الان پوشکش عوض کردنی دیدم شکمش داره جمع میشه خداروشکر.حالا قطره رو همچنان میدم بهش تا انشالله شکمش کامل جمع شه ولی موقعی ک بچه ای این ویروس رو گرفت تا میتونید بادام درختی پوست گرفته شده بدین بهش غذا مرغ آبپز شده و سیب زمینی آب پز شده ب اندازه و
حجم خیلی خیلی کم بدین بهش هم براشون خوبه هم نگهشون میداره هم کم کم بدین باعث میشه استفراغ نکنه تا میتونید آب جوشیده شده سرد بدین بهشون اصلا اصلا آب سرد ندین دائم هم وقتی اسهال میرن بعد هربار تعویض پوشک باسنشون رو با روغن خر یا روغن نباتی یا هر پماد سوختگی ک به بدن بچتون میوفته چرب کنید تا نسوزن اصلا از دستمال نرطوب استفاده نکنید بدتر باعث میشه بدن بچه بسوزه هنگام اسهال

خداروشکر حالش خوب شد

خداروشکر بخیر گذشته انشاله خدا به همه بچه ها سلامتی بده

خداروشکر مرخص شد کوچولوت
انشاالله هیچ کس کارش ب بیمارستان نیوفته

شمام مث من دوتا بچه کوچیک دارین.. شما ب کاراتون میرسید؟ منم مث شما دوتا دارم بافاصله سنی کم

ممنون عزیز .خداروشکر گل پسرت مرخص شد

سوال های مرتبط

مامان ❤️عارف ❤️ مامان ❤️عارف ❤️ ۱ ماهگی
پارت سوم
تو مسیر فقط دعا میکردم زود تر برسیم، به زور مامانم چند لقمه صبحانه خوردم که اونم گلاب به روتون بالا آوردم 😐رفتم بیمارستان هفده شهریور به ماما میگفتم سریع منو بستری کن من درد دارم گفت باید معاینه بشی معاینه کرد گفت 5 سانتی کارامو کرد و لباس پوشیدم رفتم زایشگاه شانس من خداروشکر بیمارستان خیلی خلوت بود دانشجو ها هم نبودن 😊 تا وقتی بهم سرم وصل کردن و نوار قلب گزاشتن، ماما همراهم اومد ماما م عادله حسینی بود خیلی با حوصله و مهربون بودن ساعت 10 اینا بود گفت با من همکاری کن تا زود زایمان کنی نقطه فشارهامو می‌گرفت و واقعا دردام شدید شدید تر میشد یک حرکاتی هم میگفت انجام می‌دادم رو تخت بعد ماما بیمارستان آمد گفت کیسه آبش و باید پاره کنم با یک وسیله انجام درد داشت اونم ☹️ من فقط تنفس ها عمیق میکشیدم یک خانم دیگه اومد گفت آمپول اپیدورال میخوای یا بی دردی من گفتم بی دردی چون اپیدورال تو کمر می‌خورد منم کمرم داشت نصف میشد نزدم 😢بی دردی برام زیاد تاثیر نداشت، مامام خیلی خوب بود تشویقم می‌کرد بهم به زور آبیموه و خرما میداد میگفت باید جون داشته باشی زور بزنی چند تا زور زدم اونجا بعد منو با ولیچر بردن اتاق زایمان اونجا هم دو یا سه تا زور محکم زدم و بچه ام بدنیا اومد بعد یک بار دیگه هم شکمم فشار دادن جفت اومد بیرون واقعا حس خیلی خوبیه که از درد راحت میشی بخیه هم کم خوردم  و ساعت 11و نیم، 11 /11 پسرم به دنیا اومد تو 38 هفته و یک روز