کل روز بچم همش گریه می‌کنه بغلمه بیس دقیقه میخوابه بزوووور اونم ظرف بشورم و کارای خونه...
اینکه بخام وقت بزارم چیزی بپزم که اصلا نمیزاره تا بیام شروع کنم بیدار میشه و بغل و گریه...
نمیدونم چرا یهفته اینجوری شده
شبا هم که ساعت یازده یا دوازده میخوابه
منم دیگه له و لوردم حس کار ندارم یا از خستگی خوابم میبره یا مث الان اصلا نمیتونم کار کنم از خودم نمیبینم
ولی روز دلم میخاد بچم بخوابه انقد انرژی دارم و دلم میخاد کارام و بکنم امروز فقط تونستم از ساعت دوازده تا شش عصر با زنگ تفریحایی که پسرم میداد گاز و از ریشه تمیز کنم با کاشی های زیر کابینتا و جا ظرفی و بعد سه روز غذا بپزم اینارو تیکه تیکه انجام دادم ده دقیقه کار نیم ساعت بچه داری به همین روال....
کلی گردگیری دارم و الان مث خوره تو فکرمه واسه عید همه کارام کرده باشه اما میدونم با این روال نشدنیه
شوهرمم میره از صبح تا شب نمیاد
کسی ندارم کمک دستم باش
شما چیکار کردین خونه تکونی گردگیری و خریدهاتون تموم ؟

۴ پاسخ

من کارای خونم رو زمین مونده خونم انگار بمب منفجر شده هرچی هم تمیز میکنم بازم شلخته هست رو مخم هست بچم هم که تا ۴ و ۵ صبح بیداره کمرم داغوووونه 😮‍💨
ولی باز عاشقشم یه نگاهش به دنیا می ارزه

من نه خونه تکونی کردم ن خرید رفتم نه میرسم کار خونه انجام بدم از صبح تاشب بغلمه تازه شبم تا ۶صبح بیداره تمام بدنم درد میکنه هیچکاری نکردم و نمیکنم دیگه مگه من چقدر توان دارم اخه

وای پسرت دقیقا همسن پسر منه و انگار خودم نوشتمش

دو روزه اینجوذی شده من بردمش بیرون گفتم شاید برای اونه

خونه تکونی چیه غذا نمی‌رسم درست کنم ازبس بغل دست درد وکتف درد گرفتم

سوال های مرتبط