پارسال ۲۴ اسفند انتقال جنین دادم دوتا یروز پر استرس بود برام ۸ صبح بیمارستان بودیم الکی الکی یه دعوا با شوهرم راه انداختم از استرس زیادم اونم نامرد درکم نکرد ۴ تا هم بارم کرد . مشکل از شوهرم بود اسپرم ضعیف . ازون روز تا ۶ فروردین تو تخت استراحت بودم فقط دسشویی میرفتم حتی حموم نرفتم مامانم با لگن سرمو میشست . هرروزم پراز استرس بود از روز ۹ انتقال بی بی چک میزدم مثبت میشد هرروز میزدم مثبت میشد ولی باور نمیکردم میگفتم بخاطر داروهای هورمونی مثبته تا ۶ فروردین روز ۱۱ انتقالم طاقت نیوردم رفتم ازمایش عدد بتا ۴۶۵ و من اشکای سرازیری ک همینجور میومد تو ازمایشگاه همه با ترحم نگام میکردن منی هیچ وقت فکر نمیکردم ازمایش مثبت رو ببینم . ب دکتر گفتم گفت دوروز دیگ ازمایش بده بله دوروز بعد شد ۱۸۳۰ شک کردم ک دوقلو باشه تا روز ۱۵ فروردین و سونو ک یه دکتر گفت قل اول ....🥺بعد قل دوم🥺 گفتم دکتر نوکرتم . همه چی خوب بود تاااااااا ۱ ابان ک تو اتاق عمل دکتر گفت قل اول دختر مرگ داخل رحمی . قل دوم پسر .... خدایااااااا امروز چون روزی بود ک شاهانم اومد تو دلم و من نمیدونستم میشه طعم مادر شدن بچشم یانه تو برام معجزه کردی با انتقال اول . دوتاشم بهم دادی فقط حکمتت رو شکر من اینجوری تعبیرش میکنم شاید مصلحتم رو اینجوری صلاح دونستی ناشکری نمیکنم ولی خدا منه مادر خیلی دلم تنگه دخترمه بروز نمیدم ولی خودت شاهدی چقدر بی قرارشم خدا خودت مواظب دخترم باش شایلینم تو بهشت از خودت مراقبت کن دخترم 🥺😭

۱۴ پاسخ

خاهرم چهاربار ای وی اف کرد نگرفت😔

بکن ی دختر ی پسر بزار خیلی قشنگ میشه

بازم ای وی اف میکنی

عزیز دلم 💔

عزیزم🥺🥺

الهی بمیرم کاملا درکت میکنم من بارداری اولم ۳۶ هفته و ۶ روز بودم که دخترم بقول دکترا iufd شد همون مرگ داخل رحمی
بدترین عذاب دنیابود
ک خدا بازم منو لایق مادر شدن دونست و ۸ماه بعدش فهمیدم دوتا فرشته هامو باردارم

چقد سخت .... فرشته ی بهشتی..

الهی😢

انشالله تن پسرت همیشه سلامت باشه عزیزم
خیلی سخته😭😭خدا بهت صبر بده عزیزم واقعا سخت‌ترین درد از دست دادن فرزنده
خدا پسرت حفظ کنه برات

عزیزم
درکت میکنم منم بچه اولم دوقلو بود
قل اولم زنده موند.. ولی قل دوم زنده نموند
هیچ وقت فراموشش نمیکنم
خیلی سخته 🥺🥺🥺🥺

الهی عزیزم درکت میکنم چقد سخت بود برات نوشتن اینا، میدونم جز ب جزئش جلو چشت میومده هی مینوشتی
خدا انشالله هرچی خیره برا شما ، من و همه پیش بیاره
منم ۲ ماهی میشه مادر شدم و یه گل دختر دارم انشالله خدا فرزند بعدی مارو پسر و شمارو دختر بده ک از هدیه های خدا جفتشو داشته باشیم اگ مصلحت خدا باشه

خداروشکر شاهان عزیزت سالم و سرحال بغلته و کنارش عشقو تجربه مبکنی🥹❤️
شایلین کوچولو هم از بهشت نگاهتون مبکنه و لبخند میزنه😍
سخته واقعا سخته اما زندگی همینه چه میشه کرد❤️

الهی بمیرم برا دلت خیلی سخته 😭😭

عزیزدلم میدونم خیلی سخته و انتظار داشتی هر دوشونو بغل کنی🥺
ولی گاهی مصلحت خدا چیز دیگه ای و ما بعدا میفهمیمش🥹

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ ماهگی
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ ماهگی
#پارت_ششم
از سفر برگشتیم پیگیرانه افتادم دنبال درمان دکتر سومی ک شوهرم رفته یود خیلی دکتر خوبی بود گفتش خانومت اگه آزمایش نداده اونم ازمایش بده
خواهرشوهر خواهرم یه دکتر معرفی کرد تو تهران با خواهرم هماهنگ کردم رفتم اونجا و آزمایش های خودم و همسرم رو دید گفت همسرت اصلا بهش تضمینی نیس بتونه باردارت کنه تنها راهش ای وی اف بعد آزمایش خودم رو دید گفت ذخیره تخمکت کمه و در مرض یائسگی زود رس تو سن بیست سالگی هستی
همونجا دنیا رو سرم خراب شد ک جفتمون مشکل داریم و یکی از یکی بدتر ۶ماه هرماه میرفتم پیش همون دکتر جواب آزمایش نشون بدم و... اصلا به من داروی تقویتی ندادن فقط میرفتم و برمیگشتم الکی فقط ویزیت میدادم و هربار حرفای تکراری یجورای انگار به در بسته میخوردم اون دکتر گفت دکتر ای وی اف کار خوب معرفی میکنم برید پیشش رفتم پیش دکتر ای وی اف اونم گفت شوهرت اصلا تضمین نیس بشه جنین تشکیل داد اگه بدیم و انتقال بدیم احتمال اینکه قلب تشکیل نشه خیلیه شب و روزم شده بود گریه ک چرا این بلا ها سر من میاد آخه ما تو اطرافمون همین جیزی نداشتیم چرا طرف خانواده همسرم هستش خواهرش بعد ۱۴سال مادر خودش بعد ۷ سال و حتی از شوهرم خواستم ک به خانوادش نگه از دکترا پرسیدم ک امکان داره شوهرم از مادرش به ارث برده باشه گفتش ن چون از مادر به دختره ن به فرزند پسر هزینه ای وی اف میش اون دکتر کم کم ۱۰۰ میلیون میشد و ماهم دستمون خالی بود گفتم بریم بیمارستان شریعتی تو تهران ک هزینه ها با ۲۰ تومن هم میشه جمع کرد چون نیمه دولتی اونجا هم رفتم به در بسته خوردم چون نوبت دکتر اشتباهی گرفته بودم فلوشیپ ناباروری نبودش دکتر زنان بود و متخصص بیماری های سرطان رحم دکتر گفت اینجا هردکتر زنانی کارش فرق میکنه و اشتباه آومدی
مامان دوقلوهام🩷🩵 مامان دوقلوهام🩷🩵 ۶ ماهگی
سلام نفسای مامان 👼
پارسال همین روز ۶ فروردین بی بی چکم مثبت شد 🥹اشکام خود ب خود میریختن باورم نمیشد دارم مامان میشم ۱۳ ام آزمایش دادم مثبت شد😌۱۸ ام رفتیم سونوگرافی گفت دوقلوعه من باورم نمیشد تو ۱۷ سالگی دارم مامان دوقلو میشم بغض گلومو گرفته بود تا اومدم ماشین نتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم زیر گریه از ذوق باباتون هی دلداریم میداد اشکامو پاک میکرد هرروز ک میگذشت شکمم بزرگتر میشد من روز ب روز بیشتر وابسته تون میشدم تااینک شدم ۱۷ هفته رفتیم تعیین جنسیت گفت سالمن یکیش دختره یکیش پسر گفتیم خدایا شکرت 🤲مارو لایق دوقلو داشتن دونستی گذشت گذشت ماشدیم ۳۲ هفته ک خونه تنها بودم دردم گرفت نفسم داشت قط میشد فک میکردم دردام عادیه ولی نبودن 😔رفتم دکتر گفت باید بستری شی دارن ب دنیا میان سه روز بستری شدم گفتن باید زایمان کنی وضعت خطرناکه بااینک تو دستگاه درد نشون میداد میگفتم ن درد ندارم ک تو دستگاه نرین ولی ...با هرسختی بود شمارو ب دنیا آوردم شدین ی تیکه از قلبم الان ک دارم این متنو مینویسم اشک تو چشام جم شده خاستم بگم منو بابایی عاشقتونیم ❤️😁
8:31صب 1404/1/6
مامان آنیسا مامان آنیسا ۸ ماهگی
دقیقا چند ماه بعد عروسی برا چکاپ رفتم دکتر، آزمایش برام نوشت و انجام دادم قرار شد ببرم نشونش بدم، همین که رفتم مامای دکتر آزمایش رو گرفت برد داخل وقتی برگشت گفت خانم شما به روش عادی باردار نمیشی برو آی وی اف ، من شوکه نگاش میکردم گفتم یعنی چی، بذار برم دکتر رو ببینم گفت دکتر وقت نداره الان برو وقتو از دست نده ذخیره تخمدان پایینی داری همه اونها که تو مطب بودن زل زده بودن به من، آزمایشمو گرفتم و چند قدم حرکت کردم به سمت در، اشکام سرازیر شد، شوهرم دم در مطب منتظرم بود مات و مبهوت به من نگاه می‌کرد آخه پنج دقیقه طول کشید رفتن و اومدنم ، بش گفتم دکتر نذاشت برم داخل گفت تو بچه دار نمیشی، گفت میریم یه دکتر دیگه، پیش دکتر دیگه رفتم گفت ذخیره تخمدانت کمه ولی ما تلاشمون رو می کنیم البته انتظار نداشته باش زود بچه دار بشی، زنگ زوم به مادرم و کلی پشت تلفن گریه کردم ، تا اینکه دوستم بهم گفت اصلاح سبک جواب میده انجام بده شب زود بخواب صلح زود بیدار شو ورزش کن قند رو حذف کن و.... من شروع کردم در کنارش هم دارو مصرف کردم، ولی انتظار مثبت شدن رو نداشتم، وفات حضرت ام البنین نذری دادم چند روز بعد موعد پریودم بود و نشدم ، بی بی زدم مثبت بود بدو رفتم شوهرمو از خواب بیدار کردم بش گفتم از خوشحالی جفتمون گریه کردیم ولی گفتم نگو به کسی تا مطمئن بشم بعد هم آزمایش دادم و قطعی فهمیدم باردارم، این اتفاق چیزی شبیه به معجزه بود، خدارو هزاران بار شکر میکنم وقتی نگاه به دخترم میکنم

انشالله به حق آبروی حضرت زهرا دامن همه چشم انتظارا سبز بشه

روز هممون مبارک مامانیا
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ ماهگی
مامان نی نی💙🧿 مامان نی نی💙🧿 ۸ ماهگی
تویی که تا دیروز دختر مامانت بودی و امروز مامان شدی🥹 روزت مبارک💙🤍💚


پارسال شب یلدا خونه پدر شوهرم بودیم و همه فامیلاشون بودن
جاریم ۳ ماهه باردار بود و همه بمن میگفتن نوبتیم باشه نوبت فاطمه جونه

منم بعد ازدواج تصمیم بارداری نداشتم تقریبا ۵ ۶ ماهی بود تو اقدام بودم و نمیگرفت
شاید بعضیا بیمنظور و با منظور میگفتن‌ولی یکم دلم پر بود حالم خوش نبود و فکر میکردم نمیتونم باردار شم
باید ۲۵ ام آذر پریود میشدم و نشده بودم ولی خب میگفتم شاید پریودم نامنظمه
خلاصه بیخبر از همه جا نگو یک ماهی هست ی گل پسر تو دلم بوده و من خبر نداشتم 🤱🏻

روز یک دی برگشتم تهران بمحض رسیدنم به خونه بیبی چک زدم (به شوهرم نگفتم میترسیدم منفی شه و ناراحت بشه)
وای خدایا خط اول پر شد تا خط دوم ظاهر شه مردم و زنده شدم مثبت بود و باورم نمیشد همیشه بیبی چکام ی خطی بودن

بازم اعتنا نکردم صبح روز دوم دی پارسال رفتم آزمایش بتا و تقریبا همین ساعتا بود که جوابم گرفتم و مثبت بود

خدایا ازت ممنونم که منم لایق مادر ی فرشته کوچولو شدن دونستی👶🏻
یکسال از اون روز گذشت
و الان ی فرشته کوچولو تو ننو کنار مادرش خوابیده و مامانش داره گهواره گردی میکنه
الهی دامن همه اقدامیا سبز بشه و طعم شیرین مادر شدن رو بچشن💚

۱۴۰۳/۱۰/۰۲ ساعت ۱۸/۱۸

💙💚💙
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ ماهگی
ماه محرم بودش از در مطب اومدم بیرون و بهش یواش یواش گفتم اونم گفت ینی چی ینی مشکل منم گفتم دکتر اینطوری گفته باید بری دکتر گفت چرت گفته گفتم برو دکتر ارولوژی ک جواب آزمایش رو ببینه همین اگه بهش میگفتم معاینه میکنن عمرا میرفت بهش گفتم احتمالا به گرفتگی داره با یه عمل ساده برطرف میشه گفت من دکتر نمیرم اگه برم معاینه میکنه گفتم خب ارزشش رو داره ک بچه بیاریم یا ن قبول نکرد گفت من دکتر نمیرم ک نمیرم همینطوری ک تو خیابون میرفتیم دسته های عزاداری بیرون بودن دلم خیلی گرفت گفتم خدایا چرا من مگه من جقدر سن دارم ک این مشکل افتاده تو مسیرم چرا من مثل بقیه زود حامله نشدم😔از یه طرف ۳ماه بعد عروسیم مادرشوهرم هرماه می‌پرسد ک پریود شدی یا ن خب منظورش رو فهمیده بودم چرا میپرسه خجالت میکشیدم هی میگفت پسر من عاشق بچه هست آنقدر بچه دوست داره من خیلی ناراحت میشدم و فشار استرس و روحی روانی قرار میگرفتم عصبی میشدم به شوهرم می‌پریدم ک چرا مادرت هی میگه من خوشم نمیاد کارمون شده بود دعوا کردن😑
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ ماهگی
اومدم دیدم هرکی قصه باردار شدنش رو نوشته گفتم منم بنویسم و به اشتراک بزارم #پارت_اول
من ۳ساله ازدواج کردم بعد ازدواجم دو ماه بعدش خیلی حس تنهایی کردم شوهرم ک میرفت سرکار من تا ۲۴ساعت خونه تنها بودم چون شغلش جوریه ک شیفت میمونه و وقتی نبود من خیلی تنها بودم به شوهرم گفتم بیا بچه بیاریم و منم از تنهایی در بیام قبول کرد از خدا خواسته بود😂
دوماه بعد عروسی اقدام کردیم تا یکسال اوضاع همین بود در حال اقدام بودیم دیگه شوهرم کلافه شده بود گفت چرا نمیشه چرا نمیگره گفتش برو دکتر شاید باید داروی چیزی بخوریم ک تقویت بشیم حس کردم منظورش اینکه نکنه من مشکل دارم و منو به بهونه ی فرستاد دکتر رفتم دکتر گفت کیست بزرگ داری باید دارو بدم برطرف بشه دوماه بعد بیا معاینه کنم دوماه شد و رفتم گفت کیست از بین رفته شوهرت آزمایش بده وقتی رفت آزمایش دنیا رو سرم خراب شد چون جواب آزمایشش خیلی بد بود آخه خودم سرچ میزدم و میخوندم تا اینکه بردم دکتر نشون دادم دکتر گفت اصلا ممکن نیس باردار بشید دنیا رو سرم خراب شد گفت به احتمال واریکوسل داره باید عمل کنه مونده بودم چطوری به شوهرم بگم چون اخلاقشو میدونستم ک اهل دکتر رفتن نیس و اینکه یه چیز کوچیک واس خودش یه چیز بزرگ می‌سازه چون اطلاعات علمیش کمه خلاصه مونده بودم چطوری بهش بگم ک قبول کنه بره دکتر برای معاینه شدن