دقیقا چند ماه بعد عروسی برا چکاپ رفتم دکتر، آزمایش برام نوشت و انجام دادم قرار شد ببرم نشونش بدم، همین که رفتم مامای دکتر آزمایش رو گرفت برد داخل وقتی برگشت گفت خانم شما به روش عادی باردار نمیشی برو آی وی اف ، من شوکه نگاش میکردم گفتم یعنی چی، بذار برم دکتر رو ببینم گفت دکتر وقت نداره الان برو وقتو از دست نده ذخیره تخمدان پایینی داری همه اونها که تو مطب بودن زل زده بودن به من، آزمایشمو گرفتم و چند قدم حرکت کردم به سمت در، اشکام سرازیر شد، شوهرم دم در مطب منتظرم بود مات و مبهوت به من نگاه می‌کرد آخه پنج دقیقه طول کشید رفتن و اومدنم ، بش گفتم دکتر نذاشت برم داخل گفت تو بچه دار نمیشی، گفت میریم یه دکتر دیگه، پیش دکتر دیگه رفتم گفت ذخیره تخمدانت کمه ولی ما تلاشمون رو می کنیم البته انتظار نداشته باش زود بچه دار بشی، زنگ زوم به مادرم و کلی پشت تلفن گریه کردم ، تا اینکه دوستم بهم گفت اصلاح سبک جواب میده انجام بده شب زود بخواب صلح زود بیدار شو ورزش کن قند رو حذف کن و.... من شروع کردم در کنارش هم دارو مصرف کردم، ولی انتظار مثبت شدن رو نداشتم، وفات حضرت ام البنین نذری دادم چند روز بعد موعد پریودم بود و نشدم ، بی بی زدم مثبت بود بدو رفتم شوهرمو از خواب بیدار کردم بش گفتم از خوشحالی جفتمون گریه کردیم ولی گفتم نگو به کسی تا مطمئن بشم بعد هم آزمایش دادم و قطعی فهمیدم باردارم، این اتفاق چیزی شبیه به معجزه بود، خدارو هزاران بار شکر میکنم وقتی نگاه به دخترم میکنم

انشالله به حق آبروی حضرت زهرا دامن همه چشم انتظارا سبز بشه

روز هممون مبارک مامانیا

۶ پاسخ

الهی همیشه اشک شوق بریزی

خداروشکر عزیزم ان شاءالله زیر سایه پدرو ملدر بزرگ بشه

عزیزززم. ♥️♥️

پسرمنم همچین معجزه ایه واسم تواوج ناامیدی خدا بهم هدیه داد
دقیقا پارسال این موقه هاداغون بودم همش فکرم این بودکه دیگه نمیشه من بچه دارنمیشم ولی نگو همون ماه خدا خواسته و به منم یهونی نی داد.

ای خدااا😍
گریم گرفت🥹

خداروشکر. روز خودت هم مبارک عزیزم. منم دخترم رو معجزه حضرت فاطمه میبینم نذر کردم به نیت دختر شدن و از حضرت فاطمه خواستم که خداروشکر حاجتم برآورده شد

سوال های مرتبط

مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۵ ماهگی
سلام
اومدم که تجربه م رو در مورد حساسیت دخترم به پروتئین گاوی رو باهاتون در میون بذارم
دختر من تو یک ماهگی صورت و بدنش پر شده بود از دونه های قرمز و پوستش هم ملتهب شده بود ، مقعدش قرمز بود و مدفوعش خلطی بود ؛ دکتر تشخیص داد ک به پروتئین گاوی حساسیت داره ، لوسیون داد و رژیم غذایی برای خودم . من رژیم غذاییم رو سفت و سخت رعایت کردم و به مرور بهتر شد ولی ساق پاش همچنان قرمز و دور مچ پاش هم خشک بود ، مدفوعش هم خلطی بود
توی ۳ ماهگی مراجعه کردم به فوق تخصص آلرژی ، در مرکز طبی کودکان تهران؛ (پیش دکتر موحدی)
دکتر موحدی بررسی دقیق تری کردن و براش آزمایش خون نوشتن (جواب آزمایش رو گذاشتم 👇) ، حدود دو هفته طول کشید تا جواب بیاد و ما تونستیم برای امروز نوبت بگیریم .
توی آزمایش مشخص شد ک به پروتئین گاوی و پسته حساسیت داره
، البته کمه ولی هست 🫠
من روزی یک بار شیرخشک اچ آ به دخترم میدادم ، دکتر گفت دیگه اچ آ ندم ، گفت اگه قرار باشه شیرخشک بخوره باید پپتی بخوره ولی دختر من اصلا اونو نمی خوره🥲
دو تا هم پماد نوشت ک استفاده کنم .
و قرار شد مجدد تو ۸ ماهگی مراجعه کنیم تا مجدد بررسی بشه .
مامان برسام مامان برسام ۴ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت ۲۲#
دکترم گفت چی شد گفتم من اگر ببینم حتی سرم به دستش وصله میمیرم طاقت ندارم ببینم اینچیزارو برگردیم اونجا دکترم گفت شوهرت کجاس چرا بیمارستان نمیاد مامانم بهش قضیه رو گفت فرداش دکتر روانشناس اومد بالای سرم کلی داروهای عصاب نوشت و کلی هم باهم حرف زدم رفت وقتی داروهامو آوردن دیگه طاقت نیاوردم بعداز چند ماه زنگ زدم شوهرم گفتم با من کاری کردی که برام داروهای عصاب آوردن منی که قرارها بچه شیر بدم واقعا باید این داروها رو مصرف کنم قراره این بچه با اینجور داروهای که تو شیرم می‌ره بزرگ شه بهش گفتم چرا انقد بی‌خیالی من به درک اون بچه تو آن ای سی یو تک و تنهاس من که نمیتونم برم . مامانم که می‌ره هیچ دکتر و پرستاری بهش جواب درست و حسابی نمی‌دن میگن ما اطلاعات بچه رو فقط به پدر مادر می‌دیدم من واسه تو اصلا بدترین آدم دنیام اما اون بچه چه گناهی داره تو چرا انقد بی خیالی چی به روز تو اومد من باردار شدم انگار هرمونای تو بهم ریخت تو یه آدم دیگه شدی گفتم من از خودم گذشتم وظیفه هاتو در قبال من انجام ندادی کوتاهی کردی اما اجازه نمیدهم واسه بچم کم بزاری باید بیایی بیمارستان شبانه روز پیشش باشی بچم اونجا احساس بی کس بودن نکنه. اونم پشت تلفن ساکت بود گذاشت من اینارو گفتم بعد گفت کی گفته که من تنه‌اش گذاشتم من از صبح تا ساعت دو شب پشت در آن ای سی یو نشستم و میرم بهش سر میزنم من یک لحظه هم اینجا تنه‌اش نزاشتم . یه نور امیدی ته دلم روشن شد که خدارو شکر حداقل نسبت به بچم بی تفاوت نیست .انقد خوشحال شدم مثل دیوونه ها به مامانم میگفتم الان دیگه پسرم می‌دونه باباش دوسش داره پس میجنگه واسه زندگیش پس امید داره واسه موندن
مامان رستا مامان رستا ۴ ماهگی
خانما بچه کوچیک چه شکلی تشنج می کنه خدایا دارم سکته می کنم دیروز دکتر خصوصی بودم دیشب یه نفر یه چیزی نوشته بود تو سایت که با دخترم مقایسه کردم حس می کنم حرکاتش تشنج بود اول اینکه دخترم وقتی خوابه یکی از دستاش و مثلا تکون میده دوم اینکه تازه وقتی دنیا اومده بود یادم نیست ولی مطمئن هستم زیر یک ماه بود یک بار روز بارونی دخترم و بردیم دکتر بعد تو ماشین که بودیم کلا تو حالت عادی هم صورت دخترم سرد هست ولی اون روز نمی‌دونم به خاطر اینکه زیاد سرد بود لباس و کلاه سرش بود اینجوری باشه یا نه دخترم عرق سرد کرده بود اما بدنش گرم بود خلاصه تو ماشین نشسته بودیم دخترم چند دقیقه به یه نقطه خیره شده بود حتی پلک هم نمی‌زد من خیلی ترسیدم صداش هم میزدم بازم تکون نمی‌خورد چشاش تکون دخترم که دادم تو بغلم بود وایساد گریه چند شب پیش هم رفتم خونه همسایه دیوار به دیوار بابام دخترم دورش و پوشنده بودم داخل قنداق فرنگی هم بود وقتی اومدیم قنداق و باز کنیم بدنش شروع کرد به لرزش و لرزیدن حتی خواهرمم بود ما گفتیم تشنج هست دختر همسایه گفت نه لابد سردشه باز دو دل بودم من فکر می کردم تشنج با تب بالا هست نگو اصلا فکر کنم تب نداره