سلام مامانا🦋
محمدحیدر معمولا بعد نماز صبح ها تقریبا بیداره یا اگه بخوابه خوابش سبکه ( شاید جالب باشه براتون که من تو دوران بارداریم بعد از نماز صبح ها خوابم نمیبرد و بیدار بودم پس مامانای باردار حواستون باشه دوران بارداری تون خیلی تاثیرگذاره تو روحیه و رفتارای بچه هاتون)، من خودم معمولا قبل نماز صبح ها محمدحیدر که خوابه خودمم باهاش میخوابم که بعد نماز صبح ها بیداره خسته نباشم ولی چند شب پیش نتونستم شبش بخوابم و صبحشم محمدحیدر نخوابید😵‍💫
دیگه هلاک و خسته داشتم بهش میرسیدم و حتی یه جاهایی هم اعصابم خورد میشد (که البته بعدش خیلی عذاب وجدان گرفتم ولی یه کتاب امروز خریدم و چند صفحه اش رو خوندم در مورد احساسات مادرهاست و دقیقا نوشته بود که این احساس خشم جزئی از مادر بودن هست و منم سعی میکنم مادر صبوری باشم ولی اگر گاهی ام نبودم اشکال نداره و دلیل بر دوست نداشتن بچم نیست...)
خلاصه شوهرم که رفت سر کار و منم همینجور که ساعت های طولانی بیدار بودم و محمدحیدر و بغل کرده بودم و داشتم راه میبردمش یه دفعه گریم گرفت و چند دقیقه همینحوری گریه کردم😆 (به خنده الانم نگاه نکنید🤣) بعدش به خودم اومدم دیدم محمدحیدر با چشمای باااز داره منو نگاه میکنه👀 ، همونجا خندم گرفت و دیگه بغل و بوس و ماچ و قربون صدقه، با تموم خستگی اون نگاه خستگیم رو دراورد❤️
خلاصه که هر جا خسته شدین بزنین زیر گریه، جوابه🤣👌

تصویر
۹ پاسخ

کمک کمک 😭😭بچه ها این فرهام که زیر پستات چیزی نوشته مرده گزارش بزنید مسدودش کنید ⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️جوری پیام میزنه فک میکنی یه مادره بچه ها گولشو نخورید 🤯🤯
دونه دونه نشستم این پیامو واسه دوستای که دنبالش میکنن فرستادم تا بفهمن .مواظبباشد عکسا رو برمیداره الان عکسای منو پسرمو برداشته بود که من حذف کردم😭😭😭😭😭شماها دنبالش میکند که اومدم بهتون بگم.گزارشم بزنید تا گهواره بفهمه

اسم کتاب رو میشه بگین؟

سلام عزیزم خداقوتتت
منم دقیقا یجوری شدم ساعت ۶،۷ صبح به بعد بیدارمیشم خوابم نمیبره دیگه
خداکنه جوجه اینجوری نباشه😄😄

وااای دقیقا منم الان کلی آبغوره گزقتممم

وائ‌احساسات درسته من‌خودم‌پسرم بغلم بود داشتم فیلم نگاه میکردم ی لحظه زدم زیر گریه واقعا رفتار پسرم عجیبی بود محکم‌خودشو فشار داد بغلم‌اونم بای صدای خاصی گریه کرد واقعا تعجب کردم با این رفتار پسرم بعد که بغلش كردم بوسیدم آروم شد قول دادم به خودم هیچ وقت گریه نکنم بخصوص با بغض گریه نکنم‌بچم‌فهمیده بود حسم‌رو

عزیززززم بالاخره درسته که مادریم ولی قبل مادر بودن ماهم آدمیم دیگه
گاهی خسته میشیم نیاز داریم گریه کنیم

من برای بچه اولم خوب میخابیدم شبا یلحظه بیدار میشدم همیشه میدیدم ساعت۲. بچمم دنیا اومد ساعت ۲ پامیشد واسه شیر.
الان میدونم این یکی دهنمو سرویس میکنه چون دوماهه ک خواب درست ندارم و شبا تا دیروقت بیخوابیم میگیره دست خودمم نیست خابم نمیره اصلا

ای جان گوچولوت زردی نداره؟

خدا حفظش کنه واست
چقد اسمش به دلم نشست زیرسایه امیرالمومنین

سوال های مرتبط

مامان آتریسا💗آتیلا💙 مامان آتریسا💗آتیلا💙 ۱ ماهگی
قسمت سوم..
و به آنی دردا رفت و بعد داغی بدن پسرمو که گزاشتن روی شکمم رو‌حس کردم و چشمامو باز کردم که ببینمش و با صدای گریه هاش شروع کردم به قربون صدقش رفتن وبعددکتر گفت یک زور دیگه بزن و بعد جفت رو کشید بیرون و بعد من گنگ و خسته و بی جون فقد داشتم به دکتر که بخیه میزد و مامایی که لباس تن پسرم میکرد نگاه میکردم و به شدت گلوم از جیغا و دادهایی که کشیده بودم میسوخت و بعد خلاصه دکتر بخیه زدنش تموم شد و رحمم رو چند بار فشار دادن و یک کیسه گنده سنگین که یخش بود گزاشتن روی دلم و بعد پسرمو دادن بهش شیر بدم وبعد رفتم دستشویی و لباس عوض کزدم و رفتم داخل بخش... و با اینکه زایمان سختی داشتم ولی همونطور که دوست داشتم خود دکتر بالا سرم بودو خودش بخیه زد برام که وقتی میخواست بره بهم گفت برو‌حالشو ببر انقذ برات تنگش کردم که دو انگشت بزور میره داخل و کلی ماماها از تمیزی و دیده نشدن بخیه ها صحبت میکردن که خودم امروز جرعت کردم نگاه کنم و دیدم اره خذاروشکر دید نداره... خلاصه اینم از زایمان ذوم من که به شخصه به این باور رسیدم که اصلا اصلا دلیل نمیشه که حالا چی سز چی طبیعی اگر یک زایمانت راحت بود و اذیت نشدی ،زایمان بعدی هم مثل اون باشه و...
مامان 💙araz🌈 مامان 💙araz🌈 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی 🦋🥰
پارت1️⃣
۱۴۰۳/۱۱/۱۱
خب خب من از اول بارداری تا اخرش اصلا نه پیاده روی کردم نه ورزش 🤭
خلاصه تقریبا یه هفته مونده بود به زایمانم که دکترم دو بار معاینه تحرکی انجام داد آمدم خانه ظهر بود 🥲 منم گفتم ک دیگه دادم زیاد بشه از ظهر تا شب ساعت ۱۲ اینا کار خانه کردم با اینکه هیچی کاری هم نبود 🤣🤣مثلا ده بار شاید سرامیک های آشپرخانه را تمیز کردم کلا خانه را جارو کردم جارو کردنم هم ۲ ساعت طول میکشید😂 بعد با اینکه حیاط خانه تمیز بود سه چهار بار تمیز میکردم میشستم 😂خلاصه دیگه شب ساعت یک من هنوز شام هم نخورده بودم کمردرد زیاد داشتم ولی قابل تحمل بود بعد هم انقباض داشتم اونم با یکم راه رفتن و درست نفس کشیدن قابل تحمل‌تر میشد دیگه انقد کار کرده بودم خوابم برده بود تقریبا ساعت ۳ شب بود یهو با یه کمر درد شدید و انقباض ک با فاصله هر دو دقیقه که کل شکمم سفت می‌کرد بیدار شدم یکم تو خانه راه رفتم دیدم که شدیدتر میشه ساعت ۴ شوهرم بیدار کردم 🥲اونم با هزار بدبختی 😂😒 هر کاری میکردم بیدار نمیشد ک
خلاصه دردام دیگه یه دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد موقع که می‌گرفت داد میزدم عشققققم کمرررم😂😂🤣 (وای چقدر مسخره بود😂😂😂)
اونم کمرم ماساژ میداد یکم خوب میشدم خوابم می‌برد و اینم بگم ک من همیشه میخواستم یه چهار سنج سانتی باز بشم بعد برم بیمارستان
ادامه پارت بعدی 😂
نینی بیدار شد دیگه😉😂