۱۱ پاسخ

اتفاقا تو مامان خیلی خوبی هستی که برای بچت همبازی داری میاری خب یک روز هستش دیکه ناراحت نکن خودتو

منم وقتی رفتم برا سز مث شما بودم ولی پسرم پیش باباش موند زیاد بهونه نگرفت ان شاالله براشماهم بخیر و سلامتی بگذره بیایی خونت کناربچه هات😍

به این فکر کن که بهش بد نمیگذره خواهرت هواشو داره ببرتش جایی که هم بازی داشته باشه براش دوری از مادر هم تجربه میشه

منم دوروزه زایمان کردم فقط سفارششو کن مریض نشه من اومدم دخترم مریض شده یعنی اوج بدبختی سرم اومده از همه طرف گرفتار شدم خودمم داغون داغونم سر اولی اصلا درد نداشتم الان جای بخیه هام خیلی وحشتناکه نمیتونم تکون بخورم😭

عزیزممم 🥺🥺بجاش یکی دیگه هست که سرگرمت کنه 😍

آخی ان شاءالله بسلامتی زایمان عزیزم
آروم باش با نینی‌میری پیشش چقدر خوشحال میشه اون لحظه تصور کن وااااای چقدر خوبه عزیزم

بسلامتی عزیزم نگران نباش خدا خودش مراقب پسرت هست تا بری برگردی ان شاء الله بسلامتی میری و میای با یه نی نی خوشحالم میشه از خدا واست صبر میخوام که دلت اروم کنه استرسم نداشته باش ب چیزای خوب فک‌کن امید بخدا

از یکماه قبل باهاش صحبت میکردی که یه شب نیستی باید کنار خاله باشی

به سلامتی گلم اصلا ناراحت نباش و بخند میری ولی با کلی دست پر وشادی برمیگردی و تا ابد برادر یا خواهر داره که مدیونه همون شبی که تنهاش گذاشتی.
خداروشکر که باردار شدی و نی نیتو تا فردا تو دلت سالم و سلامت نگه داشتی.
برای منم دعا کن. بوووس بهت بهترین مادر دنیا

عزیزم برو به سلامتی با نی نی کوچولوت برگردی خونت نگران پسرتم نباش سخته واقعا

عزززززیززم ان شاءالله به سلامتی
منم سه روز دخترم با کلی گریه و جنگ و دعوا با شوهرم میخابه من یه اتاق دیگه خیلی سخته وقتی گریه مبکنه که بیاد پیشم قلبم میخاد بترکه😭😭😭
ولی چاره ای نداریم دختر من تازگیا خییلی وابسته شده چون خوابشم خیلی سبکه مجبورم جدا کنم

سوال های مرتبط

مامان اهورا و آرتا مامان اهورا و آرتا ۳ سالگی
چقدر خستم الان ۳ساله مادر شدم واسه پسرم همه کار کردم وقت گذاشت بازی کردم در هفته شده ی روزشو بردم پارک از حظر خورد و خوراک همیشه عالی بوده هیچ وقت نذاشت بد لباس بپوشه و شلخته باشه همه چیز خوب بود عالی بود خواستم از پوشاک بگیرمش باهاش خیلی خوب راه اومدم اما از دوسالگی ب بعد پسرم خیلی خیلی شیطون شد بازم من کنترلم بالا بود اکه بهش میگفتم بالا چشت ابرو شب خواب تداشتم از ناراحتی و عذاب وجدان اما الان ب مشکل برخوردم پسرم از دستشویی رفتن میترسه با اینکه راحت از پوشااک گرفته شد اما چند وقت خیلی میترسه امروز خواستم ببرمش ارایشگاه خون گریه کرد قبول نمیکنه هیج کس موهاشو کوتاه کنه خیلی لحباز و بد قلقه مجبورم واسه هرچیزی تهدیدش کنم تا ب حرفم گوش بده بچه دومم بدنیا اومده خودم خستم پسرمم خیلی شیطونه کار خطرناک میکنه منی ک خط قرمزم زد بودن الان چندباره بچمو میزنم ارامش ندارم خیلی تو فکر پسرمم از خودم بدم میاد عذاب وجدان دارم دلم روحم خستس همش میگم چرا بچم اینجوری میکنه چرا میارسه از خیلی چیزا چرا من نمیتونم خودمو کنترل کنم مثل قبل خواب تدارم از ناراحتی من جونم ب جونم پسرم بستس تحمل ندادن ببینم تو این شرایطه خودمم از ی طرف دیگه صبرم تموم شده نگران بچمم