ماه محرم بودش از در مطب اومدم بیرون و بهش یواش یواش گفتم اونم گفت ینی چی ینی مشکل منم گفتم دکتر اینطوری گفته باید بری دکتر گفت چرت گفته گفتم برو دکتر ارولوژی ک جواب آزمایش رو ببینه همین اگه بهش میگفتم معاینه میکنن عمرا میرفت بهش گفتم احتمالا به گرفتگی داره با یه عمل ساده برطرف میشه گفت من دکتر نمیرم اگه برم معاینه میکنه گفتم خب ارزشش رو داره ک بچه بیاریم یا ن قبول نکرد گفت من دکتر نمیرم ک نمیرم همینطوری ک تو خیابون میرفتیم دسته های عزاداری بیرون بودن دلم خیلی گرفت گفتم خدایا چرا من مگه من جقدر سن دارم ک این مشکل افتاده تو مسیرم چرا من مثل بقیه زود حامله نشدم😔از یه طرف ۳ماه بعد عروسیم مادرشوهرم هرماه می‌پرسد ک پریود شدی یا ن خب منظورش رو فهمیده بودم چرا میپرسه خجالت میکشیدم هی میگفت پسر من عاشق بچه هست آنقدر بچه دوست داره من خیلی ناراحت میشدم و فشار استرس و روحی روانی قرار میگرفتم عصبی میشدم به شوهرم می‌پریدم ک چرا مادرت هی میگه من خوشم نمیاد کارمون شده بود دعوا کردن😑

۴ پاسخ

خدا حواسش به بنده هاس هس

دقیقا مشکل ماهم از شوهرم بود ۷ سال طول کشید تا بره دکتر بخاطر ازمایش اسپرم نمیرفت عذابی کشیدم تا ای وی اف کردیم

الهی عزیزم
الان دیگه بچه دارین

عزیزم🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
اومدم دیدم هرکی قصه باردار شدنش رو نوشته گفتم منم بنویسم و به اشتراک بزارم #پارت_اول
من ۳ساله ازدواج کردم بعد ازدواجم دو ماه بعدش خیلی حس تنهایی کردم شوهرم ک میرفت سرکار من تا ۲۴ساعت خونه تنها بودم چون شغلش جوریه ک شیفت میمونه و وقتی نبود من خیلی تنها بودم به شوهرم گفتم بیا بچه بیاریم و منم از تنهایی در بیام قبول کرد از خدا خواسته بود😂
دوماه بعد عروسی اقدام کردیم تا یکسال اوضاع همین بود در حال اقدام بودیم دیگه شوهرم کلافه شده بود گفت چرا نمیشه چرا نمیگره گفتش برو دکتر شاید باید داروی چیزی بخوریم ک تقویت بشیم حس کردم منظورش اینکه نکنه من مشکل دارم و منو به بهونه ی فرستاد دکتر رفتم دکتر گفت کیست بزرگ داری باید دارو بدم برطرف بشه دوماه بعد بیا معاینه کنم دوماه شد و رفتم گفت کیست از بین رفته شوهرت آزمایش بده وقتی رفت آزمایش دنیا رو سرم خراب شد چون جواب آزمایشش خیلی بد بود آخه خودم سرچ میزدم و میخوندم تا اینکه بردم دکتر نشون دادم دکتر گفت اصلا ممکن نیس باردار بشید دنیا رو سرم خراب شد گفت به احتمال واریکوسل داره باید عمل کنه مونده بودم چطوری به شوهرم بگم چون اخلاقشو میدونستم ک اهل دکتر رفتن نیس و اینکه یه چیز کوچیک واس خودش یه چیز بزرگ می‌سازه چون اطلاعات علمیش کمه خلاصه مونده بودم چطوری بهش بگم ک قبول کنه بره دکتر برای معاینه شدن
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
#پارت_یازدهم
ما تو محلمون خاله شوهرم هرسال نیمه شعبان اش می پزه و پخش میکنه تو نیمه شعبان سر دیگ اش خیلی خواستم ک خدا منو فراموش نکنه مادرشوهرم آدم رکی هست بلند تو جمع گفت خدایا انشالله تا سال بعد به زهرا یه بجه بدی اولش ناراحت شدم گفتم چرا اینطوری گفت الان همه فک میکنن چیشده ولی بعدش گفتم دعا هست دیگه چرا ناراحت بشم عب نداره همه دعا میکنن واسمون بعد نیمه شعبان وقت دکترم شد ک رفتم در مطب بسته بود رفتم اونجا دکتر گفت ن من ای وی اف نمیکنم گفتم نمیشه داروی چیزی بدین واس تقویتی ک آی وی اف نریم گفت آخه دارو اثر نداره و عوراص داره نخورید بهتره و وقتتون رو زمانتون روی ای وی اف بزارید این دارو خوردن تقویتی وقت تلف کردنه و اینم بگم ک من بهمن ماه پریود شدم ولی یه روز بود گفتم لابد عوارض قرص تیروئید و اسفند هم ۱۲روز عقب انداختم گفتن قرص تیروئید هورمون هام رو بهم ریخت دیگه اینم یه مشکل آخه دکتر گفته بود یائسگی زود رس داری امکان داره ۴ماه دیگه تخمک ها صفر بشه و خلاصه ک رفته بودم دکتر یادم رفت بهش بگم دوباره برگشتم تو به دکترم گفتم ببخشید من اینطوری شدم پریودم بهم ریخته گفت برو سونو واژینال گفتم شاید کیست داری رفتم ک سونو واژینال کنه گفت کیست داری بعد دیدم مکث کرد و داره میخنده و خوشحاله برگشت گفت غیرممکنه اصلا ممکن نبود ک طبیعی یشه وای خدای من دارم معجزه میبینم دکتر خودش خوشحال شده بود گفت شما هیچکاری نکردین هنوز دارو نخوردین چطور شد آخه گفت ساک حاملگی میبینم ولی چون مطمئن بشم آزمایش بتا بده داشتم از خوشحالی بال در می‌آوریم نمیدونستم به کی زنگ بزنم بگم گفتم شوهر سرکاره به اون نگم ک سوپرایز کنم😂😂
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
#پارت_ششم
از سفر برگشتیم پیگیرانه افتادم دنبال درمان دکتر سومی ک شوهرم رفته یود خیلی دکتر خوبی بود گفتش خانومت اگه آزمایش نداده اونم ازمایش بده
خواهرشوهر خواهرم یه دکتر معرفی کرد تو تهران با خواهرم هماهنگ کردم رفتم اونجا و آزمایش های خودم و همسرم رو دید گفت همسرت اصلا بهش تضمینی نیس بتونه باردارت کنه تنها راهش ای وی اف بعد آزمایش خودم رو دید گفت ذخیره تخمکت کمه و در مرض یائسگی زود رس تو سن بیست سالگی هستی
همونجا دنیا رو سرم خراب شد ک جفتمون مشکل داریم و یکی از یکی بدتر ۶ماه هرماه میرفتم پیش همون دکتر جواب آزمایش نشون بدم و... اصلا به من داروی تقویتی ندادن فقط میرفتم و برمیگشتم الکی فقط ویزیت میدادم و هربار حرفای تکراری یجورای انگار به در بسته میخوردم اون دکتر گفت دکتر ای وی اف کار خوب معرفی میکنم برید پیشش رفتم پیش دکتر ای وی اف اونم گفت شوهرت اصلا تضمین نیس بشه جنین تشکیل داد اگه بدیم و انتقال بدیم احتمال اینکه قلب تشکیل نشه خیلیه شب و روزم شده بود گریه ک چرا این بلا ها سر من میاد آخه ما تو اطرافمون همین جیزی نداشتیم چرا طرف خانواده همسرم هستش خواهرش بعد ۱۴سال مادر خودش بعد ۷ سال و حتی از شوهرم خواستم ک به خانوادش نگه از دکترا پرسیدم ک امکان داره شوهرم از مادرش به ارث برده باشه گفتش ن چون از مادر به دختره ن به فرزند پسر هزینه ای وی اف میش اون دکتر کم کم ۱۰۰ میلیون میشد و ماهم دستمون خالی بود گفتم بریم بیمارستان شریعتی تو تهران ک هزینه ها با ۲۰ تومن هم میشه جمع کرد چون نیمه دولتی اونجا هم رفتم به در بسته خوردم چون نوبت دکتر اشتباهی گرفته بودم فلوشیپ ناباروری نبودش دکتر زنان بود و متخصص بیماری های سرطان رحم دکتر گفت اینجا هردکتر زنانی کارش فرق میکنه و اشتباه آومدی
مامان برسام مامان برسام ۴ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت ۲۲#
دکترم گفت چی شد گفتم من اگر ببینم حتی سرم به دستش وصله میمیرم طاقت ندارم ببینم اینچیزارو برگردیم اونجا دکترم گفت شوهرت کجاس چرا بیمارستان نمیاد مامانم بهش قضیه رو گفت فرداش دکتر روانشناس اومد بالای سرم کلی داروهای عصاب نوشت و کلی هم باهم حرف زدم رفت وقتی داروهامو آوردن دیگه طاقت نیاوردم بعداز چند ماه زنگ زدم شوهرم گفتم با من کاری کردی که برام داروهای عصاب آوردن منی که قرارها بچه شیر بدم واقعا باید این داروها رو مصرف کنم قراره این بچه با اینجور داروهای که تو شیرم می‌ره بزرگ شه بهش گفتم چرا انقد بی‌خیالی من به درک اون بچه تو آن ای سی یو تک و تنهاس من که نمیتونم برم . مامانم که می‌ره هیچ دکتر و پرستاری بهش جواب درست و حسابی نمی‌دن میگن ما اطلاعات بچه رو فقط به پدر مادر می‌دیدم من واسه تو اصلا بدترین آدم دنیام اما اون بچه چه گناهی داره تو چرا انقد بی خیالی چی به روز تو اومد من باردار شدم انگار هرمونای تو بهم ریخت تو یه آدم دیگه شدی گفتم من از خودم گذشتم وظیفه هاتو در قبال من انجام ندادی کوتاهی کردی اما اجازه نمیدهم واسه بچم کم بزاری باید بیایی بیمارستان شبانه روز پیشش باشی بچم اونجا احساس بی کس بودن نکنه. اونم پشت تلفن ساکت بود گذاشت من اینارو گفتم بعد گفت کی گفته که من تنه‌اش گذاشتم من از صبح تا ساعت دو شب پشت در آن ای سی یو نشستم و میرم بهش سر میزنم من یک لحظه هم اینجا تنه‌اش نزاشتم . یه نور امیدی ته دلم روشن شد که خدارو شکر حداقل نسبت به بچم بی تفاوت نیست .انقد خوشحال شدم مثل دیوونه ها به مامانم میگفتم الان دیگه پسرم می‌دونه باباش دوسش داره پس میجنگه واسه زندگیش پس امید داره واسه موندن
مامان 💙💙💙💙 مامان 💙💙💙💙 ۴ ماهگی
برام جالبه جدیدا مردم چقدر وقیح شدن البته بلانسبت خانما گهواره امروز بچم با همسرم بردم برا واکسن واکسن نداشتن گفتن صبر کنید تو راه هست بعد من و همسرم نشستیم تا آماده بشه اونجا سه تا خانم با یه دکتر یهو دیدم دوتا دخترا ک اونجا کار میکنن شروع کردن شوخی و خنده بعدش برگشت به ما گفت بچه شبیه شما نیست اون یکی پرید گفت بخصوص بابا ک اصلا منم یه نیش خنده گفتم اره بیشتر شبیه خانواده پدریم وساکت شدم دوباره یکی از اونا گفت مشخصه آخه باباش چشاش درشت رنگی بچه چشاش انگار مشکل داره حالا من یهووو ک این حرف زد قلبم ایستاد بچم نگاه کردم گفتم چی چشه چشاش همسرم ک خوشش اومده بود گفت نه بچه چشاش خماره به دایش رفته حالا اونجا هیچ عیبی نبود ک رو بچم نذارن اون می‌گفت بچت سبزه باباش سرخ وسفید و همسرمم با اونا گرم منم آنقدر نگران واکسن بچه بودم ک اصلا گیج بودم و نمیتونستم حرفی بزنم الان خیلی خیلی ناراحتم حالم اصلا خوب نیست همش خودخوری میکنم گریم گرفته ک چرا جواب اونارو ندادم و اجازه دادم اینقدر راحت رو بچم عیب بزارن 😭😭😔😔