سوال های مرتبط

مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
سیزده


مادر مائده ک متوجه نبود مائده میشه با ترس از خونه میزنه بیرون و دنبال مائده میگرده تا میبینه گوشیش زنگ میخوره میبینه بابای مائده است جواب میده بابای مائده دادو فریاد میزنه و میگه حالا ک اینجوری شد یه سیخم بهت نمیدم هرکار میخوای بکن دخترمم خودم جمع میکنم وازاین جور حرفا. واینم بگم طلاق گرفته بودن و دسته مادر مائده به جایی بند نبود. خلاصه مادر مائده تو زیر زمین خونه پدرش تنها زندگی میکنه وبرای خودش اسباب هم خریده و مائده هم با پدرش و برادرش.
پدر مائده ک هنوز اتفاقاتو فراموش نکرده بوده و مادر مائده رو خیلی دوست داشته به سمت اعتیاد کشیده میشه. برادر مائده هم قرصی میشه ومائده مجبور میشه با پدرو برادرش تویه خونه زندگی کنه احساس امنیت و راحتی نداشته خیلی براش سخت و دردآور بوده وهرشب با گریه و فکرکردن به گذشته روز میشده مائده دیگه اون دختر ناز نازی و یکی یدونه نبوده باید اشپزی میکرده و زن اون خونه بوده مائده ای ک نمیفهمیده پول از کجا میره و میاد یا نون و غذا از کجا میره و میاد باباش تا ظهر خواب بوده و مائده مجبور بوده بره نون بخره مائده فقط ۱۲ سالش بود.
مائده میترسید توخونشون بلوز شلوار راه بره ک نکنه داداشش بهش نگاه چپ بکنه مائده لباس زیرشو ک میشست سریع با اتو خشک می‌کرد جمع می‌کرد. یه وقت داداشش نبینه شاید داداشش اینجور آدمی نبوده ولی مائده با این فکر و خیال بزرگ شده
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت بیست و یک
بچم‌خنره و گریه اش قاطی شده بود..دستمو گرفت ک از رو تخت پاشم..گفتم‌مامان دیگه نگیر..من الان تو آسمونام..😍😍😍باخوشحالی لز در رفتم بیرون ..دبدم شوهرم گوشی دستشه خوشحال میگه آبجی بچمون دختره..دختر..سونوهای قبلی اشتباه دیدن‌.خاهزش میگفت راستش من از کی توفکرتم اما میترسیدم زنگ بزنم ..گفتم زنش الان حالش بده منم زنگ بزنم بدتر میشه..گفت الهی شکر ..😍😍آخه فامیل من و شوهرم هردو کم دختریم..اما تا دلت بخاد پسر داریم😁😁..اومدم تند تند زنگ زدم به خاهرام..آبجی گریه میکردم..آبجی بچم دختره...من گریه خاهرم گریه..به هرکی گفتم دختره از خوشحالی بال درآورده بود..از بس منو درحالت گریه و ناامیدی دیده بودن..فک کنم من کل فامیلو شیرینی دادم..دخترمم ک بدنیا اومد شوهرم گوسفند کشت چلو گوشت داد... کارایی ک برا پسرام نکرده بود...این لحطه خوش رو برای همه آرزومندایی ک چه دخار میخان چه پسر آرزومندم...ممنونم از همراهیتون ..انشالا ک همیشه خوشحالی یهویی بیاد سراغتون..
راستی دختر من ۴مهر روز تاجگذاری اقا امام زمان بدنیا اومد...دیگه واقعا باید اسمشو نرگس میزاشتم...

دوستون دارم قلبن...از ترکیه تا لندن🥰🥰🥰🥰🥰
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت یازده

روزها گذشت ومیخواستن داداش مائده رو مرخص کنن وازاونجایی ک داداش مائده احتیاج به مراقبت زیاد و غذاهای مقوی داشت بابای مائده مجبور شد چندمدتی برن خونه پدربزرگ پدری مائده ک مادربزرگش ازشون مراقبت کنه .خلاصه رفتن اونجا ودراین مدت مائده پیش مادرش بود بعداز یه هفته پدربزرگ مادری مائده به خانه پدربزرگ پدری مائده رفت تاباهاشون درمورد جدایی پدرو مادر مائده صحبت کنه .و هردو طرف بدون اینکه از بچه ها صلاحیت بگیرن موافقت کردن جدابشن و داداش بزرگ مائده با پدرو مادرش دعواش شد و قید مادرشو برای این تصمیم زد وبابای مائده خیلی مادر مائده رو دوست داشت ولی چون مادر مائده نمی‌گفت ک اون سه روز کجا بوده دلش بد شده بود و با طلاق موافقت کرد.
مادر پدر مائده تصمیم گرفته بودن ک تفاهمی جدابشن ومائده با مادرش باشه وجهزیه ها نصف بشه و خرجی مائده روهم بابای مائده بده قبول کردن و موقعه تقسیم وسایل به مشکل خوردن و دعواشون شد مادر مائده میاد خونه مادرش و جریان و تعریف میکنه ومادر بزرگ مائده ازناراحتی به مادر مائده میگه دخترشم بده به خودش چرا تو جمع کنی