۴ پاسخ

حالا دیگه کاریه که شده
قسمت بدش به نظرم هماهنگ نبودن شما و همسرتون بود فقط

وای توروخدا اینارو نخرید بچه ها بی رحمی رو یاد میگیرن آخه اونا بچن نمی‌فهمن شما که میدونید نخرید خدا لعنت کنه کسایی که اینارو می‌فروشن دلم آتیش گرفت😭

حالا شما که گناهی نداشتید اونم بچست
ولی واقعا درست نبود بخره واسه بچه ها .من هیچ موجود زنده ای رو توی خونه نمیارم حتی ماهی عید

خیلی اتفاق بدی بوده ولی حالا کاریه که شده.حواست باشه دخترتون عذاب وجدان نگیره و اذیت نشه

سوال های مرتبط

مامان گلی مامان گلی ۴ سالگی
من اصولا عیدا جاهای دیدنی شیراز و نمیرم از بس شلوغه میگم این ایام واقعا سهم مسافرا هست ولی دوبار تو این ایام رفتم پشت ارگ کریمخان یبار مهمون داشتم بردمش یبارم امشب رفتیم هردو بارم یه مسافر پیدا شده دست بچمو گرفته یکم کشیده که برو کنار میخوام عکس بگیرم یجاش هست یه قلبه کنارشم نوشته شیراز.خلاصه خیلی بدم اومد چجوری بعضیا بخودشون اجازه میدن دست یه بچه غریبه رو بگیرن بگن برو کنار میخوایم عکس بگیریم دفعه اول خواهرم به خانمه گفت نکن عزیزم بمن بگو من میبرمش شما دست نزن به بچه که خانمه معذرت خواهی کرد امشبم تا رفتیم اونجا یه خانم تا ما رسیدیم سریع اومد دخترمو کشید که برو کنار میخوام عکس بگیرم گفتم عزیزم چرا بچه رو هل میدی!؟گفت خب میخوام عکس بگیرم منم عصبانی شدم گفتم زاویه ت و عوض کن گفت خب این همه آدم میخوان عکس بگیرن بچه شما تو کادره منم چون بچمو کشیده بود لج کردم گفتم میتونی صبر کنی کار ما اینجا تموم شه بعد عکست و بگیری اونم دید من کم نمیارم گفت باشه😆منم یکم الکی معطل کردم بعد بچمو بردم.چرا بعضیا انقد از خود راضی هستن فکر میکنن فقط وجود خودشون مهمه کلی آدم از اونجا رد میشه همه که نمیتونن وایسن تو صدهزارتا عکس بگیری که دوسه تا بگیر برو مردمم معطل خودت نکن.
مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
پنج تا جاری دارم، چندسال پیش که باردار بودم چهارتاشون حتی یک بارم در مورد جنسیت بچه چیزی نپرسیدن مادرشوهرمم میگفت بچه سالم باشه جنسیت مهم نیست، فقط یکی از جاری هام که خودش دوتا دختر داره خیلی پیگیر بود یادمه هشت هفته بودم رفتم سونوی قلب بهم گفت جنسیتشو بهت نگفت؟ آخه کدوم سونو تو هشت هفتگی جنسیت بچه رو تشخیص میده بعد سونو انتی رفتم همون موقع پسر عموی جاریم فوت شده بود درگیر مراسمش و عزادار بودن، تو اون موقعیت هم یادش بود پیام داد جنسیت مشخص شد گفتم آره دختره بعد از اون دیگه پیام دادنش کم شد انگار خیالش راحت شده باشه که پسر نیست
الانم باردارم به کسی نگفته بودیم تا چند روز پیش که سونو انومالی دادم به مادرشوهرم گفتیم و بقیه هم فهمیدن، چند دقیقه بعد همین جاریم پیام داد دخترم پیگیره میگه بپرس جنسیت چیه😑 گفتم دختره دیگه پیام نداد همین جاریم منو حساس کرده میگم کاش پسر بود، هرچی میخوام بهش فکر نکنم نمیشه، یادم میاد ناراحت میشم، چیکار کنم از ذهنم بره😓
مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
یه چیزی بگم فقط لطفاً سرزنش نکنید چون خودمم عذاب وجدان دارم
من از وقتی فهمیدم باردارم خدا رو التماس کردم بارداری راحتی باشه هم جسمی هم روحی، گفتم خدایا تو شهر غریب تنهام با یه بچه چهارساله، کمکم کن حالم خوب باشه، ولی دقیقا جسمی نابود شدم معده درد شدید تهوع که جون تو بدنم نبود، در حدی که گیره روسریم به گلوم میخورد تهوع می‌گرفتم، دخترمو می‌بردم دستشویی هزاریار محتویات معدم میومد تو گلوم و برمیگشت... از نظر روحی هم افسردگی شدید گرفتم آدم افسرده دنبال بهونس که بشینه بخاطرش گریه کنه، اوایل زار میزدم که چرا من تنهام، چرا کسیو ندارم کمکم کنه
خدا رو از همون اول التماس کردم بارداری راحتی باشه ولی از بارداری اولم هزاران هزار برابر سختتره
دلم میخواست بچه دومم پسر باشه چون یه دختر دارم به خدا گفتم خدایا اگه صلاحه پسر باشه که بهونه ندم دست افسردگیم ولی اگه صلاح نیست هم کمکم کن حال روحیم بدتر از این نشه
سونو رفتم گفت دختره و همین بهونه بزرگتری شد برای شدت گرفتن افسردگیم، خوشحالم دخترم خواهر داره ولی باز یه فکر مضخرف میاد تو ذهنم که ولی من پسر میخواستم، می‌دونم اثرات افسردگیه
من آدم خوبی نیستم ولی تقریباً مذهبی بودم حجابم نماز روزه و...
چند روزه انگار با خدا لج کردم نمازمو کنار گذاشتم میگم خدا که نه کمکم کرد حالم تو بارداری خوب باشه تو شهر غریب نه صلاح دونست پسر بده و کلا انگار صدامو نمیشنوه چرا نماز بخونم
می‌دونم فکرم اشتباهه می‌دونم نماز خوندن داد و ستد نیست که بگم چون خواستمو ندادی منم نماز نمیخونم، خودمم عذاب وجدان دارم ولی...
نمی‌دونم چیکار کنم از این حال دربیام، از خودم بدم میاد