پارت شیشم

میره اونجا و از مادربزرگش میپرسه ک مامانم اینجا هست یا نه مادربزرگش هم میگه نه از صبح نیومده توکجا بودی مائده میگه مدرسه بودم اومدم خونه دیدم مامانم نیست مائده ازاونجا به باباش زنگ میزنه وازاونم میپرسه اونم خبرنداره ک کجاست مائده گریش میگیره و باصدای بلند گریه میکنه مادربزرگش آرومش میکنه بابای مائده میاد اونجا و از خاله ها و دایی های مائده سوال میکنه اونا هم میگن نه ما خبری نداریم داداشای بزرگ مائده هم میان ومائده دعواهای مامان باباشو با گریه برای مادربزرگش و خاله هاش تعریف میکنه خاله کوچیک مائده خیلی با مادر مائده صمیمی بوده واون میگه که از همه جریان ها خبرداره وبعداز نیم ساعت به گوشی خاله مائده پیام میاد

۴ پاسخ

خوب چی میش پارت های بعدی بزار خواهشا

امیدوارم فوت نکنه مادر مائده😫😢

👏👏👏👏👏👏

هیجانی شد 😳

مقالات مرتبط

گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
از خواب پریدن کودک با گریه
از خواب پریدن کودک با گریه نشانه چیست؟
وابستگی کودک به مادر
وابستگی کودک به مادر تا چه سنی طبیعی است؟
کتاب‌های دالی بازی با خانواده
کمپین مشترک گهواره و نردبان مجموعه کتاب‌های دالی بازی با خ...

سوال های مرتبط

مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت یازده

روزها گذشت ومیخواستن داداش مائده رو مرخص کنن وازاونجایی ک داداش مائده احتیاج به مراقبت زیاد و غذاهای مقوی داشت بابای مائده مجبور شد چندمدتی برن خونه پدربزرگ پدری مائده ک مادربزرگش ازشون مراقبت کنه .خلاصه رفتن اونجا ودراین مدت مائده پیش مادرش بود بعداز یه هفته پدربزرگ مادری مائده به خانه پدربزرگ پدری مائده رفت تاباهاشون درمورد جدایی پدرو مادر مائده صحبت کنه .و هردو طرف بدون اینکه از بچه ها صلاحیت بگیرن موافقت کردن جدابشن و داداش بزرگ مائده با پدرو مادرش دعواش شد و قید مادرشو برای این تصمیم زد وبابای مائده خیلی مادر مائده رو دوست داشت ولی چون مادر مائده نمی‌گفت ک اون سه روز کجا بوده دلش بد شده بود و با طلاق موافقت کرد.
مادر پدر مائده تصمیم گرفته بودن ک تفاهمی جدابشن ومائده با مادرش باشه وجهزیه ها نصف بشه و خرجی مائده روهم بابای مائده بده قبول کردن و موقعه تقسیم وسایل به مشکل خوردن و دعواشون شد مادر مائده میاد خونه مادرش و جریان و تعریف میکنه ومادر بزرگ مائده ازناراحتی به مادر مائده میگه دخترشم بده به خودش چرا تو جمع کنی
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت ده
.
بعدازاون همه ناراحتی و گیرو داد مادر مائده میاد پیش مائده. مائده بغلش میکنه بوسش میکنه میگه کجابودی اومدم خونه نبودی کجارفته بودی چرا منو باخودت نبردی داداش توبیمارستان مریض شده تومارو دوست نداری ک ولمون کردی مامانش گریه میکنه میگه خسته شده بودم راهی نزاشته بودن برام واینم بگم مادربزرگ پدربزرگ مادری مائده با طلاق بشدت مخالف بودن و کسی جرات نداشت اسمی از طلاق بیاره.
خلاصه با هزار نذر و دعا داداش مائده بعداز یه هفته از کما اومد بیرون ومادر مائده همچنان اصرار به طلاق داشت و مادر مائده به پدرش میگفت ک اگه نزاری طلاق بگیرم ایندفعه میرم دیگه هیچ وقت بر نمیگردم اونا هم ار ترس ابرو و ازدست دادن دخترشون موافقت کردن به جدایی پدر و مادر مائده واین موضوع باعث شد بین خانواده مادر مائده و پدر مائده بحث و دعوا پیش بیاد و مادر مائده اصلا به دیدن پسرش تو بیمارستان نرفت.
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
سیزده


مادر مائده ک متوجه نبود مائده میشه با ترس از خونه میزنه بیرون و دنبال مائده میگرده تا میبینه گوشیش زنگ میخوره میبینه بابای مائده است جواب میده بابای مائده دادو فریاد میزنه و میگه حالا ک اینجوری شد یه سیخم بهت نمیدم هرکار میخوای بکن دخترمم خودم جمع میکنم وازاین جور حرفا. واینم بگم طلاق گرفته بودن و دسته مادر مائده به جایی بند نبود. خلاصه مادر مائده تو زیر زمین خونه پدرش تنها زندگی میکنه وبرای خودش اسباب هم خریده و مائده هم با پدرش و برادرش.
پدر مائده ک هنوز اتفاقاتو فراموش نکرده بوده و مادر مائده رو خیلی دوست داشته به سمت اعتیاد کشیده میشه. برادر مائده هم قرصی میشه ومائده مجبور میشه با پدرو برادرش تویه خونه زندگی کنه احساس امنیت و راحتی نداشته خیلی براش سخت و دردآور بوده وهرشب با گریه و فکرکردن به گذشته روز میشده مائده دیگه اون دختر ناز نازی و یکی یدونه نبوده باید اشپزی میکرده و زن اون خونه بوده مائده ای ک نمیفهمیده پول از کجا میره و میاد یا نون و غذا از کجا میره و میاد باباش تا ظهر خواب بوده و مائده مجبور بوده بره نون بخره مائده فقط ۱۲ سالش بود.
مائده میترسید توخونشون بلوز شلوار راه بره ک نکنه داداشش بهش نگاه چپ بکنه مائده لباس زیرشو ک میشست سریع با اتو خشک می‌کرد جمع می‌کرد. یه وقت داداشش نبینه شاید داداشش اینجور آدمی نبوده ولی مائده با این فکر و خیال بزرگ شده
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت هفتم


خاله مائده پیامو میخونه میبینه از طرف داداش کوچیک مائده است میبینه نوشته خاله رفتن مامانم تقصیرمنه نن باعث شدم ک اون ولمون کنه و بره اگه دیدیش بهش بگو منو حلال کنه من توحال خودم نبودم خدافظ.
خاله مائده زیاد جدی نمیگیره و به کسی چیزی نمیگه .
بابای مائده میره خونه ک ببینه شناسنامه مادر مائده هست یانه ک میبینه تلویزیون روشنه ولی صداش قطعه وداداش مائده جلوی تلویزیون خوابه میره ک تلویزیون و خاموش کنه که میبینه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت سوم

و دعا نویس میگه این یه دعای خیلی بده برای خانومت نوشتن ک زندگیتون ازهم بپاشه بابای مائده ک اعتقاد زیادی نداشته کاغذی پاره میکنه و به مامان مائده هم چیزی نمیگه ولی تواون خونه دیگه هیچ وقت خوشی و شادی. باقی نمیمونه همش بحث و دعوا سرچیزای الکی .
نزدیک خونه مائده یه بیلیارد باز میشه بابای مائده برای اینکه یکم ا. بحث و دعوا دور باشه به اون بیلیارد میره و وابسته اونجا میشه وکم کم شرطی بازی میکنه وشبایی ک میبازه میاد خونه و دعوا راه میوفته مائده تواتاقش بی صدا گریه میکنه ویه داداش مجردم داره ک ۸سال از خودش بزرگ تره اونم بخاطره دعواهایی ک تو خونشون بوده میره بیرون و تا دیروقت با دوستاش بیرونه مائده هم تنها کسیه ک تواون خونه شاهد تمام این دعواهاست
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت نهم

توبیمارستان بابای مائده همش به مادر مائده زنگ میزنه ولی جواب نمیده .پیام میده پسرت داره میمیره بیا بیمارستان ولی جواب نمیده اون شب بدترین شب برای مائده و اطراف خانوادش بوده مخصوصا پدر مائده پدر مائده بشدت آدم غیرتی بوده و هزارجور فکرو خیال میکرده ک زنش چیکارشده وازاینورم پسرش رو تخت بیمارستان خلاصه بعد سه روز مادر مائده زنگ میزنه بیمارستان تا ببینه این پیاما واقعیه یا نه ومیفهمه بله واقعیه سری خودشو میرسونه به بیمارستان بدون اینکه به هیچ کس توجه کنه یا توضیحی بده میره از پشت شیشه پسرشو میبینه ک بیجون با چندتا دستگاه داره نفس میکشه و تو کما هست.بعد بابای مائده باناراحتی تمام ازش میپرسه معلوم هست کجایی و چیکارمیکردی توچه مادری چه زنی هستی با داد و فریاد اونم بدون جواب میگه طلاق میخوام اینکارو کردم طلاقم بدی
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت هشتم

از دهن داداش مائده داره کف میاد درحین اینکه خیلی نگران زنش بوده ک کجاست پسرشو روتواون حال میبینه و اشک ازچشماش میریزه و شروع میکنه به گریه کردن زنگ میزنه به امبولانس ولی دلش طاقت نمیاره ک منتظر بمونه به باجناقش یعنی شوهر همون خاله کوچیک زنگ میزنه ک بیاد خودش هم با هزارسختی پسرشو میندازه رو کولش و گریه میکنه اونقدر ک سنگین شده بوده انگار صدکیلو بوده همون جور ک میبردش پاهاش تمام فرشای خونه رو جمع کرده بود تا وسط راه میرن با آمبولانس هماهنگ میکنن وسط راه سوار آمبولانس میکننش وبه بیمارستان میره .
شوهرخاله مائده با زنش زنگ میزنه و جریانو میگه وهمه راهی بیمارستان میشن مائده خیلی گریه میکنه ک باهاشون بره ولی نمیبرنش میزارنش پیش مادربزرگش ومیرن .
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
پارت چهارم

مائده دیگه دختر گوشه گیر و تنهایی شده دنتری ک تونازو نعمت بوده دختری ک نمیذاشتن کوچیک ترین ناراحتی داشته باشه هرشب با گریه می‌خوابید .
واینم بگم داداش بزرگ مائده اسباب کشی کرده بود و رفته بود سمت خونه مادرزنش و داداش دوم مائده هرشب خونه عموش می‌خوابید خونه خودشون نمیومد.
یه روزظهر داداش کوچیک مائده سردردمیشه به رفیقش میگه داداش یه قرصی چیزی داری سردردم خوب بشه. داداش مائده اونجا ۱۷سالش بوده .رفیقش میگه آره یه قرص دارم بخوری خوب خوب میشی تا فردا صبح راحت میخوابی خلاصه داداش مائده قرص میگیره و میخوره ومیره خونشون وقتی میره خونشون مامانه مائده میبینه حال پسرش یجوریه میگه چیشده پسرم چرااینجوریه چیکار کردی داداش مائده هی میگه چیزی نیست و چیزی نشده وبا مامانش دعواشون میشه
مامان پرهام مامان پرهام ۱ سالگی
چهارده


مائده توزندگیش سختی زیاد کشید زیاد تحقیر شد اوایل زندگیه متهلی بازم سختی کشید شوهرش دست بزن داشت بداخلاق بود محبت نمی‌کرد مائده هم از مجبوری ازدواج کرد ک از اون خونه بیاد بیرون واینم بگم مادر پدر مائده در سن ۱۴ سالگی مائده آشتی کردن ولی باز جدا شدن نتونستن زندگي کنن مائده هم کا کلاس هفتم تونست درس بخونه درسشو ول کرد و در آخرای ۱۴سالگی ازدواج کرد والانم دوتا فرزند داره زندگیش خیلی خوب شده تا مرز طلاق رفت ولی جدا نشد نخاست سرنوشت پسرش مثل خودش بشه والان زندگیه خوشبختی داره و مادر مائده ازدواج کرده یک ساله و پدر و برادر مائده سالمن و برادر بزرگ مائده با پدر مائده زندگی میکنن طبقه بالاشون و میانه خانواده ها درست شده و میانه مائده و برادرانش با مادرشان خوبه و به خوبی و خوشی زندگی میکنن

امیدوارم خوشتون اومده باشه بعضی جاها با جزئیات بعضی جاها نه ببخشید دیگه ولی هر سختی خوشی هم داره امیدوارم اموزنده هم بوده باشه شاید نباشه ولی خواستم از تجربیات بگم
مامان جوجه کوچولو مامان جوجه کوچولو ۱۷ ماهگی
بچه ها از چند ماهگی ب بعد جمله میگن؟
دختر من الان اینارو میگه
مامان
بابا
عمو رو میگه عمی
عزیز (مادربزرگش)
غذارو میگه ‌اگا
آب
نی نی
توتو
دیروز گف عطر
همینارو میگه کم نیس؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان نورا مامان نورا ۱ سالگی
سلام خانوما بچه های شما هم کلمه هارو نصفه میگن؟
مثلا دخترم به قاشق میگه قا
یا مامان جون رو میگه ماما
به خاله میگه خا
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان پناه💫 مامان پناه💫 ۱ سالگی
نمیدونم ارتباط خاله وخواهرزاده چجوره که همیشه حس ارامش داره😍
خاله داشتن خیلی خوبه😇
من هنوز تجربه خاله شدن رو‌نکردم🥲 امیدوارم تو اینده زودتر خاله بشم ببینم چجور که خواهرزاده ها عاشق خاله ها میشن😍🥰
خودمم دوتا خاله دارم و هردوشونو خیلی دوس دارم زمان مجردی حرفامو به خاله هام میزدم و الان مدیونشونم😍😇
هرکی اینجا خاله شده از تجربیاتشون بگه😉
مشاهده ۲۱ پاسخ دیگر
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
سلام مامانای گل خسته نباشبن
از ساعت یک نیم در تلاشم شازده رو بخوابونم اصلا انگار ن انگار
بیچاره شوهرمم شب کار بود اونم نمیذاره بخوابه هی میره از ویترینش اسباب بازی میاره بازی میکنه با خودش حرف میزنه باباشو صدا میکنه اون بیچاره هم خوابه جواب نمیده اسباب بازیو پرت میکنه تو صورتش یا میره سوار میشه رو شکمش میشینه هر کاری کردم نمیخوابه فقط بازی بعد جالبه امروز صبح زودم بیدار شده 🤐🤐(مثلا خواستم صبح زود بیدار بشه ظهر زود بخوابه تا شب هم زودبخوابه ) بدتر شد که نمیخوابه ۵ هم باشگاه دارم نمیدونم چیکار کنم کم مونده اشکم در بیاد 😢😢گریه هم نمیکنه داره میبینه من با حرص نگاش میکنم میخنده میخونه برا خودش 🤐🤐🤐 اخر سر شوهرم پاشده گذاشته تو تاب بخوابونتش میگه ی بچه رو نتونستی بخوابونی 😒😒😒😒 من هیچ 😶 من نگاه 😶 من سکوت 😶
الان شوهرمم هرچی ازش میپرسه میگه نه 😄
میگه نهارخوردی ؟ میگه نه
میگه اب خوردی؟ میگه نه
میگه بازی میکردی نخوابیدی ؟ میگه نه
شما اینجور مواقع چیکار میکنین ؟؟؟ به نظرم همون سکوت بهتره ☺️☺️☺️
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دلی خانووم🤍 مامان دلی خانووم🤍 ۱ سالگی
بغض داره خفه ام می‌کنه دخترم از صب هیچی نخورده گفتم یکم بریم خونه مامانم دلم وا شه بخدا قسم یسرع نق زد گریه کرد باز اونجا هم لب ب هیچی نزد خیلی خیلی دیگه گریه می‌کنه کم آوردم از دستش انقد رو اعصابم می‌ره معده ام درد میاد😭
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
اونایی ک بچشون هم سن مال منه لطفا جواب بدن
رایان پدربزرگ مادربزرگاش خاله ش زن عموش دخترعموش کلا هرکی که دوسش داره رو میبینه خیلی اذیت میکنه میگه باید بامن بازی کنین اگ بازی نکنن گریه میکنه رسما سه چهار ساعت میگه بکوب بازی کنین باهام اصلا خودش مشغول نمیشه در صورتی ک تو خونه با من اونجور نیس یساعت من باهاش باشم بعدش یساعت خودش مشغول بازی میشه بچه های شمام اینجورن؟
مشاهده ۱ پاسخ دیگر