پارت بیست و یک
بچم‌خنره و گریه اش قاطی شده بود..دستمو گرفت ک از رو تخت پاشم..گفتم‌مامان دیگه نگیر..من الان تو آسمونام..😍😍😍باخوشحالی لز در رفتم بیرون ..دبدم شوهرم گوشی دستشه خوشحال میگه آبجی بچمون دختره..دختر..سونوهای قبلی اشتباه دیدن‌.خاهزش میگفت راستش من از کی توفکرتم اما میترسیدم زنگ بزنم ..گفتم زنش الان حالش بده منم زنگ بزنم بدتر میشه..گفت الهی شکر ..😍😍آخه فامیل من و شوهرم هردو کم دختریم..اما تا دلت بخاد پسر داریم😁😁..اومدم تند تند زنگ زدم به خاهرام..آبجی گریه میکردم..آبجی بچم دختره...من گریه خاهرم گریه..به هرکی گفتم دختره از خوشحالی بال درآورده بود..از بس منو درحالت گریه و ناامیدی دیده بودن..فک کنم من کل فامیلو شیرینی دادم..دخترمم ک بدنیا اومد شوهرم گوسفند کشت چلو گوشت داد... کارایی ک برا پسرام نکرده بود...این لحطه خوش رو برای همه آرزومندایی ک چه دخار میخان چه پسر آرزومندم...ممنونم از همراهیتون ..انشالا ک همیشه خوشحالی یهویی بیاد سراغتون..
راستی دختر من ۴مهر روز تاجگذاری اقا امام زمان بدنیا اومد...دیگه واقعا باید اسمشو نرگس میزاشتم...

دوستون دارم قلبن...از ترکیه تا لندن🥰🥰🥰🥰🥰

تصویر
۱۵ پاسخ

خدا حفظش کنه برات عزیزم ❤️

خداروشکر که به مرادت رسیدی خدا حفظش کنه حالا فکر کن منی که مطمئن از دختر توآنومالی یهو بگه جنسیت پسر یعنی خشک شدم

ای جووونم خدا حفظش کنه براتون
حالا مادرشوهرم ۳تا پسر داره دختر نداره و همیشه حسرت میکشه من عروس اولیشم که براشون دوتا نوه پسر اوردم😆😆😆😆
گفتم ان شاءالله دوتا عروس بعدیت نوه دختر میارن برات

خدا برات نگهش داره
پسر منم 5 مهر بدنیا اومده 😊

نمیدونم چرا با داستانت اشک ریختم این موقع سحر😭

ان شاءالله زیر چادر حضرت زهرا س قد بکشه

عزیزمممم
خداخفظش کنه انشاالله زیرسایه آقاامام زمان نامدار و عاقبت به خیر بشه

خدا حفظش کنہ واست

عزیزم خدا حفظش کنه پرنسستونو😍به منم یه دختر سالم صالح بده💖

خدا نگه دارش باشه من عاشق دختر بودم همیشه می گفتم ازدواج کردم خدایا بهم دختر بده داد از خدای بزرگ ممنونم بخاطر نعمتی که بهم داده حالتو می فهم ما برعکس شما تو خانواده اکثر دختر دارن فقط دوتا پسر داریم

خداحفظش کنه خدا بچه هاتو برات نگهداره عزیزم

خدا تو رو برا اون اونو برا تو نگه داره💚

خداحفظش کنه برات

خدا حفظش،کنه چه تجربه جالبی

خدا نگه داره برات 😘😘😘

سوال های مرتبط

مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت بیستم

رفتم دراز کشیدم روبروم تلوزیون بود اما شوهرم از بس من حالم بد بود ندید اونو فقط به دکتره نگا میکرد..دثتامو گذاشتم رو چشام ..از رولباس ضربان قلبم معلوم بود..دکتره گفت حالت خوبه عزیزممم..گفتم ن آقای دکتر..خندید گفت چرا...گفتم آقای دکتر من خودم دوتا پسر دارم اگه اینم پسره بگو دیده نمیشه اسم پسر نیار...خندید گفت چشممممم..ژل رو ریخت دستگاشو گذاشت گفت خب جنسیتو ک دیدم..اینو گفت من اشکام ریخت مثل ابر بهار..گفتم واااااای خدایا پسر رو زود میبینننن...یاامام رضا دمت گرم...یا خدا....خدایا کمکم کنننننن...دیدم دکتره به همکارش ک یه خانوم بود گفت بنویس عزیزم...دستاش سالم..پاهاش سالم..لب چاکی نیست..خب خداروشکر همه چیش سالمه..منم فقط گریه 😭😭😭😭دکتر گفت عزیزم من نمتونم بااین گریه هات چیزایی ک میخامو ببینم..لطفا کمی آرومتر..بعدم بچه هرچی باشه نعمت خداست..خدارو شکر کن ک سالمه...دیگه بدتر..انگار نمک پاشید رو زخمممم..گفتم من برا دختر ریسک کردم آقای دکتر..😭😭😭گفت خیلی خوب تمومه...پاشو ..پاشو برو فکر جهاز باش..من 😳😳😳دکتر☺️☺️☺️شوهرم🤨🤨🤨باخنده گفت..پاشو ک بچت دختره...منم باگریه گفتم آره ..میخای دل منو خوش کنی..چون من گفتم پسردوتا دارم.😭😭😭گفت ن عزیزم..من دکارم توام بیمار من..اللنم از این در میری بیرون ..چراباید بهت همچین دلخوشی بدم ..ن تومنو میشناسی ن من تورو ..ن من با کسی رودربایسی دارم پاشو پاشو لباس دخترونه برو بخر..گفتم آقای دکتر ووتا سونو به من گفتن پسره..گفت من میگم دختره..اگه دختر نبود بیا یقه منو بگیر..من همون اولم دیدم دختره اما بازم طولش دادم ک چند بار ببینم..خانم رو برگه بنویس جنسیت...دختررررررر..دیدم شوهرم و بچم گریه افتادن..
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت دهم

دوسه روزی خوشحال بودم تا رفتم خونه یکی از اقواممون...یه خانم‌مسن اونجا بود تا منو دید گفت بارداری گفتم اره از کجا فهمیدی گفت از حالت چشمات..گفت بیا جلو ..رفتم..دست زد به شکمم گفت بچتم پسره..منو میگی..😵‍💫😵‍💫😵‍💫گفتم از کجا فهمیدی گفت سمت راستته بچت..یعنی کارد میزدی خونم درنمیومد..فامیلمون برداشت گفت اینجور نگو دوتا پسر داره.دختر خاسته از خدا😔😔😔 یه بغصی داشت خفم‌میکرد..اون مهمونی رو گذروندم و همچنان اوموم پیش شوهرم ک فلانی گفت بچت پسره..یعنی اشکم دم مشکم بود..اینم بگم من سر دوتا پسرام زبرو زرنگ بودم..سر این بچم تنبل...سر پسرام عاشق ترشی و شوری.سر دخترم شیرینی و بستنی.کارای خونمو نمیکردم فقط میخابیدم..روزام باغصه میگذشت دنبال نشونه میگشتم ک بارداری دختر چجوریه..یه شب خواب دیدم یه جا مهمونی ام یکی از اقواممون ک خادم حرم هست اومد به خاهرم گفت بگو زهراتون بیاد‌.منم تند تند از پله رفتم پایین دیدم یه کیف مهدکودک دخترونه مالید به شکمم..از خواب بیدارشدم زنگ زدم بعدش به اآبجیم گفت الان به اون بنده خدا میگم ک همچین خوابی دیدی..زنگ زده بود اونم گفته از حرم براش غذای تبرک امام رضا میارم..روزا میگذشت هرجا دختر میدیم بغض میکردم😔😔 هرجا گل سر میدیدم اشک توچشام میومد.روزا گذشت تا رسیدم به سونو ان تی😔😔😔😔
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت دوازدهم

شوهرم از مغازه کنار اومد خندید ..گفت چیه باز گفتن پسره..رفتم تو حیاط عقب مغازه دستامو گذاشتم رو سرم گریه میکردم‌...دور از جون مثل آدمایی ک زندگیشون آوار شده..شاگرد شوهرم اومد باشوهرم گفت تعریف کن ..گفتم زنه سونو گرافیه گفته پنج سانته بچت سالمم هست خداروشکر پسره..تااینو گفتم شاگرد شوهرم ک یه آقای پیری بود خندید..گفت وایسا وایسا..رفت یه خط کش آورد ..گفت نگا این ۵سانته..تو از رو این پتج سانت چی میبینی..گ۴ت پاشو خودتو جم کن ..اون خاسته یه چیزی بگه.فک کرده اومدی برا جنسیت پسر..هرچی میگفت شوهرمم تاییدش میکرد میگفت راس میگه..ولی هیچ دلمو آروم نمیکرد..هرروز باقلبی شکسته شکرگذاری مینوشتم..روزی ده خط..شاید بگم من از قبل بارداریم بچه ها هرروز ده خط شکرگداری مینوشتم.مثلا مینوشتم خدایا شکرت ک بزودی تو خونمون صدای به دختر میاد.خدایا شکرت ک دخترم یه بچه سالم و زیباس.خدایا شکرت زایمان راجتی داشتم و......امیدم به همینا بود ک واقعا هم تاثید گذار بود..روزها میگذشت و هرکی ازم‌میپرسید سونو تاحالا بهت جنسیتو نگفته میگفتم ن..تودلم آشوب بود ..میگفتم سوند گفته دیده نمیشه..من حتی به خاهرم‌دردمو نمیگفتم .تو خودم میریختم ..واقعا سخته آدم بدونه تو این دنیای به این بزرگی هیچکس محرم رازت نیست حتی خاهرت..میدونستم به خاهرام بگم شاید همه جا پر بشه بگن زهرا سومیشم پسر شد..شاید جلو روم خوب بودن اما پشت سرم ن..
مامان ایلهان مامان مامان ایلهان مامان ۱ سالگی
سلام عزیزان خوبین
الهی بمیرم برای پسرم چه عذابی رو تحمل می‌کرد و من نمیدونستم ایلهان من خوب شده بود مرخص شد از بیمارستان ولی سرفه می‌کرد بردم دکتر دارو داد گذشت تا روز دوشنبه خیلی بی حال بود آبریزش بینی شدید داشت جوری ک انگار آبشار بود آب دهانش یه سره می‌ریخت اشتها نداشت و خیلی چیزای دیگه تا اینکه امروز دوستم اومد پیشم و گفت آبجی یه چی بگم من دیدم تو بچه های برادرم مطمئنم ایلهانم اینجوری شده این بچه هیچیش نیست بخدا یه چیزی مطمئنم تو گلوش گیر کرده اون عفونت کرده و زده به خون بچه با خودم فک کردم گفتم شاید درست میگه زنگ زدم به مادرشوهرم موضوع رو گفتم اونم گفت ک شاید درست باشه بریم پیش یه آشنایی بزار قاروق گیری کنه رفتیم تا اون خانوم به گلو پسرم دست زد گفت دوتا تیکه گیر کرده تو گلو مال خیلی وقته اونو آنقدر ماساژ داد تا رفع شد و کل بیماری پسرم رفت یعنی دیگه آبریزش بینی تب و سرفه نداره حتی راحت نفس میکشه خداروشکر ک پسرم خوب شد اینقدر آروم شدم ک دوست دارم به همه شیرینی برم
مامان جوجه♥️♥️ مامان جوجه♥️♥️ ۱ سالگی
خانما نمی‌دونم حق با منه یان ...من دیشب خونه مادر شوهرم بودیم دختر خواهر شوهرم جوریه که مثلا اسباب بازی هرچی که پسر من برداره اونم میخواد مصلا اگه پسر من ماشین برداره گریه که ماشین می‌خوام میدیمش من دست پسرم چیز دیگه میدم باز گریه می‌کنه که اونو می‌خوام سر همین قضیه پسر من اعصابش خراب شد جیغای بلند زد کلا چند وقته اعصابش خراب میشه جیغ میزنع ...خواهر شوهرم یک داد بلندی سر بچم زد که بچم تو کرد گوشه ای ...یعنی به تمام معنا انگار تیر زدن تو قلبم...بدم اومد که اینجوری دوبار سر بچم داد زده با این که من تا الان نازک تر از گل به بچش نگفتم ...اون موقع حرفی نزدم گفتم چهارتا شاید بزارن روش تحویل شوهرم بدن ..به شوهرم گفتم میگه عمشه دیگه حالا داد بیداد کرده ..میگم خب چرا بچش بچه منو اذیت می‌کنه سر بچه خودش داد نمیزنه اونم در این حد که بچه تپ کنه گفت ولش کن ادامه نده ....الان میگم کاش جوابشو داده بودم خودم فوقش از شوهرم یه چک میخوردم ...اینقد از دیشب بهم ریختم که مثل ابر بهار دارم گریه میکنم ....نمی‌دونم میگم شاید من حساس شدم شلوغش کردم 😔