ادامه ماجرا
یادمه به دکتر گفتم ممکنه ابهام جنسیت باشه گفت ببین همه چی ممکنه اما اینا دلیلی برای انداختن این بچه نیست خلاصه من اون مشاوره دیگه محکم به دکترم گفتم نگهش میدارم.
روزها گذشت وگذشت اما نه به سرعت به کندی برای من وذهن اشفته ام وقلب نگرانم
دکتر سینا تو همون روز مشاوره اشاره کردن ممکنه هیپوستادیاس ومیکروپنیس باشه که همه اینا با یک یاچندتا عمل قابل حله.که تو سونوها هم اشاره میشد هردفعه به هیپوستادیاس ومیکروپنیس
خلاصه لحظه دیدار من وفسقلیم رسید وقتی داشت از شکمم درش میورد انگار نفسم تو سینه حبس شده بود برخلاف تجربه قبلیم از زایمان که باخوشحالی تو اتاق عمل بودم این سری فقط استرس داشتم ومنتظر بودم ببینه وبگه سالم چون دکترها گفته بودن وقتی بدنیا بیاد همه چی مشخص میشه

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
رفتار با کودک حاضرجواب
رفتار مناسب با کودک حاضر جواب

سوال های مرتبط

مامان نی نی قشنگم مامان نی نی قشنگم ۱۱ ماهگی
ادامه ماجرا
خلاصه بعد ازتولد روز سوم تولدش بردمش مطب دکتر سینا وگفتن هیپوستادیاس شدید داره که نیاز به دوعمل جراحی زیر یک سال ونیمگی داره عمل اول رو گفتن ۹ماهگی بیایید اگر نیاز به عمل دوم شد برای اونم تایم میدن وخداروشکر طی سونویی که بعد از تولد ازش گرفته شد مشخص شد ابهام جنسیتی وجود نداره فقط ظاهر اندام تناسلی نرمال نیست که همون هیپوستادیاس
مامان نی نی قشنگم مامان نی نی قشنگم ۱۱ ماهگی
ادامه ماجرا
خلاصه بگم دکتر ژنتیک به یک جلسه ختم نشد و به چندین جلسه رفتن وامینوسنتز ازم گرفتن امپولی که وارد شکم میکنن برای این ارمایش که ار اب دور جنین میگیرن با این ازمایش جنسیت واقعی مشخص میشه اما خب این ازمایش به ظاهر اندام تناسلی کاری نداره از نظر کروموزومی جنسیت میگه یادمه صبر کردم تا جوابش اومد از نظر کروموزومی پسر بود ولی دوباره به درد دیگه به دردهام اضافه شد تو ازمایش هاگفتن نقص لوله عصبی هم وجود داره که ممکنه تا اخرین هفته بارداری رفع بشه خودش ممکنه هم ن .
به دکتر ژنتیک گفتم شما اگه جا من بودید چیکار میکردید گفت بچه دیگه هک داری گفتم اره گفت سالمه گفتم اره گفت من بودم مینداختم حقیقتا تو دوراهی سختی بودم خصوصا بیشتر به خاطر ابهام جنسیته اما ته دلمم از خدا میترسیدم که دست به همچین کاری بزنم خیلی از اطرافیان ودکترهاوسوسه ام کردن اما خوشحالم که خدا کمکم کرد که سربلند بیرون بیام از همینجا من تا اخرین سونویی که دادم بازم هیچی مشخص نبود یعنی یه جورایی ابهامه تا اخرین سونو وجود داشت ومن هر دفعه با چشم گریون میومدم خونه.
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نی نی قشنگم مامان نی نی قشنگم ۱۱ ماهگی
ادامه ماجرا
وقتی کوچولوم بدنیا اومد با یک نگاه اول دکتر گفت بیضه هاش پایین خداروشکر فقط یه ابهام کوچواو داره از اونی که تصور میکردیم بهتره ومنو به بخش منتقل کردن باورتون نمیشه همش استرس اینو داشتم که اونجاش چه شکلیه درسته تو نت زیاد سرچ کرده بودم ولی خب استرس امونم رو بریده بود وقتی بچه رو اوردن داخل روی برگه کنارش نوشته بودن ابهام جنسیت واین استرس منو دو چندان کرد اصلا حال اون موقع من قابل توصیف نیست بیچاره مادرم که وقتی نگاش میکردم معلوم بود قلبش داره منفجر میشه هم از درد من هم درد کوچولوم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نی نی قشنگم مامان نی نی قشنگم ۱۱ ماهگی
ادامه ماجرا
من تا روز عملش هم استرس داشتم وهنوز قلبم اروم نشده بود تا اینکه چند هفته پیش عمل اول انجام شد وخداروشکر همه چی خوب پیش رفت
لازمه از تجربه عمل هم بگم تا مادری اگه مثل من دچار این مشکل شد استرس زیادی نداشته باشه
دکتر به من گفتن از شب قبل عمل از ساعت ۴ صبح به بعد هیچی بهش نده حتی اب ،ساعت ۷ گفتن بیمارستان باشیم تا رگشو گرفتن وکارهاشو انجام دادن ساعت هشت ونیم شد ومن وبچه رو تخت گذاشتن تا در اتاق عمل باهاش بودم وبعد ازم گرفتنش برای عمل.پشت دراتاق عمل بیشتر از یک ساعت منتظر بودیم چون دکتر گفته بود عمل سنگینی
همینجا ذکر کنم که بچه های این مدلی اصلا نباید ختنه بشن روز عمل خودشون ختنه میکنن.
بعد از عمل صدام کردم که برم تو اتاق ریکاوری فقط خودم اجازه داشتم برم چون بچه تازه به هوش اومدن بود و بی قراری میکرد رفتم پیشش نباید تا چند ساعت شیر میدادن گفتن فقط باهاش حرف بزنم که احساس ارامش کنهبعد از ریکاوری به بخش منتقل شدیم وتقریبا تا ساعت ۵ بعد ازظهر اونجا بودیم وبعد مرخص کردن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نی نی قشنگم مامان نی نی قشنگم ۱۱ ماهگی
سلام به مامان ها عزیز چه مادرهایی که تازه تجربه منو میخونن وچه مادرهایی که تو دوران سخت بارداریم باهام همدردی میکردن ودعای خیرشون برام قطعا تاثیر گذار بوده از همینجا از تک تک شون ممنونم نور خدا بدرقه راه زندگیتون.
ماجرا از جایی شروع شد که برای سونو انومالی رفتم با خیالی اسوده وارد اتاق شدم و به عرض چند ثانیه حالم از این رو به اون رو شد بهم گفتن ابهام جنسیت واژه ای که تا به اون لحظه نشنیده بودم که هزار تا ممکنه برام گفتن که یکیراز اون ممکن ها دوجنسه بودن بود وهمین داغوونم کرده بود
ادامه دارد
مامان ترنم و تودلی مامان ترنم و تودلی هفته شانزدهم بارداری
امروز که دخترمو بردم بهداشت برای مراقبت نه ماهگی، ازم پرسیدن که وقتی به جایی اشاره میکنی بچه به اونجا نگاه می‌کنه؟
منم گفته نه، گفت این جزئی از تکامله که باید انجام بده.
شما که بچه هاتون همسن یا دور و بر بچه ی من هستن به جایی که اشاره میکنید نگاه میکنن؟
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان آقا فراز💙 مامان آقا فراز💙 ۱۰ ماهگی
سلام خوبین؟
بچه ها به خواب هاتون اعتقاد دارید؟
من چند بار خواب های مذهبی دیدم درصورتی که اصللااااا آدم مذهبی نیستم.یعنی نه نماز میخونم نه روزه میگیرم نه حجاب دارم.
یه بار سر زایمان ام خواب دیدم.
من درگیر نامه سزارین بودم میگفتن طبیعی و اینا کلی داستان داشتم. شب خواب دیدم بهم میگن اگه سلامتیشو میخوای نظر سفره ی ام البنین کن اما باید تا قبل چهل روزگیش سفره رو بندازی.من اصلا نمیدونستم چیه تا حالا نشنیده بودم دیگه نذر کردم همون روز رفتم به صورت معجزه آسایی نامه سزارین دادن بهم ۴ روز بعد برم برای بستری و زایمان، اومدم خونه به مامانم گفتم همچین خوابی دیدم تو سفره ی ام البنین میدونی چیه؟ گفت نه تا حالا نشنیدم از خالم پرسیدیم نمیدونست خلاصه پرس و جو کردیم فهمیدیم باید چ کارهایی انجام بدیم دعا مخصوص و غذای مخصوص و اینا.
هیچی دیگه ۴ روز گذشت رفتم برای زایمان تو اتاق عمل گفتن ۴ روزه جفت آی یو جی آر شده خون رسانی به جنین قطع شده فقط اکسیژن میرسه بهش که اونم هر لحظه ممکن بوده قطع بشه. به من میگفتن تا ۴۰ هفته باید صبر کنی ولی ۳۸ هفته نامه سزارین دادن به صورت معجزه آسایی جون فراز نجات پیدا کرد. جالبیش اینجاست پرستارش که تحویل میداد فراز رو تو گوشش اذان گفت اسم تو گوش بهش محمد حسین گفت. در صورتی که شوهر من از قبل طی کرده بود اذان اینا کسی حق نداره تو گوش بچه بگه تو خونه ام مثل عقاب نشسته بود ک نگن مامانم یا مامانش ولی پرستارش گفته بود اول تو بیمارستان....
مشاهده ۲۲ پاسخ دیگر
مامان آدرینا مامان آدرینا ۱۳ ماهگی
مامانا سلام روزتون به خیر مامانا یه چیزی ذهنمو مشغول کرده نمی‌دونم من توقع زیادی از دخترم دارم یا نه تو این سن باید اینجور باشن مثلا من به چیزی اشاره میکنم که به دخترم نشون بدم دخترم انگشت منو نگاه می‌کنه به اون چیزی که اشاره کردم خیلی سرسری نگاه می‌کنه بیشتر توجه اش به انگشت منه از همه نظر اوکیه ولی این یه مورد نگرانم کرده مثلا الان از پنجره هی داشتم برف بهش نشون میدادم به بیرون نگاه نمی‌کرد به دست من نگاه میکرد که دارم اشاره میکنم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نی نی قشنگم مامان نی نی قشنگم ۱۱ ماهگی
ادامه ماجرا
همه اینا رو گفتم تا مرهمی بشم برای دلی که شاید تو شرایط من قرار بگیره فقط به خودش توکل کن ن ادمهاش.
و خدا تو این ماه عزیز دعا کنیم برای همه مادرهایی که بچه مریض دارن یا مریض ناعلاج ان اینا واقعافرشته ان.
دراخر ان شاالله بچه هاتو با سلامتی و دل خوش در آغوش بگیرید
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان محمد هامین مامان محمد هامین ۱۱ ماهگی
من که خیلی وقته حبوبات بهش میدم ، مگه نمیگن از شش ماهگی هر سه روز یه چیزی به غذاش اضافه کنید با تست حساسیت، من چون از شش ماهگی تقریبا حبوبات دادم، چرا برنامه نوشته از ۹ ماهگی، این دیگه منسوخ شده این تو این سن اون تو این سن، همه رو با تست حساسیت سه روزه میشه داد به گفته پزشک بچن
مامان محمد هامین مامان محمد هامین ۱۱ ماهگی
من که خیلی وقته حبوبات بهش میدم ، مگه نمیگن از شش ماهگی هر سه روز یه چیزی به غذاش اضافه کنید با تست حساسیت، من چون از شش ماهگی تقریبا حبوبات دادم، چرا برنامه نوشته از ۹ ماهگی، این دیگه منسوخ شده این تو این سن اون تو این سن، همه رو با تست حساسیت سه روزه میشه داد به گفته پزشک بچن
مامان آوات مامان آوات ۱۲ ماهگی
توتایپک قبلیم گفتم حس دردناکی دارم بزارید من از تجربه زایمانم بگم .تقریبا 12روز به وقت سزارینم مونده بود ساعت 4صبح حس کردم بچم کلا وسط شکمم جمع شده درد وحشتناکی داشتم حرکات بچم کم شده بودن سریع با دکترم تماس گرفتم بهم گفت سریع بیا بیمارستان معاینت کنم منم با کلی درد پاشدم رفتم یه دوش گرفتم بعد آقام پاشد ماشین وروشن کنه بریم از شانس من ماشین کلا روشن نشد خیلی حالم بد بودمجبور شدیم یه ماشین گیر بیاریم خلاصه با هر مکافاتی رسیدم بیمارستان اونجا سریع معاینم کردم که خیلی دردناک بود واسم من کلی جیغ وداد میزدم فورا با دترم تماس گرفتن که مریضت بد حال خلاصه فورا لباسامو عوض کردن وبردنم اتاق عمل حس کردم بچم کلا حرکت نمیکن دکترم دست به کار شد بی حسم کردن بلاخره پسرم به دنیا اومد اما من از همه چی بیخبر😭😭
مشاهده ۲۳ پاسخ دیگر
مامان ضربان قلبم💖 مامان ضربان قلبم💖 ۱۲ ماهگی
دیشب خواب دیدم باردارم ولی شکمم کوچیکتر از شکم پسرم بود، داشتم آماده میشدم واسه سزارین بعد میگم اینجا چرا اینجوریه بیمارستانی که من بودم میخوام برم اینجا زایمان نمیکنم بعدشم قصه اینو داشتم وای من غربالگری آن تی نرفتم خلاصه کلی غصه داشتم تو خواب بد دیدم یه پسر درشت بدنیا آوردم مثل اولیه هم حس خوبی بود هم خیلی نگران بودم تو خواب که بچه ام سالم بدنیا بیاد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۱۱ ماهگی
و بالاخره سفر چندروزه ما هم تموم شد و برخلاف تصورمون که فکر میکردیم پسرم قراره اذیت کنه، اصلاااااا اذیت نکرد و ما همش تعجب میکردیم😅
و خیلیییی خوشحالم چون تو این چند روز هم به ما کلی خوش گذشت و انگار از بعد زایمان به بعد ریکاوری شدم، هم پسرم حالش خوب بود و کلی تجربه و اتفاق های جدید تجربه کرد...
جوری که وقتی رسیدیم خونه دیدم دندون جدید در اورده😅😍
از سفر کردن با کوچولوهاتون غافل نشین که خیلیییی تجربه خوبی میشه براشون😍

به وقت ۱۰ ماهگی😍
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان Elina Janam🩷🫀 مامان Elina Janam🩷🫀 ۱۲ ماهگی
سلام مامان تو تاپیک های قبلیم راجب سینه خیز و چهار دست و پا دخترم گفتم که دکتر گفت ببرش دکتر که من نبردم همه گفتن بالاخره میره یا یهو راه میره اما دیروز که دکتر بودیم باز اینجوری گفت
چهار دست و پارو گفت
باید ببری همونجا که گفتم چیز بدی نیست میخواد ورزش بده شما یک جلسه ببر ببین چی میگه اصلا
گفتم ۹۰٪ بهم گفتن نه بالاخره میره یا یهو راه میره
و..گفت نه چهار دست و پا سینه خیز رفتن به اصل مهمه
باید بره اینکه گفتم مشکل ساز میشه عضلات پا و لگن قوی نمیشه
اونوقت یک ساله دوساله که بشه بچه های دیگه لی لی میکنن الینا نمیتونه بچه های دیگ توپ پرت میکنن الینا نمیتونه
گفت ک حداقل یک جلسه ببرید خانم دکتر ببینه حالا نمی‌دونم ترسیدم استرس گرفتم:(((
مشاهده ۶ پاسخ دیگر